ش. آهنگر    

۶ مارچ ۲۰۱۸

                               

 جنگ و تاثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

قسمت سوم

واما ببينيم، علي رغم چنين تاريخ وچنين ويژگي و ايماني، زمينه هاي تجاوز موجود چيست؟ و دشمن كنوني ماكيست؟

با دريغ و درد كه ميهن بلا كشيدۀ ما ـ اين بیشۀ شيران آزاده – يك عمرآزگار زيرسایۀ شوم سيستم مسلط ارباب رعيتي ونظام هاي كور مستبد خانداني، تقريباً در ايستائي و درنگ رنجباري بسر برده است. با نفوذ سرمایۀ انحصاري بين الملي و موجوديت زايده اي به نام سرمايه داري دلال دولتي، اين رنج مضاعف شده، مسير تكامل جامعه نيز به بيراهه ي ذلت بار وابستگي كشانده مي شود. جامعۀ ما، ديگر سيماي جامعۀ نيمه فئودالي نيمه مستعمره به خود اختيارمي كند وعرصۀ رقابت درتجاوز و تاخت و تاز سرمایۀ انحصاري بين المللي و بهره كشان بومي به اشكال و رنگ هاي مختلف قرار مي گيرد(زمینۀ تجاوز).

درآن زمره است همسایۀ شمالي  ما ( روسيه) كه درغارت و چپاول يدي طولا وتاريخي ننگين دارد وچهره هاي كريه تاريخي چون پطركبيرها وتزاران، كه قهرمانان تازيانه و دار وغارت ملل نام گرفته اند، به خود ديده است. كشوري كه پس از يك فرمان ايست و وارونگي و حركتي دل انگيز ولمحه اي خيزاب با فروكش دوباره درلجنزارامپرياليسم، اينك تزاراني نوين درآن حكم مي رانند و نطع چركين خويش را با ولعي چند چندان براي بلعيدن گوشت ملل ديگر، به ويژه همجواران، گسترده اند. امپرياليسم شرارت پیشۀ روس كه متمركز ترين سرمایۀ دولتي سرشت بدكنشت آن را مي سازد، چيزي نيست جز آخرين حد تكاملي سرمايه داري محتضر، و يا به بياني ديگر، سوسيال امپرياليسم نوخاسته، آستانۀ انقلاب رهائي بخش ملل دربند و آزادي نهائي انسان، وعصر ما عصر سقوط كامل سلطه جوئي سوسيال امپرياليسم  وعصرآزادي خلق ها ازبند آنست، وافتخار بر ملت ما كه طلايه دار و سرسلسله جنبان اين جنبش عظيم ضد سوسيال امپرياليستي است. با اينحال ترديدي نيست كه دست و پا زدن وحشتناك امپرياليسم ـ سوسيال امپرياليسم – همان واپسين لگدي است كه حيوان وقت ذبح با رسيدن كارد به سحاياي حرام مغز وكشيدن آخرين نفس مي زند. ( امروز ما شاهدیم که این پیشگوئی نویسنده، صد درصد به تحقق پیوسته است و سوسیال امپریالیسم به گورستان تاریخ سپرده شد – ویراستار).

سوسيال امپرياليسم روس بنابر اين پویۀ تكاملي نزولي و تقليد ميمون وار از همپالگي هاي مجرب وكهنه كارش (امپرياليسم غرب)، تقريباً از يك ربع قرن بدينسو، به تمهيد غدارانۀ تجاوز وغارت در افغانستان مصروف است. از سرمايه گذاري در امور پايه اي استعمارگرانه همانند مواصلات ومخابرات وملتاريزه كردن، تادستبرد به ارگان هاي قدرت در دولت، تا كودتاي با نقاب مندرس جمهوريخواهي،‌ درپي آن، تاجپوشي غلامان هرزه و بي مقدارش باند “خلق وپرچم” با فروكردن خنجر درگلوي دوست ديرینۀ شان با زن وفرزند به عنوان گوساله گان قرباني، به منظور دسترسي به شاهرگ هاي كشورما، همه وهمه رسم و آئين دشمني و تجاوز با ملت افغانستان است. و سرانجام هم لشكركشي به شيوۀ بدنام فاشيستي، با گذشتن از مرزهاي كشور و زيرپا گذاشتن كليه ارزش هاي پذيرفته شدۀ انساني و دست اندازي به ميهن مقدس، نواميس ملي، معتقدات مردم وقتل عام پدران، مادران و فرزندان ما؛ دشمني ما را با غداران خون آشام روس رنگي نازدودني بخشيد كه به مصداق سخن “پدركشته را كي بود آشتي” راه هرگونه آشتي را بسته است وملت ما را اجباراً درگير يك جنگ همه جانبه نموده است، كه بود و نبود مان بدان مربوط است.

