انجینیرشیر”آهنگر”

امپریالیسم از دیدگاه  مجید

قسمت اول

سخنرانی “انجینیرآهنگر” به مناسبت بیست و هفتمین سالروز شهادت قهرمان ملی کشور، مجید کلکانی در ۱۸جوزای ۱۳۸۶ش

تذکر: از ایراد این سخنرانی سال ها می گذرد. هم اکنون متن ومحتوای آن حیثیت یک سند تاریخی را گرفته است؛ چه تا آن زمان، لیبرال ها درمجموع، خود شان که از چنین موضع گیری دربرابر امپریالیسم غُران وتجاوزش به کشور ما هراس داشتند و آن را “جامعۀ جهانی” می گفتند، به کس دیگری هم در ستیژها ومجالس شان، حتی دراروپا، اجازه نمی دادند که روی مسایلی مثل تجاوز، امپریالیسم و… صحبت کند و علیه آن چیزی بگوید. انجینیرشیر”آهنگر” بعد از سال ها جدل بالاخره موفق شد دریکی از مجالس، این تحلیل وسخنرانی اش را درستیژ ارائه کند.

اما این آخر کارنبود. عدۀ لیبرال سرسخت (ودرواقع ترسو و جاه طلب) او را چپ سنتی گفتند، عدۀ که خود را مقربان زنده یاد مجید می خواندند، ولی امید به چریدن درنطع امپریالیسم دوخته بودند، گفتند “انجینیرصاحب” دیدگاه وتحلیل خودش را به نام دیدگاه مجید می دهد، ورنه مجید نه کمونیست بود و نه این طور چپ و…

کسانی هم که نیم نگاه مقام و چوکی وهوس دیوانه وارشان به آن، مدهوش شان کرده بود، می گفتند دراین “دور و زمانه” دیگر امپریالیسمی وجود ندارد و تجاوزی در کار نیست. این “جامعۀ جهانی” است که برای زدن تروریسم و آباد ساختن افغانستان آمده است و این تحلیل های “انجینیرآهنگر” مربوط گذشته بوده و دراین دورۀ “نظم نوین جهانی” کاملاً نادرست است. و…

اینک بعد از سال ها، عملکرد خونبار و استعمارگرانۀ امپریالیسم درافغانستان ثابت ساخت که شناخت “انجینیر آهنگر” از امپریالیسم و عملکردش، که آن را، به عنوان یک پیش شرط وحدت در پروسۀ تشکل “ساما”، با زنده یاد مجید و یاران آگاهش همسان ساخته بود، کاملاً درست بوده و امپریالیسم تا زنده است خونخوار و استعمارگراست.

و اما لیبرال ها و کج و کوتوله هائی که خود را نزدیکان زنده یاد مجید وانمود می کردند و دیروزچنان می گفتند و می نمودند، امروز چه می گویند و چه می نمایند؟؟(ویراستار)

امپریالیسم از دیدگاه مجید

با درود به روان پاک شهدای راه آزادی و بالاخص نام آور بزرگ خلق ما شهید مجید کلکانی  و با سلام به شما عزیزان ارجمند!

اینک برای بیست وهفتمین بار در یاد بود و ارجگذاری از شهادت مجید قهرمان دور هم جمع شده ایم و هریک ما به نحوی شهادتش را بزرگ می داریم و بر شخصیتش ارج می نهیم.

آدم هائی که صادقانه شهید مجید را بزرگ می دارند هم اکنون درصف بندی های اجتماعی جایگاه ویژۀ شان را دارند و تا هنوز، علی رغم تمام مساعدت ها و نا مساعدت ها، در صف وارسته ترین و پاکبازترین عناصر جامعۀ شان موقعیت دارند. لذا بنابر اصلی که می گویند “به بینم کی از تو تعریف می کند تا بگویم که توکی هستی” می توان قضاوت کرد که شهید مجید پاکبازی از وارستگان است که برای وارستگی انسان از هرگونه قید و بند ناروا و ظلم و تبعیض، هوشیارانه راه نموده است، صادقانه عمل کرده است و پاکبازانه جان داده است.

