باز می جوشد هریوا

قسمت بیست و چهارم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”  

F  ـ جبهۀ شیندند:

 درشیندند نیز رفقائی از دیرزمان مصروف كاربودند كه برخی ازآن ها درهرات ماموریت رسمی داشتند (معلم ومامور بودند). پس از تشكیل جبهات هرات، به یك رفیق از طرف مركزیت هرات ماموریت داده شد تا راهی شیندند شود، وهمراه با رزمندگان آن محیط، مردم خویش را درجنگ مسلحانه یاری رساند. رفیق معلم به آن جا می شتابد و درجبهه ای كه برمبنای روابط خویشاوندی، دوستانی دیگر نیز قبل از او راه خونین نبرد مسلحانه به پیش گرفته اند، شركت می كنند. این جبهه با استفاده از روابط قبلی، با به دست آوردن بیست میل اسلحه از “جبهۀ نیمروز”، عملیات موثر نظامی درسطح منطقه انجام می دهد. رفیق رابط گهگاهی برای تأمین ارتباط با رهبری حوزۀ غرب و تبادل گزارش و تجربه، سری به شاخۀ تشكیل درایران می زند. وهكذا شاخۀ ایران نیز گاه و بیگاه قاصدی را به آن جا گسیل می دارد. تا این كه رفیقی از مركزیت سازمان، که دراین زمان رهبری سازمان را برعهده دارد(رفیق ازهر)، مسؤلیت بازدید ازکار گستردۀ حوزۀ غرب را می گیرد، كه ضمناً سری به شیندند نیز می زند و با دوستان آن جا مسایل سازمان و جبهۀ متحد ملی را درمیان می گذارد و پیمان كارعمیق تر می بندد. به همین منوال است كه  یكی از متعهدین “شورای جانبازان”، كه قرار بود “شورا” زیر نام او تبارز كند، به اثر خواست دوستان شیندند به آن جبهه فرستاده می شود. با ورود او، کار شیندند رونقی تازه می گیرد، چه او، هم شخصیت اجتماعی خوب ومتنفذی است وهم صاحب منصب نسبتاً بلند رتبه ای(دگروال). عملیات وشخصیت های جبهه، دشمنان را دست و پاچه می سازد وحملات وتوطئه ها فزونی می گیرد.

این جبهه درپی به دست آوردن امكانات می شود ونمایندگانی به پاكستان می فرستد كه متاسفانه زمانی طولانی درآن جا می مانند  وكار جبهه رونقی چندان ندارد. ماهم كه هم وغم ما مصروف جبهات هرات است كمك تسلیحاتی ومادی به آن كرده نمی توانیم، با آن هم وقتی “جبهۀ نیمروز” چند میل اسلحه به جبهۀ هرات همكاری می كند، “جبهۀ شیندند” حاضر می شود همراه با رفقای هرات، آن اسلحه را از فراه تا هرات برساند، كه متاسفانه سلاح درفراه آتش می گیرد وضایع می شود. هكذا درشرایط خیلی دشوار، كه رفقا جبهۀ هرات را ترك كرده بودند، این جبهه متهورانه پیشنهاد گسیل شان را به شیندند می دهد كه شاخۀ ایران بنابر تحلیل اوضاع نمی پذیرد.

از كارهای برجستۀ این جبهه، جمع آوری جبهات کوچک پراكندۀ منطقه، تحت نام “جبهۀ متحد شیندند” است. قبل از آن، همین جبهات كه وابسته به گروه های مختلف خارج از كشوراند، مناسبات خصمانه داشتند و درخود پیچیده، كه طرح “جبهۀ متحد شیندند” آن ها را ازاین بن بست بیرون آورد وتفنگ شان را علیه دشمن تجاوزگر جهت داد. سخن كوتاه كار این جبهه در مراحل بعدی بهبود می یابد كه درمرحلۀ سوم شرحش می دهیم.

 G  ـ شاخۀ تشكیل در ایران:

درسطور گذشته نبشته آمدیم كه دراین جا نیز كار بر دو رشتۀ تشكیلاتی وجبهه ای (دموكراتیك) انقسام می یافت، كه به طور ارگانیك درپیوند به هم قرارداشت. کار دومی جاده صاف كن  اولی و درخدمتش قرارداشت، درعین این كه از اولی مایه می گرفت، رهبری می شد و تغذیه می كرد.

درساحۀ ایدئولوژیك ـ تشكیلاتی جانمایۀ كار نظامی ما همین شاخۀ تشكیلات ایران بود و دراین زمینه رونق خوبی داشت. یاران ارزشمندی نثارقدوم خلق وجنبش شكوهمندش كرده است. درمبارزۀ ایدئولوژیك با چپ نمایان و راست گرایان، مواضع استوار داشته و اندیشه های انحرافی را، درآن جا كه رسیده است، امان نداده و راه برآن ها بسته است. نیروهای مختلف سیاسی مستقر درایران به نحوی از مبارزۀ ایدئولوژیك ـ تشكیلاتی ما تاثیر برداشته اند. وآن جا كه ضرورت رویا روئی بوده، آن جا دیگر حریف است كه باید ترك میدان كند. مثالش را دركار دموكراتیك “اتحادیۀ دانشجویان افغان” ببینید.

