فریادشعر
لیلی غزل
فریادشعر
منزل بعید بود، خیابان ادامه داشت
توفان درین مسیر، فراوان ادامه داشت
خورشید پُشت حادثهها دود کرده بود
در شهر خشم گرگ زمستان ادامه داشت
در واگن سیاه مسافر سوار بود
راه سفر دراز و بیابان ادامه داشت
قندیلهای کوچک یخ، روی صورتش
سنگینترین حکایت باران ادامه داشت
روی لبان خشک و تب آلود و خستهاش
نجوای خاکخوردهی هذیان ادامه داشت
درلابلای این همه غم در سرش هنوز
سودای عشق بی سر و سامان ادامه داشت
شب بود و نبض تشنه ی گرداب می تپید
امواج بیقراریِ توفان ادامه داشت
در این میانه قدرت امید هیچ بود
از چارسوی وحشت انسان ادامه داشت
فریاد شعر من به خدا هم نمیرسید
در کوچهها تلاوت قرآن ادامه داشت
انگار ایستگاه رسیدن دروغ بود
منزل بعید بود و خیابان ادامه داشت
admin2024-06-21T08:15:15+00:00