ارسالی حزب کارایران (توفان)

ادبیات مارکسیستی به زبان ساده ومختصر

لنین در مورد رویزیونیسم و کسب قدرت توسط پارلمان

به سخنان لنین در باره رویزیونیست‌ها گوش فرا دهید:

«فقط بخت‌برگشتگان و ابلهان ‌می‌توانند تصور کنند که پرلتاریا از راه شرکت در انتخاباتی که در زیر یوغ بورژوازی، در زیر یوغ بردگی مزدوری انجام‌می‌گیرد، ابتدا اکثریت را به چنگ آورد و فقط پس از آن قدرت را تصرف کند. این نهایت سفاهت و ریاکاری است، این جانشین کردن مبارزه طبقاتی و انقلاب با آرائی است که در رژیم کهنه در زیر قدرت کهنه ابراز ‌می‌شود».

تناقص رویزیونیسم با مارکسیسم – لنینیسم کاملا آشکار است. رویزیونیسم نیز آن را به وضوح‌ می‌بیند و برای توجیه آن به این نکته متشبث‌ می‌‌شود که این حکم لنین اگر در گذشته درست بوده، اکنون که اوضاع و احوال جهان دگرگونه شده، دیگر نمی‌‌تواند ملاک اعتبار باشد، یا به گفته «تولیاتی» (مارس ۱۹۶۵) «آنچه که ما امروز انجام ‌می‌دهیم در سی سال پیش نه ممکن بود و نه درست و بطوری که مادر آن زمان‌ می‌گفتیم اپورتونیسم محض بود».

رویزیونیست‌ها برای توجیه انحرافات متعدد و گوناکون خود از مارکسیسم – لنینیسم، یک حربه عمده دارند: «تغییر اوضاع جهان». تغییر اوضاع جهان آنچنان عاملی است که به کمک آن هرگونه سخن نامعقولی را‌ می‌توان معقول جلوه داد، آنچنان عاملی است که آنچه که «در سی سال پیش اپورتونیسم محض بود» امروز عین مارکسیسم – لنینیسم است.

در اینجا دو پرسش در برابر ما قرار‌ می‌گیرد: تخست آنکه آیا واقعاً اوضاع جهان پس از جنگ دوم جهانی دگرگون شده است؟ دوم اینکه آیا اصول مارکسیسم – لنینیسم از ارزش و اعبتار افتاده است و آیا با تغییر اوضاع جهان اپورتونیسم گذشته به مارکسیسم – لنینیسم مبدل گردیده است؟

پاسخ سؤال اول روشن است. مارکسیست – لنینیست‌ها بر آنند که پس از جنگ دوم جهانی شرایط تاریخی تازه‌ای پدید آمده، شرایطی که برای آزادی طبقه کارگر و خلق‌های ستمدیده امکانات وسیع‌تر و مؤثرتری ایجاد کرده است. شرایط تازه تاریخی طبقه کارگر و خلق‌های ستم‌دیده را بر آن‌ می‌دارد که با استفاده از امکانات و با توسل به مبارزه انقلابی، برای سرنگون ساختن امپریالیسم و ارتجاع از راه قهر به کوشش بیش‌تری برخیزند. اما درست در همین شرایط تاریخی مساعد رویزیونیسم «گذار مسالمت آ‌میزِ» انقلاب را به پیش‌می‌کشد و آن را منطبق با اوضاع و احوال جلوه ‌می‌دهند.

درپاسخ پرسش دوم باید گفت که اصول مارکسیسم – لنینیسم و بویژه آنچه که در اینجا مورد بحث ماست، یعنی انقلاب قهرآ‌میز در شرایط تاریخی تازه، همچنان نیرو و قدرت خود را حفظ کرده است.

