استاد عبدالهادی رهنما

             گلشن و گرمابه

همان یاران همدل، مهربان، آن روزگاران کو

نگهداران پاس دوستی زیبا سرشتان کو

پریشانی شده چندیست بی یاران، ندیم من

نوید پر فروغ گرم آذین بخش چشمان کو

دلم گشته پرستو پر زنان هر سو همی پرسد

رفیق گلشن و گرمابه و درس و دبستان کو

قفس گیر حوادث گشته مرغ نغمه پردازم

مپرس از من که آهنگ خوشَ بزم شبستان کو

غم دیوانه غارت کرده شادی خانۀ دل را

به طعنه می زند فریاد هی ! شوریده مستان کو

در این آشفته بازار جهان آوارگی گرم است

چو دریا هست طوفانی، دمی آسایش جان کو

نمی جوشد به دیگ باور کس اندکی احساس

صفای همدلی، رسم جوانمری و احسان کو