از صف وارستگان صحبت کردیم، معنی آن از نظرما چیست؟ در صفبندی های کنونی جامعۀ ما برعلاوۀ تَشخُص طبقاتی و موقعیت اجتماعی، طی عملکرد حدود سه دهه، مرزهای خیلی عمیق و بعضاً نا زدودنی بین گروه ها ولایه های اجتماعی و اندیشه ها و تفکرات شان به وجود آمد که در شرایط عادی شاید طی قرن ها با چنین ژرفائی ایجاد نمی شد. طی این سه دهه تلاطم، درجامعۀ ما همه غربال شدند و هرکس هر استعدادی که داشت تبارز داد. نقاب ها دریده شد، اندیشه ها محک زده شد و ظرفیت ها بیرون ریخت. گروه های معینی که در شرایط آرام و انتظار قدرت، ریاکارانه دم از تمدن، پیشرفت و دگرگونی به نفع خلق می زدند، باندهای قدرت طلب مزدور و آدمکُشی برآمدند که صفحات تاریخ را با  عملکرد شان ننگین ساختند.

دهاره های دیگری که در ردای تقد س خزیده و از معتقدات دینی و مذهبی مردم سوء استفاده می کردند در عمل غلام بچگان پست اجنبی ازآب درآمدند که به اشارۀ ابروی اجنبی بی رحم، ملک و وطن را ویران و برباد کردند و خون انسان بی گناه این سرزمین را موج موج ریختاندند و می ریزند.

با درنظرداشت چنین محشری و چنین نامه های اعمالی برای گروه ها و شخصیت ها و اندیشه های شان است که شهیدمجید، تفکرش، موضع گیری های او و مردمی که او را بزرگ می دارند و برتداوم راهش قدم می گذارند، از ویژگی خاصی برخوردار می شوند و صف وارستگانی را می سازند که بی دریغ و بی غرض فقط برای آزادی و رفاه ملک و مردم محروم شان ایثارکرده اند؛ وشایسته است که نه ۲۷ بار، بلکه همیشه به آن بازگردیم، آن را ارج بداریم، از سجایای آن بیاموزیم و آن را باز بینی و بازآموزی کنیم.  ازاین گفته ام چنین استنباط نشود که شهید مجید فوق انسان بود و یا پیر و مُرشد مقدسی بود واندیشه اش آسمانی و ازاین قبیل.

نه، مجید فوق انسان نبود، موجود خیالی و افسانوی هم نبود، تقدس و معجزه و کرامات هم نداشت. او قهرمانی توده ای، عملورز، خودگذر و آگاه به رسالت اجتماعی اش بود که متکی براندیشه و جهانبینی علمی اش ضرورت های اجتماعی و نیازمبرم زمان را درک می کرد. واقعیات را آن چنان که بود به مطالعه می گرفت، درحد فهم و توانش به ماهیت وعمق پدیده های ذیدخل درجامعه و پیرامونش داخل شد، آن ها را شناخت و متناسب باشناختش عمل کرد؛ ذهنیگری نکرد و با شاید و اگر ها هم دلخوش نمی کرد.

مثلاً او آموخته بود و دریافته بود که : “خصوصیات سیاسی امپریالیسم عبارت است از بسط ارتجاع در تمام جهات و تشدید ستمگری ملی”. بناءً کوچک ترین تردیدی به خود راه نداد که گویا اگر چنین و چنان شود “سوسیال امپریالیسم وسیلۀ ترقی و تامین عدالت اجتماعی می شود” و یا اگر فلان وبه همان بشود “امپریالسیم امریکا کشور ما را از سلطۀ سوسیال امپریالیسم می رهاند”. او چنین پندارهائی را اشتباه وعملکرد به آن را تسلیم طلبی خواند. و بیشک به تائید مجید، تئوریی که باز گمان می کند امپریالیسم کشورما را از چنگال ارتجاع و فئودالیسم می رهاند و ما را ازعطیۀ دموکراسی برخوردار می سازد نیز تئوری تسلیم طلبانه است و در تقابل با اندیشه های مجید.

ادامه دارد