ارسالی حزب کارایران(توفان)

مفهوم لیبرالیسم و نولیبرالیسم و اثرات آن ازیک منظر تاریخی

یکم اینکه لیبرالیسم در کنار دفاع از آزادی فردی، فارغ بودن از حاکمیت دین، عدم مداخله دولت در حیات اقتصادی، در عین حال خواستار مقاومت در برابر هرنوع انحصار در تولید وتوزیع، حفظ آزادی اقتصادی، دفاع از مالکیت خصوصی، ترویج بازار آزاد و انباشت سرمایه نیز بوده است.
نمیتوان کتمان کرد که بسیاری از این اهداف که در مبارزه با استبداد،بویژه از نوع کلیسایی اش شکل گرفته بودند در زمان خودش مثبت و محقانه بودند. ممکن نیست در این مختصر به جزئیات چگونگی به تحقیق پیوستن و تکامل خواسته های مذکور اشاره کرد ولی اشاره کوتاه به دو مورد را ضروری میدانم.
نخست اینکه علیرغم مخالفت لیبرالها با تشکیل انحصار در تولید و توزیع، نه تنها انحصارات به تدریج بوجود آمدند، بلکه با بلعیدن (فوزیون) رقبای کوچک و بزرگ، نه تنها عرصه را بر رقبا تنگ کردند، بلکه با “لاغر” کردن پرسنل شرکتهای بی رقیب خود، بر خیل بیکاران افزودند و جهت کسب هرچه بیشتر سود، سطح دستمزدها را هم تنزل دادند و…
دوم اینکه انباشت سرمایه که یکی دیگر از اهداف لیبرالیسم بود بلای جان کشور های دیگر شد. در اثر انباشت عظیم سرمایه در برخی از کشورها، اکنون دیگر تنها کالا نبود که صادر میشد، بلکه صدور سرمایه نیز در دستور کار قرار گرفت، تا با غارت مواد اولیه، استفاده زمین ونیروکار ارزان کشورهای دیگر، حد اکثر بهره را از آن صاحبان سرمایه سازند. طبیعی است که گسیل سرمایه، گسیل اسلحه، نیروی نظامی، و نیز ایجاد پایگاه، ودر بعضی از کشورها ایجاد مستعمره را به دنبال خود داشت. این قدرت های بزرگ که به “امپریالیسم ” شهرت یافتند برای گسترش مناطق تحت نفوذ وبیک کلام حفظ سود و سلطه، دو جنگ جهانی و۱۲ جنگ منطقه ای و نیابتی را با تمام عواقب مرگبارش برای بشریت به ارمغان آوردند که هنوز هم دست بردار نیستند. آخرین تمهیدات و تهدیدات که بوی جنگ را به مشام جهانیان میرساند، تقویت رژیم نئونازی  اکرائین وبسته 61 میلیاردلاری اخیر است که برای اکراین و تایوان واسرائیل در نظر گرفته شده است تحت این بهانه که باید جلوخطر چین و رو.سیه را گرفت! .

سوم اینکه ببینیم عملکرد نولیبرالیسم که از دهه ۸۰ میلادی، بویژه از بعد از فروپاشی شوروی و تحقق یافتن تدریجی پدیده جهانی شدن سرمایه، جان تازه گرفت چگونه حتی دستاوردهای لیبرالیسم را در عمل میان تهی ساخته و میسازد.. نو لیبرالها که اکنون با ایده جهانی سازی سرمایه (گلوبالیزیشن) نیز مجهز شده بودند، با آزاد سازی سرمایه از هرگونه قید و بندی، بعلاوه اعمال ریاضت اقتصادی، عملا انتقام خود را از دولت رفاه، که یکی از دستاورد های مهم لیبرالیسم بشمار میامد – و به آن میبالیدند – گرفتند. دولت رفاهی که پایه های آن را بیسمارک در دهه ۸۰ قرن ۱۹ برای دور کردن کارگران از سوسیال دموکراتها ریخت واز بعد از جنگ جهانی دوم، باز هم بخاطر رقابت با کشورهای سوسیالیستی گسترش و ادامه یافته بود.

نولیبرالها عملا با کاهش نفوذ وعملکرد سندیکاها، پایین نگاهداشتن سطح دستمزدها از طریق استفاده از نیروی کار ارزان، هم در کشور مادر و هم در کشورهای در حال رشد در اثر انتقال مراکز تولید به آنجا، کاهش چشم گیر بیمه های اجتماعی نظیر بیمه های درمانی، بیکاری، وبازنشستگی و… دولت رفاه را اخته کردند.
افزایش قیمت واجاره مسکن، امروز به سطحی رسیده است که در بیشتر موارد بیش از نیمی از درآمد شاغلین را می بلعد و در نتیجه آنها را به زیر خط فقر سوق میدهد.

برای استفاده از نیروی کار ارزان امروز علاوه بر بنگلادش و سریلانکا و تایلند و…کشورهای اروپای شرقی نظیر بلغارستان،رومانی،لهستان و چک هم به آنها افزوده گشته‌اند. امروز اگر حد اقل دستمزد مثلا در آلمان هر ساعت 14یورو است؛ برای نمونه در لهستان 8,5 یورو میباشد و در سایر کشوها بلوک شرق وضعیت مشابهی حکم فرماست.
نولیبرال ها در پی کاهش قدرت طبقاتی توسط اتحادیه ها، جلوگیری از باز توزیع ناچیز از ثروت توسط دولت رفاه و توقعات دموکراسی واقعی مردم هستند.

