اندوه تلخ
ارسالی سکینه روشنگر
اندوه تلخ
من سورهی غبار غمم، کهکشان تویی
این تکه ابر یخزده را آسمان تویی
باغ و بهار و جنگل و باران و جویبار
زیباتر از طراوت رنگین کمان تویی
دیگر چرا حضور ترا جست وجو کنم؟
آیینهی حقیقت من بی گمان تویی
جسمم پرندهای که ز سرما گریخته است
آغوش امن جان من و آشیان تویی
امواج آبهای جهان میخورد مرا
من کشتی شکستهام و بادبان تویی
حالا که عشق حادثهی ناگهانی است
بیشک که اوج حادثهی ناگهان تویی
از تو چهگونه دل بکنم؟ غیر ممکن است
دنیاست بیکران و کران تا کران تویی
با تو به قلههای غزل خیمه میزنم
تصویر شعرهای مرا واژهگان تویی
اندوهِ تلخ شاعر دور از وطن منم
بلخ و هرات و میمنه و بامیان تویی
شعر از: لیلی غزل
padarjan2024-05-01T08:13:02+00:00