میهنم
سکینه روشنگر
میهنم
ای به زنجیر اسارت تن تبدار تو را
سوختند جاده وشهر و همه بلوار تو را
دشمنان رنگارنگ، با هزاران نیرنگ
روزگاریست که برخاک تو آتش زده اند
ستم و رنج فزون
بر تو و برهمه هستی گهر بار تو
روز و ماه و سالها ست،
که روا می دارند.
آه! ای میهن من
اجنبی پرسه زنان
روی هر بیشۀ تو
بر تن و قامت نیم سوخته ات
میدمد آتش جنگ و نیرنگ
آه پُرسوز تو را قربانم
***
وای! از دست تجاوز وستم،
نتوان داد نزد
بایدا داد ز بیداد گرفت.
درد جانکاه تو درمان دارد،
مرهم درد تو پیداست، اگر
بر درجهل و تعصب خط بطلان بکشیم
راه پویندگی جویا بشویم
همه با هم به تپیم،
برهانیم ز بیداد ستم میهن خود.
padarjan2024-12-01T08:38:55+00:00