باز می جوشد هریوا

قسمت نهم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”

این نوشتۀ انجینیر “آهنگر” را که در زیر می خوانید، رفقائی به نام اعلامیۀ “ساما” به نشر سپرده اند.

درس هائی از قیام ۲۴ حوت هرات

و قیام سوم حوت کابل

از قیام عمومی حوت سال ۱۳۵۸ش شهریان کابل، ۳۹ سال آزگار می گذرد. این قیام، بزرگ ترین و با عظمت ترین بسیج حماسی عمومی مردم کابل علیه اشغال گران سوسیال امپریالیست شوروی بود.

مردم شهر کابل با دیدن اشغالگران به شهرشان، به شور ملی آمدند، بسیج و یک پارچه شدند و نفرت و انزجار خود را علیه سلطۀ بیگانگان در قیام عمومی و شکوهمند سوم حوت سال ۱۳۵۸ش در عمل تبارز دادند.

خلق ستمدیدۀ کابل در این حرکت خودجوش، جسورانه به میدان شتافت و با شعارها و فریادهای “مرگ به اشغالگران و نوکران خلقی – پرچمی” و “روس ها از ملک ما بیرون شوید!”، تا یورش به تاسیسات دولتی و پوسته های امنیتی قسمت هائی از شهر، جلو رفته و خود را مسلح ساخت. 

از سوئی هم اشغالگران و چاکران خلقی و پرچمی شان در واکنش به این حماسۀ تاریخی بدون رهبری و پشتگاه، با زرهپوش ها ومسلسل ها برمردم آتش گشودند. جنگ خیابانی درگرفت، ولی بنا برنبود توازن قواء و نداشتن تاکتیک های سالم مبارزاتی، هموطنان قیام کنندۀ ما به طورفجیع سرکوب و عده ای از این عزیزان مان شهید وعده ای دیگر زندانی شدند.  نبرد رویاروی بیش از یک روز دوام پیدا کرد؛ اما با درد و اندوه که با نبود یک رهبری متشکل ملی، نه تنها سمت وسوی سالم و تداوم نیافت؛ بلکه قیام خود جوش مردم بپاخاستۀ کابل به شکست مواجه گردید. 

یک سال قبل ازاین حماسه، مردم هرات باستان در نخستین سال به قدرت رسیدن باندهای مزدور “خلق و پرچم”، یک پارچه علیه شان بسیج شده و قیام نمودند. قیام همگانی ۲۴ حوت سال ۱۳۵۷ش، این رستاخیز خود جوش مردم هرات، زمین را زیر پای غلامان روس به لرزه درآورد و افسانۀ شکست ناپذیری شان را به استهزاء گرفت.

دراین روز نیز مردم از پیش آهنگان سیاسی خود جلو افتادند، بسیج شدند، به میدان رفتند، سلاح گرفتند، جنگیدند، شهر و ولایت را هم تصرف کردند.

اما با دریغ و درد که رهبری متشکل و کارساز سرتاسری در سمت دهی و حفاظت از دست آوردهایش وجود نداشت. ولذا با آن که  هزاران کشته بجا گذاشتند؛ سرانجام، قیام گران سرکوب شدند و زندان ها را پُرساختند. بهره اش را لاشخواران مزدور اجانب غارت نموده و هریکی خود را رهبر و وارث آن، جا می زدند.

این جنبش و خیزش های خود جوش توده ای، با آن که به نقطۀ عطفی رسید و از حالت مجزا و محلی به گسترۀ ملی پا نهاد؛ در کلیت خود محصول آن اوضاع و شرایطی بود که از آن تولد گردیده بود. کمبود آگاهی و نبود رهبری و سازماندهی سالم، عوامل اصلی بودند که جنبش در فقدان شان به سراشیب “یله جار” بودن افتاد.

ضعف خود جوشی و “یله جار”، اساساً در کمبود آگاهی ملی و درنتیجۀ  رفتن به دنبال آن شیوه هائی از تفکر وعمل است که عمیقاً با زندگی بدایی عقب ماندۀ مردم ما سازگار بود.

نیروهای سیاسی ملی – دموکرات و انقلابی کشورما نیز به نحوی ازهمین کمبود آگاهی ملی سهم می برند  و با زندگی بدائی عقبماندۀ انفرادی و گروه گرایانه سازگارتراند؛ و عمدتاً به همین دلایل، نتوانستند با ایجاد تشکیلات مناسب عصر و زمان، شایستگی رهبری این جنبش ها را کمائی کنند. 

حماسۀ ۲۴حوت هرات و قیام شکوهمند سوم حوت کابل بر ضد رژیم دست نشاندۀ ثوری و قوای اشغالگرشوروی، ثبت کتیبۀ تاریخ شده و هیچ کس نمی تواند آن را از لوح روز گار بزداید.

اما چه درس هائی ما باید ازاین قیام ها و شورش های توده یی خودما و قربانی هایش، و جنبش های “یله جار” جهانی، چون “بهارعرب”،… و نتایج شان، به دست آوریم؟

اولین درس این است که این حماسه ها و رستاخیز ملی مردم، یک بار دیگر به اثبات رسانید که ملتی فقیر و ناتوان، اما متین، با عزم و ارادۀ استوار، می تواند بزرگ ترین قدرت ها را به زانو درآورد و به شکست مواجه سازد.