آنچنان كه ديده مي شود روس ها نيز بدآموزي وبدعملي كردند، منافع آزمندانۀ خود را ديدند و تاريخ آزادمنشي ما را ناديده گرفتند. با راي زني مشتي وطن فروش عقده مند و قدرت پرست خواستند ارادۀ آزاديخواهانۀ ملت ما را تابع اميال استعمارگرانۀ خود و هوي وهوس مزدوران بومي شان بسازند. با صد وبيست هزارآدم روي خون ريز و با بيشماره سلاح مخوف و ويرانگر مدرن بر سرما ريختند  و از هيچ وحشت وكشتار و ويراني دريغ نكردند. ننگين ترين و وحشيانه ترين اعمال را طي ساليان اشغال ميهن مان در دل تاريخ به ثبت رساندند. جهان، وبه ويژه جهان غرب، كه از ترس “خطر سرخ” دل در دلخانۀ شان مي لرزيد، فرجام هستي ما را به حيث يك ملت مستقل روزشماري مي كردند. هرگز درتصور كس نمي گنجيد كه ملتي كوچك، فقير و بي سلاح در برابر ابر قدرت وحشي، قلدر و تا دندان مسلح كه تا اين زمان هرجائي پا گذاشته عقب نكشيده است، مي تواند از هستي خود، از آزادي واستقلال خود، دفاع كند. ملت مظلوم و قهرمان افغانستان برتمام اين محاسبات صرفأ كمي، خط بطلان كشيد وبا فرياد :

روسها  از ملك ما بيرون  شويد!

ورنه غرق رود باري خون شويد!

كشورش را جولانگاه جنگ پارتيزاني توده اي و گورستان دشمن متجاوز ساخت. اين ملت يك بار ديگر، در اخير قرن بيستم، از هستي اش بمثابه يك ملت آزاديخواه دفاع مي كند و با پذيرش قرباني هاي بي نظير، مي رود تا يكي از معجزات اخير قرن بيستم را بيافريند.

آري ! جنگ مقاومت ملت مسلمان افغانستان كه با شليك پرآواي مردم غيور و رزمندۀ نورستان و بدخشان، با جوششي خودبخودي، رسماً بنياد گرفت، و باقيام خونين و قهرمانانۀ دليران سرزمين كهن رزمندۀ هرات و ولایات اطرافش، و پس از آن غريو خروشان شيران بیشۀ كابل، به نقطۀ عطفي تكامل كرد و برق آسا درسرتاسر ميهن آتش به هیمۀ دشمن زد، و درنبرد مسلحانه حماسه پشت حماسه آفريد؛ جنگي است رهائيبخش و آزاديخواهانه عليه تجاوز برهنه وآشكار سوسيال امپرياليسم جنايتكار روس. معذالك به عنوان يك پديدۀ اجتماعي ـ تاریخیی بالنده، اصولاً نمي تواند سواي قانونمندي هاي تكامل پديده هاي اجتماعي سير كند. اين جنگ كه اكنون با ابعادي گسترده وارد پنجمين سال عمرش شده است، در ذات خود يكي از بزرگترين، همه جانبه ترين و خونبار ترين جنگ هاي تاريخ است كه جانب برحقش ملت ماست. رقم قربانيانش  فوق العاده است و ازطفل نزاده از بطن مادر، تا پيرزن وپير مرد درحال نزع را احتوا مي كند.

