باز می جوشد هریوا

قسمت هفتم

نگارش: انجینیرشیر”آهنگر”

تاثیرات جنبش بیست وچهارم حوت هرات

و برخورد نیروهای مختلف به آن

دربخش اول این نوشته نگاهی مختصر به علل و عوامل وجودی و پس منظرتاریخی جنبش ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش هرات کردم. در آن جا عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن حرکت را مشخص ساختم. هکذا از پس منظر تاریخی آن جنبش یعنی از جنبش های توده ای مختلف در هرات یاد آوری نمودم. همچنان از نقش “محفل هرات” به رهبری خردمندان شجاع و پاکبازی چون استاد عبدالاله “رستاخیز”، نعیم “ازهر”، کریم(چهره ای معروف و محبوب هراتی ها)، غلام محمد که هراتی ها او را غلام محمد “سیاه” می گفتند، انجینیرقدوس و شهدای دیگر وهم عده ای که خوشبختانه هنوز در تداوم راه آن جانباخته گان  می رزمند و درفش پرافتخار شان را همچنان بر دوش دارند، یاد کردم.

درآن جا متذکرشدم که در نتیجۀ کار و زحمات همین مبارزان و همسوئی مردم با آنان، هرات هرگز در دام اسارت فکری – تشکیلاتی باند های مزدور خلق – پرچم نیفتاد. رهبران مرتد این  باند جنایت کار و خیانت پیشه، آرزوی تسلط برهرات را باخود به گوربردند.  ولی خلقی – پرچمی ها را، همیشه نداشتن تسلط بر هرات، عقده مندانه آزار داده، و تا اکنون همچنان می آزارد. چنان که برخورد عقده مندانۀ شان را در زمان حکومت پوشالی و دست نشاندۀ شان با خشونت و خونریزی درهرات تبارز دادند. تمام دوران حاکمیت آن ها شاهد این مدعا است، که سرکوب و قتل و کشتار مردم و بمباردمان هرات در ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش نقطۀ عطف و تبارز وحشیانۀ آن می باشد.

حتی هم اکنون نیز در نوشته ها و آثار بقایای باندهای منفور (خلق – پرچم) در مورد هرات، به انبانی ازتحلیل های توطئه گرانه، تهمت، تحقیر، توهین، نیش زدن و… درنهایت کفاندن عقده های حقارت نسبت به هرات و هراتیان بر می خوریم.

یکی از بدنام ترین خلقی ها(نظیف الله نهضت) که والی هرات بوده و دستش تا آرنج به خون مردم – به ویژه مردم هرات – آلوده است، درهجویه نامۀ از مردم و اعتراف نامه اش به جنایاتی که انجام داده، و تحت نام “آشوب بیگانگان” نشر گردیده است، چرندیات لایعنیی را ارائه داده، که اگر محاکمه و دادگاهی برای جنایت کاران جنگی در افغانستان دایر شود این اعتراف نامه، خود کافی است تا طناب دار را برگردن نویسندۀ آن کتاب و شرکای جرمش بیاندازد. نمی دانم شخصیت ها و نهادهائی که دوسیه های جنایت کاران جنگی در افغانستان را دنبال می کنند، با دردست داشتن چنین اعترافات صریحی، نویسندۀ آن را چرا مورد پیگرد قانونی قرار نمی دهند.

نویسندۀ عقده یی کتاب، با آن همه کشتاری که در جنبش ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش در هرات کرده است، هنوزهم سادیسم اش ارضاء نشده و با نیش قلم زهرش را بر پیکر مردم زخم دیدۀ ما تزریق می کند.

از سبک نگارش و اغلاط مالامال املایی و نگارشی آن که بگذریم، این نوشته سراپا غرق در تناقض گوئی، تهمت، خود بزرگ سازی، چرندیات و درعین حال اعترافاتی است که با خواندن آن، آدم به دیده درآئی و بی حیائی جنایت کاران خلقی – پرچمی بیشتر پی می برد. گرچه آن نوشته و نویسندۀ بی مقدارش به ذکرنام شان روی کاغذ نمی ارزند،  ولی چه می توان کرد، سرنوشت خلق ما با این گونه تراژیدی ها رقم خورده است.