در پی در هم شکستن همبستگی نیروی کار با استفاده از حیل مختلف اند.در عوض در پی از بین بردن هر محدودیت قانونی برای حرکت بی در و پیکر سرمایه میباشند. یکی از اصول با اهمیت نولیبرالیسم در آمریکا این بود که محدودیت ها از بازار سرمایه، که طی یک قرن مبارزه برای قانونمند کردن سرمایه بدست آمده بود را از میان برداشتند. به این ترتیب وال استریت و والستریت ها قدرت بالای سر دولت شدند. دولت ها آنچه را که بازار مالی مینامند، بازگشت سرمایه داری افراطی است که هیچ قانونی نمیشناسد جز حد اکثر سود.

چهارم اینکه جهانی سازی برخلاف ادعاهای کاذب، همگن سازی نیست، بلکه برعکس گسترش سلطه انگشت شمار کشور ها بر بازارهایی مالی جهان است. آنها میکوشند با کمک صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی قدرت طبقاتی سرمایه داری جهانی را حفظ و گسترش دهند. ابزار فوق الذکر وظیفه ای جز وابسته کردن هرچه بیشتر کشورها به سرمایه جهانی ندارند.

نولیبرالیسم عملا مفهوم آزادی از مشارکت در امور سیاسی را به آزادی نامحدود در بازار تنزل میدهد.
“فعالیت سیاسی مردم برای تاثیر گذاری در قدرت در شرایط دموکراتیک، تبدیل به اقتصادی شدن شرایط در عرصه های قانون، فرهنگ و جامعه شده و عملن حاکمیت مردم دیگر محلی ازاعراب نمیابد.

زمانیکه سرمایه‌داری کلان و بازار مالی در راس قرار دارند، مردم دیگر از صحنه تاثیر گذاری سیاسی واقعی رانده شده اند.”(وندی براون)

در نولیبرالیسم به انسان نیز به عنوان سرمایه مالی برخورد می شود. “در کلیه عرصه های سیاسی، مدنی، مذهبی، خانواده و…انسان، انسانی اقتصادی است. امروز انسان شکل سرمایه ای انسان ارزش افزا را بخود گرفته است.”(وندی براون)
حتی مبارزات انتخاباتی هم با پول میگردد.

نهاد های همگانی خدمات را هم خصوص کرده اند. بیمارستانها و کلینیک هایی که ده ها سال در مدیریت دانشگاه ها بودند را خصوصی کرده اند. از تعداد پزشکان و پرستار ان و کارمندان کاستند، حقوق شاغلان را کاهش دادند و از انعقاد قرارداها ی رسمی طفره رفته و قراردادهای موقت را به آنها تحمیل کردند. تجارت با اعضای بدن انسان وجراحی های غیر ضروری رواج یافتند. شرکتهای دارویی با تکیه بر لابی خود روز بروز قیمت داروها را افزایش دادند.

دانشگاه ها،مدارس، پست، راه آهن، وسایل نقلیه عمومی، برق و حتی آب را خصوص کردن. دیگر از آپارتمان سازی دولتی برای اقشار کم درآمد خبری نیست. در عوض با افزایش قیمت سرسام آور مسکن شرایط برای اقشار کم در آمد غیر قابل تحمل گشته است. و در این راستا حاکمیت سیاسی وظیفه ای جز حفاظت از منافع سرمایه برای خود قائل نیست

.در این جوامع حتی دموکراسی نیز در عمل از محتوا تهی گشته است. به دموکراسی میبالند ولی دموکراسی به ندرت توانسته به وعده هایش عمل کند. به قول وندی براون “دمکراسی امروز در ملل “ایرو آتلانتیکی” به زمزمه ای تبدیل شده است.” حتی آلن گرین اسپن معتقد است که “انتخابات دیگر چندان مهم نیستند. به یمن جهانی شدن، دنیا توسط نیروهای بازار اداره میشود” و نه نمایندگان مردم. امروز از دموکراسی فقط آزادی نسبی فردی باقی مانده است. در جوامع دموکراسی، حکومت قانون از مفهوم تهی گشته است.

احزاب در فعالیت های انتخاباتی اقوالی به مردم میدهند که بعد از بقدرت رسیدن قادر به انجام آنها نیستند. به همین دلیل مردم به خصوص از آغاز هزاره سوم روز بروز بیشتر از سیاست سرخورده وسال به سال کمتر در انتخابات شرکت میجویند.. بسیاری از آنها دیگر نه تنها به سیاستمداران اعتماد ندارند، چه بسا که آنها را به باد ناسزا میگیرند. و این هم یکی دیگر از محصولات نولیبرالیسم است. حتی میتوان ادعا کرد که یکی از دلایل پشت کردن مردم به احزاب حاکم و روی آوردن به احزاب فاشیستی در حال رشد نیز در نهایت از عملکرد نولیبرالیسم ناشی میشود.

***