عزت آهنگر

جهل مکرم

عید آمد و عیدانه ای ما غم شده است
چشمان دل و دیده پر از نم شده است
ممنوع شده عیدی و خوشی در میهن!
فقر و ستم و جهل، مکرم شده است
عید است به دختران میهن ماتم
بسته در و کلکین محبت باهم
نه علم و عدالت است و نه قانونی
حاکم شده جهل با غرور مدغم
عیدانه ای دخت آرزو هست کتاب
در را بگشایید به آموزش ناب
زن خسته ازین حصار و نای دنیاست
فقر هنر و علم، به میهن شده باب
آزادی ما را بفروشند به جناب!
دنیای سیاست همه در شور و شتاب
ما را به حصار جهل پیچیده جهان
تا مار جهالت بگزد نور و شباب