هكذا درعرصه های دیگرنیز از شم خوبی برخورداربودیم؛ ولی امواج مهیب جنبش مسلحانه و وسعت كار سیاسی ـ نظامی ما، این ساحۀ كار را به دنبال خود كشانید، وتاحدی تحت الشعاع قرارداد و درآن تداخل كرد، كه آن را یك كمبود اساسی این شاخه ارزیابی می كنیم.

نقش این شاخه از كار را درامور نظامی درجبهات به جایش باز گفتیم، شرح دوباره اش بی لزوم است. آن چه دراین جا جمعش می كنیم این است كه: به استثنای “جبهۀ انجینران”، كه دررابطۀ مستقیم با تشكیل هرات ومركز سازمان درکابل، و تحت رهبری شان به طور مستقیم قرارداشت و رابطه اش با رهبری حوزۀ غرب مستقر درایران، جنبی بود (دراواخربرای نجات از بن بست، مستقیماً تحت هدایت این حوزه قرار گرفت)، دیگر كلیه جبهاتی كه شرح شان رفت، از رهبری حوزۀ غرب مایه گرفته و درهمه ی زمینه ها تأمین و رهبری می شدند. علاوتاً شاخۀ تشکیل ما، در ایران، از طریق کار پوششی اش، روابط دور و نزدیك معرفتی با تعدادی از جبهات جنگی در ولایات مختلف برقرار كرد كه تقریباً می شود گفت ما را به حیث یك نیروی رزمندۀ ویژه درحوزه شناسانده است.

رهبری حوزۀ غرب ما پلان داشت که از طریق ساختن جبهات تا مرز غرجستان و پیوند با رفقای آن جا، رابطۀ حوزۀ غرب را تا شمالی و کابل امتداد دهد و خط نظامی – ارتباطی بین حوزۀ غرب و مرکز ایجاد کند، تا درصورت زیر ضربت قرارگرفتن یک جبهه یا واحد، با استفاده ازاین کانال بتوانیم به یاری هم بشتابیم. دراین راستا، جبهۀ از دوستانی از ولایت غور، که خود را شاگردان “استاد رستاخیز” می خواندند، نیز سرهم بندی شد؛ ولی حملات دوجانبۀ امپریالیسم و ارتجاع مانع انجام چنین کاری گشت و این آرزو برآورده نشد.

 امور تبلیغاتی ـ فرهنگی:

 ازنظر بنیۀ مالی، شاخۀ خارج ازكشور(ایران) از عرق جبین و آبلۀ دست یاران مایه می گرفت. واین امرخواهی نخواهی در كار تبلیغاتی ـ فرهنگی  ما موثر می افتاد. هیچ گونه وسیله و امكان طبع و نشری به آن صورت، نمی توانستیم تهیه كنیم. درحالی كه نیروهای دیگر(چپ و راست) امكانات فراوانی از منابع داخلی وخارجی دراین زمینه داشتند. با این حال دراین زمینه نیز از پوشش ها استفادۀ اعظمی كردیم (ناگزیری داشتن پوشش از همین جاها ناشی می شود). دفتر فرهنگی “جمعیت علمای حركت انقلاب” را به اصطلاح قبضه كردیم و بسیاری از امور سیاسی، وتا حدی نظامی و نشراتی اش، تقریباً زیر رهبری رفیق ما (آهنگر) قرار گرفت. ابتدا از طریق اعلامیه ها، خط سیاسی خویش را ارائه دادیم و بعد، از طریق پایه گذاری ونشرجریدۀ “طلوع انقلاب”، درحدود امکان، مسائل جنبش را مطرح كردیم؛ كه صاحب نظران می توانند این ارگان نشراتی منسوب به یك گروه سنتی را با ارگان های نشراتی گروه های همسانش به مقایسه گذارند و به كار ما پی برند. بی شك می توان گفت كه دموكراتیك ترین جریده ازاین دست است و شوری فروان برپا كرد.