دومین نکتۀ آموزنده این است که: مردم افغانستان دراین قیام های خونین نشان دادند که ظرفیت و پوتانسیل بسیج شدن وعمل کردن درعملیات انقلابی، تا شرکت درجنگ مسلحانه و دادن هزاران کشته و قربانی، را دارند. فقط از کمبود تشکیلات و رهبری سالم سرتاسری است  که جنبش های خودجوش باعظمت و بزرگ شان هم به جنبش “یله جار” منتج می شود.

 نکتۀ سوم: این همه خون مردم و وحشت دشمن، به تکرار و با قیمت گزاف ثابت کرد که هیچ جنبش “یله جار” و سازمان نیافته و بی اندیشه ئی نمی تواند به سود خلق بیانجامد؛ و در یک دور باطل توسط طبقات حاکمۀ متشکل، دست به دست می شوند و هرگز نتیجۀ مثبتی به سود خلق ها از آن به بار نمی آید. و…

نکتۀ چهارم این است که: بنا برعوامل گوناگون، جنبش ملی – دموکراتیک و انقلابی کشورما، با این همه تجارب خونین مثبت و منفی خلق ما و با دادن قربانی های فراوان؛ علیرغم بی اثر و یا کم اثر بودن عملکردهای پراکندۀ فردی و گروهی اش، نتوانسته به خود تکان دهد و به نیاز مبرم جنبش های مردمی، که ایجاد رهبری سالم و تشکل  سراسری است، پاسخ دهد. ولذا جنبش ها کماکان “یله جار” مانده و چراگاه مساعد نیروهای ارتجاعی و کشورهای اشغالگر و مداخله گر می شوند. و…

با ارج نهادن به نکات مثبت، می بینیم که برخی ازعوامل فوق، درجوارعوامل دیگرملی، منطقه ای وجهانی، درایجاد شرایط بسیار وحشتناک کنونی کشورما نقش داشته اند.

 هم اکنون، بیش از یک ونیم دهه است که سرزمین به خون خفتۀ ما زیرسُم اشغالگران ستم پیشه، به رهبری امپریالیسم امریکا، قرارداشته و ارتجاع هار، از همه قماش آن، به عنوان پیش فوج متجاوزین در راه تحقق اهداف استعمار، بسیج شده و به درگاه اشغالگران سر می سایند و جناح ها و دسته بندی های مختلف وابسته به دول امپریالیستی، در مزدورمنشی باهم در رقابت قراردارند.

تمام مزدوران تنظیمی – طالبی وحشی و خونریز، تکنوکرات های بی عار و هزار و یک رنگ دغلباز، پرچمی ها و “سورخلقی های” جنایت کار حرفه ای، به مثابه دشمنان خلق، در یک آخور به دورهم جمع گردیده اند، تا “صلحی” برای تقسیم دوبارۀ قدرت بین خود برقرار نمایند.

خلق شریف افغانستان، صلح این مزدوران اجنبی را بد تر از جنگ آن ها می داند، و از تجربۀ طولانی خود می فهمد که دراین “صلح”، دشمنانش همچون گرگان وحشی دندان های خویش را به دریدن بیشتر تن خونچکان وطن و مردم ما تیز می کنند.

با این حال، فرمان زمان چنین است که مردم اسیر و زجر کشیدۀ افغانستان به جز از وحدت درمیان خود و ایجاد یک بسیج رزمنده و جنبش عمومی ملی علیه اشغالگران و مزدوران وابسته بدان ها، راه دیگری جهت نجات خود ندارند.

اما این بار، نه این که با یک جنبش “یله جار” به سرک ها و خیابان ها بریزیم و هدف و نشانۀ دسته جمعی “فیر و انفجار” دشمنان گردیم؛ بلکه قبل از این که وارد میدان عملی رزم شویم، باید جهت هم آهنگی مبارزاتی خویش، تشکیلات و رهبری مورد اعتماد، کا رآ و آبدیده را به وجود آوریم، تا توانسته باشیم جنبش خویش را سمت و سوی سالم و مطمئن داده و با شیوه های متناسب مبارزاتی تا به پیروزی نهائی، که آزادی کشور وخلق ما از بند استعمار و ارتجاع  است، رهنمون گردیم.

تاریخ گواه است و نتایج تجربه وعمل بیشتر از هر زمانی فریاد می زند که: جنبش خلق را فقط سکانداری متشکل، منضبط و منظم، آگاه و مترقی،  برخاسته از ستمکش ترین طبقات جامعه، به بازوی ملیون ها مردم آگاه و انقلابی، با اندیشه های دموکراتیک و پیشروعصر می تواند به سرمنزل آزادی و رفاه برساند. این درس گران بها و تجربۀ ثابت شدۀ تاریخ  و جبرناموس تکامل است، که باید ازآن آموخت و آن را به کاربست.

اگر نیروهای ملی – دموکرات و انقلابی افغانستان، با دردست داشتن این همه تجارب خونبار ملی و جهانی، بازهم از نیاز مبرم بسیج و رهبری جنبش خلق عقب مانده و در قشر گروه گرایانه، و شخصیت نمائی های شخصیت زدایانۀ زیانبارخود محصور بمانند و نتوانند با وحدت و یک پارچگی شان چنین سکانداری را سازماندهی و وارد میدان کارزار سازند، این بار، دیگر مسئوولیتش بالاتر از اشتباه است. پس تا دیر نشده متشکل شوید!

من اگر ما نشوم تنهایم

تو اگر ما نشوی خویشتنی

چه کسی می خواهد

من و تو ما نشویم

خانه اش ویران باد!

یامرگ یا آزادی!

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)

سوم حوت ۱۳۹۷ش مطابق ۲۲ فبروری ۲۰۱۹م