به قسمتی ازاین چرندیات توجه نمائید؛ نویسنده می نویسد: “به تاریخ ۱۱, ۱۲, ۱۳۵۷ش ولسوال غوریان… به من اطلاع داد که عدۀ زیادی افراد مسلح وغیر مسلح در لباس افغانی… از ایران وارد افغانستان می شوند.” در ادامه می افزاید: “جاسوسان ونظامیان ایران در لباس افغانی… و اجنت های خارجی هجوم آوردند”…(ص ۳۷ و۳۹ آشوب بیگانگان)

خوانندۀ ارجمند خوب دقت کنید! نویسنده می نویسد، به تاریخ یازدهم حوت ۱۳۵۷ش افراد مسلح، جاسوسان و نظامیان ایران (یعنی افراد مسلح، جاسوسان ونظامیان رژیم آخوندی ایران) به افغانستان هجوم آوردند.

انقلاب ایران در ۲۲ دلو (بهمن) ۱۳۵۷ش به پیروزی رسید. از بیست و دوم دلو تا یازده هم حوت، ۱۹ روز فاصلۀ زمانی است. کسی که الفبای مسایل اجتماعی را بداند و یا حد اقل به گفتۀ یکی از اساتید ادبیات ما در لیسۀ جامی هرات، “شعورش چهارناخن از شعور حیوان بلندتر باشد”، می داند که بعد از یک انقلاب و درهم و برهمی، که درآن نظام سلطنتی فرو می ریزد و تمام نظم اجتماعی به هم می خورد، هیچ کس قادرنیست طی نوزده روز، حاکمیتی را مسلط بسازد، دستگاه جاسوسی و نیروهای مسلحی تنظیم کند و بخشی از آن را به خارج از کشور جهت براندازی رژیم  دیگری بفرستد. و… افسران فرقۀ ۱۷ هرات را هم خریده باشد.  و…

آخر چرندگوئی و هذیان بافی هم حدی دارد. ظرف این مدت، گرداننده گان انقلاب ایران هنوز خودشان نمی دانستند که چگونه از چپاول پادگان های نظامی کشورشان و از غارت اموال عمومی جلوگیری کنند. در همان روزها، رادیو ایران فریاد می زد که حد اقل راکت های بزرگ را نبرید که خطرناک است، به قول ایرانی ها به ده ها هزار مسلسل در همان روزها از پادگان ها به سرقت رفت. گروه های مختلفی که درانقلاب شرکت داشتند، در مناطق مختلف، مخصوصاً دانشگاه ها و مدارس، دفاتر مخصوص خود را باز نموده و هرکدام حکومت مستقلی داشتند و از همان مقر فرمان روائی می کردند.

این نکته زمانی اهمیت پیدا می نماید که بدانیم، خمینی به مثابه سیاست گزار وخط دهندۀ اصلی انقلاب اسلامی ایران، قبل از تاریخ ۱۲ دلو، یعنی روز ورودش به ایران، الی تاریخ ۲۴ حوت و حتا تا ماه ها بعد از آن، یک کلمه در مورد افغانستان ابراز نکرده است. انکار ناپذیر ترین سند در این امر، جلد ششم “صحیفۀ نور” است که تمام این مدت را پوشش می دهد.  این مدت، که در کتاب نامبرده ۴۰۰ صفحه را احتوا نموده، ده ها مطلب خورد و بزرگ را در خود دارد، کمترین تماسی به قضایای افغانستان، درآن دیده نمی شود.

من(آهنگر) در نتیجۀ فشار و تهدید خلقی – پرچمی ها، تلاش و حملات پیهم شان برای گرفتاری ام، چهارماه و اندی بعد از انقلاب ایران، اجباراً به آن جا، مانند صدها هزار هموطن دیگرم آواره شدم. بعد ازاین چهارماه و اندی هنوز هم دفاتر مجاهدین خلق، چریک های فدائی خلق، حزب رنجبران، حزب توده و… در دانشگاه ها فعال بودند. پرچم هرکدام نیز در آن برافراشته و نیروهای مسلح هر کدام از آن پاسداری می کردند. یعنی هنوز حکومت واحدی در ایران حاکم نشده بود. کدام عقل سلیم می پذیرد که ظرف نوزده روز مقامات ایرانی، آن هم یک عده آخند، قادر شده باشند تا ضمن استحکام بخشیدن امور دیگر، دستگاه جاسوسی و نیروهای مسلحی را سازماندهی کرده و به افغانستان بفرستند؟

اگر بپذیریم که درچنین حرکت و جنبش عظیمی، با وجود خود جوشی اش، بیست روز قبل علایم آن تبارز کرده بود، دراین صورت، در زمان آغاز حرکت که در ولسوالی پشتون زرغون، درشرق هرات و خیلی دور از مرز ایران صورت گرفت؛ هنوز رژیم آخندی ایران به قدرت نرسیده بود.