علاوتاً درمواقع لازم از تریبون هائی كه با استفاده ازاین پوشش به وجود آوردیم، با سخنرانی های رفیق آهنگر درمساجد و تکایا و راهپیمائی ها، سخنران مجالس عظیم مردمی می شدیم و گفتنی ها را می گفتیم. تاثیراتش را هركسی كه هوای سیاست داشت وعلاقه ای به میهن، لمس می كرد. دراین زمینه آن قدر پیش رفتیم كه زیان هائی نیز به بار آورد. رفقائی تشهیر شدند و لبۀ تیز حملات اخوان، كه دراین عرصه نیز میدان را باخته و تاحدی مواضعش خدشه دارشده بود؛ ولی بنابر سرشت انحصارگرایانه اش خود را تنها می خواست، متوجه ما شد. واما سودی هم درهمین زیان نهفته بود. آن این كه “شورای جانبازان” و “سازمان” از تیررس به دورماندند وتبلیغات اخوان، رفیق آهنگر و شاخۀ تشکیل درایران را نشانه گرفت. هکذا تجمع آتش اخوانی ها بالای “جمعیت علمای حركت انقلاب” قرار گرفت؛ چون ما را درسنگرش می دید. ما به علاوۀ پاسخگوئی از طریق “جمعیت علما”، از طریق تشكیلاتی هم به این مسئله پاسخ گوی بودیم، ولواندك.

در همین زمان با استفاده از فرصت ها، اعلامیه هائی به نام “شورای جانبازان”، وحتی شبنامه هائی پخش كردیم .”حوت خونین” – ارگان نشراتی شورای جانبازان-  را بازنشر و پخش نمودیم، اعلامیه هائی ازسازمان تكثیر نمودیم و یك شمارۀ فوق العادۀ “حوت خونین” نیز درایران به همت و کار رفقای زن عضو تشکیلات، تهیه وپخش گردید.

دراین بخش، آن چنان كه آرزو داشتیم، كمیتاً توفیق نداشتیم، وعمده عاملش، زیرتاثیر قرار گرفتن كارگسترده و پرهیاهوی جبهه ئی بخش كمیته نشین ما بود كه درهمان حدود بیشتر مصروف می شد. كمبود امكانات نیز ازعوامل است (حتی در ایران نیزبرای نشراعلامیه و نشرات خودی مجبور به استفاده از گِست چوبی بودیم، که رفیق رحیمه(سکینه) آن را آماده کرد که وی در هرات هم کار نشراتی تایپ و چاپ و نشریۀ حوت خونین را توسط گست چوبی انجام می داد، و با زحمت فراوان کار نشرات ما را به پیش می برد).

درمجموع كار، كاستی زیانبار دیگری نیز دامن مان را گرفته بود، وآن این كه به داشتن ارتباط با تشكیلات هرات و مرکز سازمان، علیرغم تلاش های انجام شده، آن چنان كه باید توجه نمی كردیم؛ كه این فرایند پلورالیسم است.

از اساسی ترین كارهای بخش ایران، می توان نجات  “جبهۀ انجینران” را ازكام اژدهای روس و جواسیس دانست، كه علی رغم غفلت كاری های معینی، با قاطعیت به این امر توفیق یافتیم. نحوۀ تلاش های مان را درطی هفت، هشت ماهی كه از اصل جریان اطلاع یافته بودیم، هیئت اعزامی ما به مركز، حضوراً شرح دادند كه بیشتر برای دیگران به افسانه شبیه است، چون حوادث نقش شان را سخت درمانعه تراشی ایفا كرده است. (كسی كه به ما كمك می كرد زندانی شد، سلاح از مرز ربوده شد، سلاح ارسالی نیمروز، به ما نرسیده سوخت و …)!!!!!

دستاورد بزرگ دیگر بخش ایران، كار درنیمروز است كه به گواهی دوستان نیمروزی و دوستان دیگر، باری بس عظیم و رسالتی بس خطیربوده است كه رفقای اعزامی ما با قامتی استوار، آن را به دوش كشید ه وباشكیبائی انقلابی ویژه، آن را به پیش برده وبه منزل رسانده اند.

همچنان دراین مرحله و ازهمین بخش، نامۀ پیشنهادی نشست همگانی سازمان را تقدیم هیئت اعزامی مركز نمودیم و خواستار رفع كلیه ناهماهنگی ها با کار مشترک شدیم. در آن نامه، دیدار یاران و تحلیل و تجزیۀ خوب و بدها وعواملش را برای استخراج رهنمود و استحكام تشكیلات مثمر وحیاتی دانستیم. و خود نیز پیشنهاد كردیم که افتخار تهیۀ محل نشست(کنگرۀ سازمان) را به ما بسپارند، كه دراین مرحله توفیقی نصیب نشد.

بعد به اعزام هیئت به مركز تصمیم گرفتیم. این هیئت سه نفره به رهبری رفیق آهنگر، طی سه ماه اقامتش با رفقای مرکز، مسایل حیاتی سازمان را به بحث گرفت و بر دوگانگی ها و سوء تفاهمات موجود، نقطۀ پایانی گذاشت. پیشنهاد نشر دوبارۀ ” ندای آزادی” و تشکیل کنگرۀ سازمان، وهمکاری مشترک در همه زمینه ها، از طرف هیئت اعزامی ما به مرکز ارائه شد.

ادامه دارد