شگفتا! كه چه خونين است وپرافتخار!  پهنۀ قربانگاهش از ميدان نبرد تا صحن مدرسه یا مکتب كودكان، ازستيغ كوهپايه هاي غرورانگيز تا بستر بيماران نيازمند امداد  دربيمارستان، از پهن سنگرهاي ستيزگر و پرخروش دشمن سوز دردشت هاي سوزان، تا محراب هميشه آرام و تسليمگاه انسان به عبادت، از كشتزار دهقان رنجبر تا فابريك محل تجمع كارگر ستمكش و . . . دامن مي گسترد. بالاترين شمار پناهندگان و زندانيان سياسي را در دوران خويش عرضه كرده است. تناسب تسليحات وتشكيلات وفنون نظامي و . . . در آن به حساب جور نمي آيد. آنچنان كه تناسب اراده و ايمان وحقانيت ما، غرور و سلحشوري،‌ آزاديخواهي و نهراسيدن از قرباني در ملت ما، به مقايسه به جبن، بي ايماني و. . . ناحق بودن دشمن نيز حتي به محاسبات كامپيوتري حسابگران تاراجگرجبون واغواكننده، نمي گنجد. سخن كوتاه جنگي است بي نظير كه افتخارش ـ افتخار عظيم تاريخي اش – به ملت افغانستان و ننگش ـ داغ سياه ننگش – به آدم كشان لجام گسیختۀ روسي در دل تاريخ گيتي الي ابد حك خواهد شد. نسل هائی از بشريت، از حماسه هايش اسطوره خواهند ساخت، هم اكنون نيز باور نكردني ها را به باور گنجانده ايم و جهان را به حيرت در انداخته ايم. اين سخن به گزاف نيست، بل كلامي است حماسي كه ريشه درايمان به آزادي وعشق به ميهن دارد و به مصداقش فرياد خشماگين “يامرگ يا آزادي” مردم مان و ضجه و زاري هاي دشمن را گواه مي گيريم. وباري با اينحال اذعان داريم كه هنوز منزلي طولاني در پيش داريم و راهي پرخم وپيچ ودشوار گذر؛ ولذا جنبش ما ناگزيراً وبايد با دست اندركاري هدايتكارانه و بيدريغ عنصر آگاه راه يابي كند و فرود و فراز هاي خطرناك را علامه گذاري نمايد، تا خط سير اصلي اش را يافته و درآن امتداد رهپويد.

از بيكارگي و وابستگي اقتصادي و فرار نيروهاي كار،‌ به كار پر تلاش و نقشه مند اقتصادي درخدمت انقلاب گذاركند تا به خود كفائي برسد. از تاكتيك پروسه و پراگماتيسم درعرصۀ سياسي، به سياست روشن وتدوين تاكتيك هاي سالم علمي درجهت رسيدن به استراتژي با دورنماي روشن ارتقاء كند؛ و ازمشي وابسته ساز وتكيه برعصاي ناجور و نامطمئن ديگران، به مشي مستقل ملي درهمه ابعاد اكمال يابد. از دنباله روي منفعت جويانه وسياست تبليغاتي غير واقعي و گمراه كننده، به سياست همه جانبه و واقع گرايانۀ روشنگر تبليغاتي، با درنظر داشت منافع آني وآتي جنبش، رشد كند. از بي توجهي وكم توجهي به مسايل فرهنگي، به تكامل سالم فرهنگ و رشد اصالت هاي انقلابي و پوياي آن عطف توجه كند. از ايله جار بودن و ياغيگري درساحۀ نظامي، به تنظيم و تهیۀ استراتژي وتاكتيك هاي هدفمند نظامي دراشكال پارتيزاني، جنگ هاي تاكتيكي منظم اپراتيوي و تشكيل ارتش انقلابي مردم به منظور جنگ هاي تعيين كننده در آزادسازي كشور تكامل كند. از تشتت و پراكندگي، به شركت رزمنده در جبهۀ متحد ملي تحت رهبري نيروهاي اصيل انقلابي و توسعۀ هرچه گسترده تر اين جبهه توفيق يابد. و آنگاه است كه شب فرداي مرگ دشمن فرا مي رسد، درغيرآن خطرشكست ويا گمراهي آ ن مي رود.(پاراگراف فوق نشان می دهد که نیروهای انقلابی با چه دید واهداف روشنی، درهمه زمینه ها، به جنبش مقاومت شرکت کرده بودند – ویراستار).

