محمد رضا کریمی
هَری
شور و نشاط و مستی شعر و غزل هَری
بیگانه باد نام تو از هر خلل هری
در وصف نام نامی تو دست خامهام
از بند؛ شد چلاق و ز پا سست و شل هری
در بارهات مبالغه هرگز نمیکنم
زیرا که هرچه هست بود مستدل هری
میبالد آفتاب که چرخد به دورِ تو
هم مشتری توست ونوس و زحل هری
انجیر زندهجان تو صد طعنه زد به شهد
شیرینتر است لعل تو از هر عسل هری
آرام، استوار، سرافراز و پر غرور
داری هزار کاج؛ تو اندر بغل هری
تاریخ باستان تو رخشنده است از آنک
دیده هزار صخره و کوه و کُتل هری
تو شهر کاجهای سترگی که خم نکرد
سر را به پای تیغ هزاران ملل هری