استاد عبدالهادی رهنما

         نردبان زندگی

گم شدم در کوچه سار بیکران زندگی

پیش از آن تا بهره ای گیرم ز خوان زندگی

کودکی ها و جوانی را ز من دزدانه برد

خویش را یک باره دیدم در خزان زندگی

چشم در راه خوشی بودم ندیدم هیچگاه

تا بیاید سوی من نامه رسان زندگی

چهره ام پژمرده کرد افسوس ها این نا بکار

گل نکشت دیگر به باغم باغبان زندگی

نقد آسایش همی دزدد به لبخند و فسون

خواب راحت کس نکرد در آشیان زندگی

هست و بودم را گرفت و در عوض چیزی نداد

گوش کر دارد به سویم ساروان زندگی

خوش نشین و خوش بخوان غم را ز کوی دل بران

پیش از آن افتی عزیز از نردبان زندگی