دست يابي به اين اهداف مقدس، ايجاب دسترسي به قوانين تكامل جامعه و بالاثر قوانين تكامل جنگ مان را مي كند و با داشتن اين رمز است كه به تكامل اوضاع پي خواهيم برد و دورنما را ـ كه با عملكرد درست بيشك جز پيروزي ما وشكست محتوم دشمن چيزي نيست –  به روشني خواهيم ديد. ما، باب ورود به اين مأمول را، با نگرشي ولو مجمل به اهداف وعملكرد روس ها، به ويژه دركشورمان، از گذشتۀ كوتاه، مي گشائيم  و رهرو و رودي مان كاوشي برپيدائي نطفه هاي خود بخودي حركت ضد روسي مردم ما خواهد بود تا از آن به حومۀ تكامل اوضاع هر دوجهت رهيابيم. و از آنجا با تهیۀ فاكت هاي زنده و ملموس همگان، در تشعشع قنديل پرنور انديشه هاي علمي، دالان هاي تاريك تاريخ را گذشته و به فراسوي آيندۀ تابناك مي نگريم وبا بينشي همه جانبه و روشن مي كوشيم طرحي، واحياناً طرح هايي، فرا راه جنبش انقلابي مان بگذاريم تا بتواند خط راه لوكوموتيف ديناميسم آن گردد، و راهي به افق پر فروغ پيروزي ـ استقلال، آزادي ملي، دموكراسي وعدالت اجتماعي – بيابد. و اما هم اكنون ما ودشمن؟ :

پيداست كه تقسيم مجدد جهان تقسيم شده بين قدرت هاي شيطاني امپرياليسم، وتصرف بيشتر منابع مواد خام ،‌ نيروي ارزان كار و بازارتجارت، استراتژي سيستم منحوس امپرياليسم جهاني است. سوسيال امپرياليسم روس به عنوان عضو خلف وقلدر اين خانواده درتحقق اين استراتژي از اكتيویتۀ ويژه اي برخورداراست وبخش هائي از جهان،‌ از آن جمله افغانستان را ميراث پدري خويش مي داند. با چنين سياست استيلاگرانه اي در ابعاد وسيع  سياسي ، اقتصادي، فرهنگي، رواني، نظامي و. . . .‎ مذبوحانه درجهت به انقياد كشيدن ملل گيتي تلاش مي ورزد. اروپاي شرقي را زير واهمۀ مترسك راکت هاي اتمي مي كشد، وچون انباني آگنده از آشغال، آن را بر فرق اروپاي غربي مي كوبد. خلق هاي آسيا، افريقا و امريكاي لاتين را با گريم ومكياژ “همكاري هاي اقتصادي”، فراهم آوري زمینۀ  “رشد و ترقي اجتماعي”،  و. . . مجموع جهان را زير شعار اغواگرانۀ  “دفاع از صلح جهاني”،‌ “همزيستي مسالمت آميز”،  “ديتانت بين المللي يا تشنج زدائي”  و “خلع سلاح همگاني” مي فريبد. حال آن كه در “استثمار اقتصادي”،  “برده سازي اجتماعي”،  “به خطرانداختن صلح جهاني”،  “جنگ افروزي”،  “تشنج فزائي”  و تكيه بر مليتاريسم و توليد هرچه بيشتر سلاح مخرب وتباه كننده  و . . . تركتازي مي كند. هدف اصلي اش چيزي نيست جزهمان استيلاگري وآقائي برجهان، به انقياد درآوردن ملل مظلوم، علاوه بر ستم گستري بر خلق هاي تحت سيطرۀ خويش، كه در زنداني به نام اتحاد شوروي نگهداري مي شوند. شيوۀ عملكردروس را دركشور وابسته، كلاً مي توان اين طور رده بندي كرد:

نفوذ اقتصادي ازطريق سرمايه گذاري هاي غارتگرانه، سرهم بندي احزاب و گروهاي مزدور جهت نفوذ سياسي در دولت ها وملت ها با تحميق استحماري وطرح شعارهاي انسان دوستانه و ژست ونقاب دفاع از ستمكشان. نفوذ نظامي، از باب تربيت جواسيس و از خود بي خود هائي در ارتش ها، و گذار ازين نفوذ آرام به يورش برق آسا با كودتا هاي خونين، ونتيجه واژگوني ها.

ميهن رنگين به خون ما افغانستان، يكي ازين قربانيان است كه درخط نخست قربانگاه قرار گرفته، در تمام زمينه هاي حياتي زيرتيغ جلاد خون آشام و بدسگال روسي دست وپا مي زند:

 در زمینۀ اقتصادي :   يك ربع قرن واندي پيش از امروز، نطفۀ تراژيدي امروز بسته شد و با عقد قرارداد هائی بر پایۀ  “همكاري هاي اقتصادي”، تجاوز اقتصادي روس به افغانستان استناد حقوقي يافت ونخستين گام ناميمون از مخفي گاه تجاوز، با سرمايه گذاري هاي غارتگرانه در پروژه هاي استراتژيك نظامي (ساخت فرودگاه نظامي وصدور اسلحه)، مواصلاتي (ايجاد فرودگاه هاي نظامي و راه سازي)، و تفحص و سروي معادن ستراتژيك ( نفت وگاز، ذغال، يورانيم،‌ طلا، زمرد، لاجورد و. . . ) برداشته شد، كه مطلقاً برمحور اغراض شوم امپرياليستي مي چرخيد. محصول پروژه هاي نظامي، بمباردمان شهرها و روستاهاي ميهن ما و تبديل شان به ويرانه ها وتلي از خاك و فوران خون هزاران هزار هموطن بي گناه ماست، كه در كشتزار و فابريك ، مکتب و بيمارستان، خيابان و مسجد و. . . به خون غلتيده اند. بهرۀ اساسي پروژه هاي مواصلاتي چون شاهراه تورغندي – قندهار و حيرتان ـ كابل، كه روسيه را به اساسي ترين نقاط افغانستان و تامرز پاكستان مي رساند. همان سوقيات كاروان هاي مسلح و نقل و انتقالات سريع سلاح هاي مخرب روس است كه به حد نهائي از آن سود گرفته و درسياه روز 6 جدي 1358 ش به معراج اين هدف دست يافتند، كه اين خود آئینۀ تمام نماي اهداف  “بشر دوستانۀ”  روس و “اعمارافغانستان دموكراتيك”  است؟!

 درساحۀ سروي واكتشاف معادن نيز روس ها ريكاردي غارتگرانه بجاي نهاده اند ومدال دزدي را ربوده اند. از احجار قيمتي، بي حساب مي برند، سروي نفت و گاز را با همسايه دزدي آغازكرده اند،  بدين نحو كه از همجواري نيز به حيث وسیلۀ استثمار سود گرفته اند. ببينيم چگونه :

