کشور ویرانه
ارسالی سکینه روشنگر
شعر از بانو لیلی غزل
کشور ویرانه
دچار سردیِ محض است، پارهی سنگ است
بدون عشق، جهان یک اتاق دلتنگ است
بدون عشق هوا نیز زهر مارست و –
بدون عشق همه چیز سرد و بیرنگ است
و هرچه فکر کنی چاره جز دویدن نیست
به سمت عشق، اگرچه که پای ما لنگ است
چقدر خستهام این روزها که احوالم
شبیه کشور ویرانه ی پس از جنگ است
هنوز ماه اسیرست و سار سرگردان
هنوز ماهی کوچک شکار خرچنگ است
بپرس حال مرا زندهگی که [دلتنگیم]
شبیه آدم تنهای گوش بر زنگ است
نوشته اند به نیرنگهای رنگارنگ
که پشت خندهی دنیا هزار نیرنگ است
برو بساز و بسوز و بخوان و عاشق باش
که هرچه نیست درین اجتماع، فرهنگ است
«نه هر که آیینه سازد سکندری داند»
نه هرکسی که غزل سر کند سرآهنگ است
padarjan2024-06-13T07:00:16+00:00