لیلی غزل

             جنون عشق

نگاهم می‌کنی و می‌شود اعجاز بی‌تردید

جهان گردیده از چشمان تو آغاز بی‌تردید

جنون عشق تو در جانم از بس می‌کند‌ توفان

برون خواهد زد از هر پرده‌ی این راز بی‌تردید

شب دامادی‌ات گرچه عروست نیستم؛ اما

دل من پیش پایت گشته پای‌انداز بی‌تردید

تو می‌خوانی و می‌نوشی و می‌خواهی و میریزم

غزل پشت غزل در ساغرت از ناز بی‌تردید

تو می‌خوانی و در من صدهزار آیینه می‌ رقصد

ندارد هیچ سازی این چنین آواز بی‌تردید

به جادویی که  در شور شراب بوسه‌های توست

مرا در آسمان‌ها می‌دهد پرواز بی‌تردید

به شن‌های تر ساحل نوشتم دوستت‌ دارم

قیامت کرده در جان تو این الفاظ بی‌تردید

کلاهت را بینداز آسمان و باز کن آغوش

برایت دل سپرده این زن طناز بی‌تردید