 در منطقۀ ژئولوژيكي افغان ـ تاجيك، بلاك هاي رسوبي اعماق زمين كه در دو طرف درياي آمو قرارگرفته اند، ساخت و ستركچر ژئولوژيكي واحد دارند. فرورفتگیی كه درآن رود بارآمو بسترگرفته، اين منطقه را درسطح زمين به دو بخش بلوكه كرده است، درحالي كه در اعماق هيچ نوع حركت تكتونیکیی كه منجر به انشقاق بلاك هاي رسوبي شده باشد، به وقوع نپيوسته است. لذا كلكتيوهاي گنبدي تجمع نفت و گاز در دوجا نب درياي آمو ساختار واحدي دارند و از نظرگاه مفيديت جيولوژيكي درتشابه كامل قرارگرفته اند. متود مقايسوي اكتشاف ژئولوژيكي قادراست از پژوهش يك طرف، به محصول نهفته در بطن جانب ديگر پي برد، و از مصارف گزاف سروي و اكتشاف آن جلو گيرد. روس ها، اين مناديان دفاع از حقوق كشورهاي كوچك وبه اصطلاح جهان سوم، به جاي اين كه كمكي به ما كرده باشند و از كاوش هاي علمي شان درآن سوي آمو، با به كارگيري متود مقايسوي، از مصارف گزاف سروي و اكتشاف در كشور فقير ما جلو بگيرند، اين متود علمي ژئولوژيكي را نيز به خدمت گذاري اميال استعمارگرانه  گماشتند ـ علم در خدمت ستم ـ بازير سيطره كشيدن سكتوردولتي اقتصاد افغانستان، پرداخت ملياردها افغاني را با گسيل متخصصين خويش، با اخذ حقوق گزاف وفروش آلات و وسايل تخنيكي پيچيده به بهاي خيلي بالا، جهت سروي واكتشاف اين سوي آمو، بر اقتصاد بيمار و ورشکستۀ ما، كه اساسي ترين منبع تمويل آن قروض كمر شكن امپرياليستي ـ سوسيال امپرياليستي است، تحميل نمودند. پس ازاتمام نقشه برداري هاي دقيق و حصول اطمينان از ذخايرنفت وگاز، با استفادۀ غارتگرانه از متود مقايسوي ژئولوژيكي، از آن سوي آمو بهره برداري را آغاز كردند. درهمين زمينه، نيرنگ هاي ديگر  “علمي” نيز فراوان است كه به مكان ديگر موكولش مي كنيم. واما آن مقداري هم كه گويا اين سوي آمو بايد بهره مي گرفت، راه بهره گيري اش را درافغانستان بستند وبه ازاي آن پايپ لين هاي صدور گاز به روسيه را گشودند، و با استفاده از نفوذ خويش در دولت هاي پوشالي افغانستان، قرار داد فروش نيم قرنۀ آن را به بهاي ناچيز عقد كردند، كه اين شديد ترين شكل استعماركشوري نيمه مستعمره است.

از آن هم بدتر، تكامل اين وضع با مستعمره سازي كامل افغانستان است كه ديگر پردۀ استتاري در ميان نيست. طي چهارسال اخير، تمام آنچه ازمنابع طبيعي، ارزش انتقال دارد و روس ها مي توانند به آن دست يازند، زيرسایۀ تانك ها وبمب افكن ها، قافله بندي شده و به روسيه منتقل مي شود. كشيدن پايپ لين بزرگ ديگري براي انتقال حجم بيشتر گاز، وبستن پل روي درياي آمو براي تسهيل ترانسپورتيشن و. . . جلوه هاي برهنه و بيرحمانۀ استثمار يك كشور در بند است و گوياي زالوصفتي استعمار روس. درساحۀ زراعت وكشاورزي، قبل از كودتاي ننگين 7 ثور 1357 ش، روس ها به سرمايه گذاري در چند پروژه، مانند درونته، هده و… محدود بودند. پس از كودتا، با صدورفرامين مبتذل وسیلۀ عمال بي عرضۀ خويش، درين زمينه نيز به ريفورم هائی دست زدند. با تقسيم پنج جريب زمين بين دهقانان، بدون هيچگونه وسيله ي توليد وامنيت كار، وجلب اجباري شان به كئوپراتيوهاي استثماري دولتي، طريق رشد و گسترش سرمایۀ دلال دولتي در امور زراعتي را درپيش گرفتند، تا ازين راه، دهقانان را زير بار قرض كشيده و به كاشت مواد خام صنعتي مورد نياز خويش ( پخته، چغندر، دانه هاي زراعتي و . . .) وا دارند وحاصل رنج شان را به بلعند؛ وبدين گونه زراعت نيمه وابسته را به زراعت وابستۀ كامل خويش تعويض كرده اند.

