استاد عبدالهادی رهنما

             احساس همدردی

ناله می کارد دل درد آشنایم روز و شب

نیست جز غم همنشین و همصدایم روز و شب

آسمان ابری و دلگیر، خانه دلگیر تر از آن

نیست کس بامن به غیرغصه هایم روز و شب

چون قناریی که عمرش در قفس طی میشود

سخت دل تنگم که از یاران جدایم روز و شب

هر کجا آوارۀ بینم دلم خون می شود

کی کند احساس همدردی رهایم روز و شب

رفته دوران جوانی، پیری و صد درد آنی

آمده بر کاخ جانم وای وایم روز و شب

شعر تر از من مخواه ای هم دل دیرینه ام

شور و شادی مرده در من بینوایم روز و شب

آفتاب و ارغوان زار دیار ناز من

گر کند درمان درد بی دوایم روز و شب