قصابان خلقی – پرچمی که لکه های خون بی گناهان در دامن آلودۀ شان باقی است به جای اعتراف به گناهان خود و طلب بخشش از مردم و جبران گناه درعمل، در توجیه کشتار بی رحمانۀ مردم ما به یاوه گوئی هایی متوسل می شوند که موجب برانگیختن نفرت بیشتر، مستدل و به حق مردم، نسبت به خود می گردند.

نویسندۀ کتاب “آشوب بیگانگان” که خود از طرفداران سینه چاک حفیظ الله امین (یکی ازقسی القلب ترین قدرت طلبان کشورما) است و درنوشته اش پیوسته می کوشد امین را نیز برائت بدهد، در برخورد به جنبش ۲۴ حوت، خلاف گفتۀ امین نظرمی دهد. به گزارش “اندری گرومیکو” وزیر خارجۀ وقت اتحاد شوروی توجه کنید: “برپایۀ آخرین گزارش هایی که… از رفیق گوریلف و رفیق الکسیف به دست آورده ایم، اوضاع در افغانستان به شدت وخیم گردیده است و اکنون هرات در مرکز نا آرامی ها قرار دارد.”

“تخمین شمار شورشیان دشوار است؛ اما رفقای ما می گویند سر به هزاران می زنند… از امین پرسیدم شما کدام ناخوشنودی را از سوی کشورهای همسایه و یا ضد انقلاب داخلی، روحانیون و مانند این ها انتظار ندارید؟ امین قاطعانه پاسخ داد نه. برای رژیم تهدیدی وجود ندارد. در پایان امین خواهش کرد تا درودهای او را به اعضای دفتر سیاسی، به ویژه “ال. ای. برژنف” برسانم…، سه ساعت بعد از رفقای خود اطلاع گرفتم که درهرات نابسامانی هائی رخ داده است. “آندروپف” می گوید درهرات بیشتر از بیست هزار نفر از مردم در شورش شرکت کرده اند. و “گرومیکو” علاوه می کند که بیش از هزاران نفر کشته شده اند.”

توجه کنید! امین که در رأس امور قرار داشت تا سه ساعت قبل از وقوع جنبش درهرات، از آن احساس خطر نمی کرد، هیچ مداخلۀ بیگانه ای را هم نمی دید و نظیف الله نهضت والی هرات هم در این زمینه هیچ گزارشی برایش نداده بود. امین حتی در شکرگزاری از اربابش به جلاد تاریخ، به بریژنف درود می فرستد (و نظیف الله نهضت درکتابش چه موذیانه و عبث می کوشد، تا امین و شرکای جرم وی راضد روسی معرفی نماید). و اما سه ساعت بعد، اندروپوف به شرکت بیش از بیست هزار نفر از مردم، آری فقط مردم هرات در جنبش اعتراف می کند.

اینک شاگرد حقیری، بیست و چند سال بعد، با ترس از لکه های خونین دامن کثیف خود وهم دستان جنایت کارش، آن حرکت جانبازانۀ مردم در برابر ظلم و وابستگی را، “آشوب بیگانگان” می خواند، قربانیانش را که “گرومیکو” بیش از هزاران نفر می گفت، حتا اکنون، آن هم بعد از کشف گورهای دسته جمعی درهرات، این آدم کُش، چند نفر محدودی وانمود می کند و بر کوهوارۀ گناهان و جنایاتش می افزاید.

و اما بعد از این طوفان بنیان برافگن مردم هرات و بازتاب آن در سراسر کشور و در خارج افغانستان است، که همه تشنه گان قدرت به تقلا و تکدی می افتند تا آن را سرکوب کنند و یا از آن بهره بگیرند و این تقلا ها و تکدی ها، در جریان و در پیامد آن جنبش عظیم است، نه در ایجاد آن.

در پیامد این جنبش است که برخی معامله گران سیاسی ایجاد و تدارک آن را می خواهند به خود نسبت دهند و برخی دیگر، برای توجیه ناتوانی از مقابله با آن و جلب کمک اربابان شان و توجیه قتل عام مردم آزادۀ ما، آن را به بیگانگان نسبت می دهند.