سرمايه گذاري درصنايع مونتاژ، به ويژه صنايع درخدمت ملیتاريسم و مواد مصرفي، كه درنهايت تفالۀ صنايع امپرياليستي است، و انهدام صنايع توليدي سنگين و. . . را ميتوان از ارمغان هاي شوم تكامل اقتصادي پنچ سال استعماربرشمرد. درجواراين ها، به بيراهۀ تباه كن وابستگي كامل استعماري كشيدن اقتصاد، انهدام آن بخش از اقتصاد صنعتي، كشاورزي، تجاري كه درحیطۀ كامل روس نباشد، معذالك از شاهكارهاي سوسيال امپرياليسم روس در افغانستان است.

به بيان فشرده مي توان گفت كه سياست استعماري روس درزمینۀ اقتصادي، همانا عبارتست از: رفورم هاي استعماري، محاصره و تخريب اقتصادي و درنهايت به وابستگي كشاندن كامل اقتصادي كه نتيجه اش خانه ويراني تمام ملت، اعم از كارگران، دهقانان، خرده مالكين‌‌، ‌تجاران وصاحبان صنايع و . . . است كه به ويراني مملكت مي انجامد. درعوض آن آبياري حرص و ولع استعماري روس و جاه طلبي مشتي بي همه چيز.

    در زمینۀ سياسي :  درين زمينه كه استعمارروس از نفوذ آرام و سرهم بندي احزاب كثيف “خلق وپرچم”، با برنامه گونه هاي مبارزۀ علني، قانوني، پارلماني و سفسطۀ  “گذارمسالمت آميز” آغاز كرده بود، گام تكاملي اش، حسب خلقت وسرشت آن، به تصرف برق آساي قدرت دولتي از طريق “انقلاب” ازبالا (همان كودتاي بدنام )، با پا درمياني مستقيم روس برداشته شد. با تصرف قدرت، به سياست سيطره و حاكميت تك حزبي تا مرحلۀ، حتي صرف پذيرفتن وجود يك حزب در جامعه،‌ آن هم حزب حاكم، و نفي كليه نيروهاي اجتماعي ـ سياسي، توأم با قهر وخشونت ضد انقلابي، ارتقاء يافته است. درين ميان، اپوزيسيون هاي رسواتر از حكام را از بطن حزب منفور خلق و دست پروردگان خوان روس ها، به نام هاي بلند بالا به معرض نمايش روي صحنه كشيده اند. ولي تصفيه هاي خونين مخالفين، از هربرشي كه باشند، وبه اصطلاح يك دست ساختن ملك و دولت گوشۀ تيغ را تا گلوي اين نخاسان قلاده برگردن نيز رساند و دكتاتوري فاشيستي را اكمال كرد. گفتني است كه در سرآغاز نمايش درامۀ رسواي حكومت خلقي، فورمول “انكار نيروها” پيش گرفته شده بود. مگرچه مي توان كرد كه آقاي سرسخت واقعيت، سطل آب سردي روي سر ابلهان مست و لايعقل و فرو رفته در نشۀ ودكاي قدرت روسي ريخت، و با انفجار جنبش خلق و فرود آمدن پتك گران انقلاب مردم، به اقرارنيروهاي “چپ” و راست معترف شان ساخت. اينجا ديگر، تئوري جنون آميز “سركوب ونابودي” رهنماي سياست شان شد. براي زدن حريفان، به روي هركس دست انداختند وهيچ كس را درهيچ جا وهيچ گاه، امان زندگي ندادند ونمي دهند. هرآنكه عضو حزب كثيف “خلق وپرچم” نيست، ضد “انقلاب ثور”  است. بزدلان غداره بند هفت تيربه كمر و مسلسل به دوش، در پناه تانك روس، آن را از مكتب و يا پوهنتون،‌ ماموريت و يا منزل، و كشتزار و يا فابريك، مي ربايند وبه قصابخانه هائي در هرشهر، و سرانجام كشتارگاه دسته جمعي بي گناهان ـ زندان پلچرخي ـ  براي ابد مي سپارند. شمار اينچنين ربوده شدگان جور روسي،  از ده ها هزار مي گذرد و هرگز تا حال به احدي  از آن ها “عطیۀ”  دفاع از خود را “نبخشیده اند”، چه جاي آن كه طي مراحل حقوقي ديگر محاكمه را حتي بتوان به تصور آورد. اكثر اين اسيران ستمبارگان روس، زير فشار و شكنجه هاي دژخيمان، با فرياد رسا و خشماگين به دفاع شایستۀ مبارزان راست قامت و جاودان تاريخ، از مواضع خود و جنبش انقلابي و منافع برحق مردم خويش پرداخته و درين راه عاشقانه جان به محراب شهادت هديه كرده اند؛ وچه غرور انگيزاست شهامت وپايمردي ياران، وچه تماشائي است هراس و واهمۀ دشمنان!  استبداد و ديكتاتوري سوسيال فاشيستي روس را جرئت وتوان آن نيست كه گوشه اي ازاين مدافعات را به دست پخش ويا نشربسپارد، و اين كورترين و شقي ترين نوع استبداد است كه روس ها اعمال مي كنند. عوامل تحميل اين دكتاتوري را سازمان هاي مخوف و وحشتناك جاسوسي وابسته به (KGB ) مانند “خاد” و “كام” و ازين قبيل، درجوارارتش صد وچند هزارنفري چكمه پوش روسي  و تشكيلات ماوراي گشتاپوئي پوليس مخفي روس وهمپاي آن جاسوسخانه ای به نام “حزب دموكراتيك خلق”، با گردانندگان كاركشته ومجرب روسي مي سازند.