چرا مارکسیسم – لنینیسم «گذار مسالمت‌آ‌میز» انقلاب پرلتاریائی را امکان‌ناپذیر‌ می‌داند؟ صاف و ساده برای اینکه طبقات حاکمه هیچ‌گاه با رضا و رغبت از منافع خویش چشم نمی‌پوشند، از مسند قدرت پائین نمی‌آیند، باید آن‌ها را به زور پایین آورد. طبقات حاکمه برای حفظ و نگهداری قدرت و تأ‌مین منافع خود دستگاه دولتی عظیمی فراهم آورده‌اند که ارتش و پلیس عناصر اصلی آن است. پارلمان فقط نمای دیکتاتوری بورژوازی است. برای «گذار مسالمت‌آ‌میز» انقلاب، رویزیونیسم بر دموکراسی بورژوائی تکیه‌ می‌زند و آن را ضامن پیروزی خویش ‌می‌شمرد. اما طبقات حاکمه تا آنجا مراعات دموکراسی را در دستور روز ‌می‌‌گذارند که از این مقوله خطری منافع و قدرت آنها را تهدید نکند. به محض آنکه موقعیت طبقات حاکمه در مخاطره افتد، از دموکراسی اثری هم باقی نمی‌ماند.

معذالک در «دنیای آزاد» طبقات حاکمه تمام کوشش خود را بکار‌ می‌‌برد که برای فریب توده‌های مردم ظاهر دموکراتیک را حفظ کند و در این صورت برای جلوگیری از پیشرفت نیروهای انقلابی تا سرحد امکان به مانور‌های گوناگون مانند اعلام بطلان انتخابات و انحلال پارلمان و تجدیدنظر در قانون انتخابات و قانون اساسی، انحلال احزاب طبقه کارگر و غیره دست‌می‌زنند ولی در آنجا که دیگر کار با مانورها فیصله نمی‌یابد، آنگاه ظاهر دموکراسی را قربانی‌می‌کنند، سیمای دیکتاتوری خود را‌ می‌نمایانند و با زور و قهر به سرکوب انقلاب ‌می‌پردازند. با این ترتیب روشن است که چرا مارکسیسم – لنینیسم «گذار مسالمت‌آ‌میز» را از راه پارلمان و بطور کلی انقلاب را از راه مسالمت‌آ‌میز غیرممکن‌ می‌شمرد.

شاید با «تغییر اوضاع جهان»، طبقه حاکمه از تقویت دستگاه دولتی و پلیس، از دست زدن به مانور برای جلوگیری از پیشرفت نیروهای انقلابی، از سرکوب این نیروها دست کشیده است؟ اما واقعیات درست خلاف این را نشان ‌می‌دهد. در دنیای پس از جنگ در همه جا امپریالیسم و ارتجاع نیروهای انتظا‌می و قوای قهریه خود را تقویت‌ می‌کند، بودجه‌های نظا‌می را پیوسته بالا می‌برد، بر تعداد افراد ارتش و پلیس‌ می‌افزاید وسائل تازه و تازه‌تری برای سرکوب خلق اختراع‌ می‌کند، تسلیحات ارتش و پلیس را تکمیل‌ می‌نماید، برای مبارزه با نیروهای انقلابی سازمان‌های نوئی برپامی‌دارد، به انواع حیل و وسائل توسل‌ می‌جوید و غیره و غیره. آخر چگونه ممکن است طبقات حاکمه با چنین نیروئی،‌ بدون مقاومت به پرلتاریا امکان دهند که قدرت را از کف آن‌ها برباید و منافع حیاتی آن‌ها را پایمال کند. آیا تقویت نیروهای قهریه از جانب طبقات حاکمه برای آنست که به نیروهای انقلابی امکان دهد از راه «مسالمت‌آ‌میز» قدرت حاکمه را بدست آورند؟ یک آن فرض کنیم که حزب کمونیست توانست اکثریت کرسی‌های پارلمان را بدست آورد، آیا بورژوازی به بطلان انتخابات توسل نخواهد جست؟ و در صورتی که در خارج از پارلمان جنبش توده‌ای نیرومندی از نتیجه انتخابات پشتیبانی کند آیا بورژوازی به سرکوب جنبش نخواهد پرداخت.