درزمینۀ فرهنگي : ـ   استعمار فرهنگ زداي روسي با گشايش نهاد هاي به اصطلاح فرهنگي ـ كلتوري، شكوفه هاي ناشگفته و تازۀ فكري نونهالان تازه پاي مان را با پنگ ناسور وناجورمغيلان حشو و زوايد وامانده از اسلاف تزاري شان پيوند مي زنند. فحشا، فساد، ميخوارگي، اعتياد و قمار و هزاران فساد ديگر را تمدن و پيشرفت قالب مي كنند و نوجوانان و جوانان افغان را با اين مسئله هاي ناجور به تارهاي عنكبوتي پيچانده و تا رمقي دارند وسیلۀ اغراض شوم سياسي خويش مي سازند و بعد كالبد نيمه رمق و يا بي رمق شان را زير چكمه هاي پولادين له مي كنند.

پردۀ ديگر اين تراژدي، رنگ متمدن تر دارد؛ بدينگونه كه سيلي وخيلي از نوباوگان فقير وتشنه كام علم و دانش را در پوشش بورس تحصيلي به دانشكده هاي از خود بيگانگي، به مراكز فحشا وفساد وجاسوس سازي و ميهن فروشي روسيه ـ اين كانون زشتي ها ـ گسيل مي دارند، تا زير فشار شستشوي مغزي از خود بيگانه شوند و با تزريق زهر انسان زدايانۀ شان، ارازل و اوباشي بسازند كه به دشمن برده اي بي صدا وبره اي بي  آزار، و به مردم خويش دژخيمي ستمكار و گرگي وحشي بار آيد. آنچه اجمالش را گفته آمديم مراحل تداركاتي و زمينه ساز سياست استعمارگرانۀ سوسيال امپرياليستي روس در افغانستان است واجراآت بيشتر آن را در سطوري بعد تر خواهيم نگاشت.

واما كه اين فشارسياسي، اقتصادي و فرهنگي استعماري واستبدادي، مقاومت بي همتاي استقلال طلبانه و آزاديخواهانۀ سياسي را درملت ما بيداركرده است كه تكامل جهشي وچشمگيري را درآن مي توان نشانه گرفت:

ادامه دارد