مثال مشخصی بیاوریم:

در فرانسه حزب کمونیست براثر مبارزه قهرمانانه خود علیه اشغالگران فاشیست نفوذ و اعتبار فوق‌العاده‌ای یافت،‌ در تدوین قانون اساسی نقش مهمی بازی کرد، در انتخاباتی که در ۱۹۴۶ انجام شد، توانست ۱۸۲ کرسی پارلمان را در اختیار خود درآورد،‌ در دولتی که «دوگل» تشکیل داد، حزب کمونیست نیز شرکت داشت. اما همینکه بورژوازی فرانسه موقعیت خود را تا حدودی مستحکم ساخت، با فشار و پشتیبانی امپریالیسم آمریکا کمونیست‌ها را از دولت راند. در سال ۱۹۵۱ در قانون انتخابات دست برد که بر اثر آن تعداد کرسی‌های پارلمانی حزب کمونیست از ۱۸۲ به ۱۰۳ پایین آمد. در انتخابات ۱۹۵۶ حزب کمونیست باز تعداد کرسی‌های خود را در پارلمان افزایش داد و به ۱۵۰ رسانید. اما بورژوازی انحصاری فرانسه در ۱۹۵۸ دوباره در قانون انتخابات تغییراتی وارد کرد و در نتیجه تعداد کرسی‌های حزب کمونیست فقط به ده کرسی رسید یعنی به یکبار ۱۴۰ کرسی از دست داد. در انتخابات بعد تعداد کرسی‌ها از نو افزایش یافت ولی از تحصیل اکثریت در پارلمان هنوز بسیار دور است و هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که بورژوازی در صورت لزوم مانور تازه و تازه‌تری در پیش نخواهد گرفت. حوادثی که در ماه مه امسال در فرانسه گذشت نشان داد که نیروهای پلیس با چه قصاوتی نیروهای انقلابی را که خواهان تغییر عمیق در نظام اجتماعی و اقتصادی بودند، سرکوب کرد. در همان حال رئیس جمهور،‌ ارتش فرانسه را تجهیز کرد تا در صورت لزوم برای حفظ و حراست بورژوازی انحصاری وارد عمل شود.

نمونه فرانسه به هیچوجه استثنائی نیست. برعکس تظاهر بارز پدیده عا‌می است که در تمام کشورهای سرمایه‌داری متعلق به «دنیای آزاد» به چشم‌ می‌خورد، کشورهائی که سنت دموکراسی در آن‌ها سابقه کهن دارد.

آیا وضع در کشورهای منطفه توفان‌ها غیر از این است؟ روشن است که در این کشورها وضع از این هم دهشت‌بارتر است. اگرچه کشور ما از لحاظ شدت فشار و اختناق، از لحاظ شدت اعمال قهر بر مردم یکی از کشورهای نادر است، ولی کشورهای دیگر تفاوت ماهوی با کشور ما ندارند. در مورد این کشورها این واقعیت را نیز باید اضافه کرد که هرگاه نیروی طبقات حاکمه از طرف توده‌های مردم در مخاطره افتد، امپریالیسم حا‌می این طبقات و بویژه امپریالیسم آمریکا به کمک آن‌ها ‌می‌‌شتابد و به صدور ضدانقلاب ‌می‌‌پردازد و در صورت لزوم از مداخله مستقیم نیز پروائی ندارد. دوران پس از جنگ سرشار از این تجاوات امپریالیسم به کشورهای منطقه توفان‌هاست که تجاوز کنونی آن به ویتنام در زمره آنهاست. کشور ما نیز از صدور ضد انقلاب بی‌بهره نمانده است. کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ که از جانب امپریالیسم آمریکا و انگلستان صورت گرفت چیزی جز استقرار ضدانقلاب نبود.