در رأس این توجیه گران مفتری، تره کی و امین قرار دارند که برای سرکوب جنبش برحق مردم بی شرمانه “بیگانه را به خانۀ ملت صلا زدند”. در گفتگوی تلفنی که “الکسی کاسگین” صدراعظم وقت اتحادشوروی با نورمحمد تره کی دارد و سند آن درکتاب “ارتش سرخ درافغانستان” نوشتۀ ب. گروموف قوماندان عمومی قوای روسی در افغانستان نشر شده،  ببینید که رهبران خلقی را جنبش ۲۴ حوت هرات چه قدر زبون و بی چاره کرده، که هجویه سرائی می کنند و به پای اربابان می افتند:

“کاسگین: … ممکن است اوضاع افغانستان را شرح دهید.

تره کی: اوضاع خوب نیست. رو به خرابی دارد. طی یک ماه و نیم گذشته (توجه کنید یک و نیم ماه قبل از ۲۴ حوت – نگارنده) از سوی ایران نزدیک به ۴۰۰۰ نفر نظامی با لباس غیرنظامی به افغانستان فرستاده شده اند. حالا تمام لشکر ۱۷ پیاده به علاوۀ واحد های توپخانه و دفاع هوائی که به روی هواپیماهای ما آتش گشوده اند، در دست آنان است. درشهرجنگ جریان دارد”.

از فحوای صحبت بر می آید که این صحبت تلفونی باید به تاریخ ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش یعنی در متن جنبش ۲۴ حوت انجام شده باشد. چه، دو روز بعد از آن جنبش توسط بمباردمان وحشیانۀ طیارات روسی که از آن سوی مرز می آمدند و گلوله باران فرقۀ هرات توسط توپ و تانک قطعات کوماندو به قوماندۀ جلاد معروف، جنرال شهنواز”تنی” و گروپ اوپراتیفی زون شمال غرب به قوماندۀ “انځرگل” جلاد، سرکوب و بیش از ۳۰۰۰ نفر از منسوبین فرقه به خون کشیده شدند و پس از آن شهر دو باره به تصرف روس ها و مزدوران خلقی شان درآمد.

حال ببینید که تره کی چقدر دستپاچه شده و برای جلب کمک و ترحم به اربابش دروغ بافی می کند. او می گوید “طی یک و نیم ماه گذشته از سوی ایران (به قول همیشگی تره کی ازسوی رژیم ملایان ساخت لندن و پاریس – نگارنده) ۴۰۰۰ نفر فرستاده شده است”.

یا للعجب! “یک و نیم ماه گذشته” برابر با ۴۵ روز می شود. از بیست و چهار حوت که ۴۵ روز به عقب برویم به تاریخ نهم دلو می رسیم. دراین تاریخ خمینی حتی در ایران نبوده و در پاریس زندگی می کرد(ارسال یک پیام عنوانی ملت ایران مبتنی بر تداوم مبارزه علیه بختیارــ صحیفۀ نورــ جلد ششم ــ صفحه اول ــ محل ارسال نوفل لوشاتو ــ فرانسه)، بنابرآن، هنوز رژیم ملایان وجود نداشت. خمینی به تاریخ ۱۲ دلو(بهمن) به ایران وارد شد و دراین وقت هنوز نمایندۀ شاه (شاهپوربختیار) در ایران حکومت می کرد. درهمین روز ۱۲دلو است که خمینی می گوید “من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم”. حال چگونه ممکن است این ملایان ساخت پاریس و لندن، قبل از ایجاد دولت و استقرار رژیم شان در ایران، از پاریس ۴۰۰۰ نفر نظامی را سرهم بندی کرده و پیش از حل و فصل انقلاب و مسایل خود ایران، آن ها را برای شورش به افغانستان فرستاده باشند؟؟؟ کس چه می داند شاید تره کی ویارانش به معجزۀ ملاها باور داشته اند؟!

می بینید که ادعاهای تره کی و دلقکان دنباله روش همه چرند است و توجیه بی معنای ظلم و کشتار جلادان خلقی – پرچمی بر مردم افغانستان، و به ویژه مردم هرات، و تقلای موذیانه ای برای جلب ترحم و کمک ارباب شوروی در حفظ قدرت پوشالی باندهای منفور خلق – پرچم می باشد. به ضجه و زاری های خجالت آور و اعترافات تره کی برای جلب کمک در همان صحبت تلفونی توجه کنید:

“کاسیگین: در میان کارگران، شهرنشینان و کارمندان هرات آیا کسانی هستند که از شما پشتیبانی کنند؟

تره کی: پشتیبانی فعال از سوی مردم دیده نمی شود. (خلقی ها و پرچمی ها چه اغواگرانه ازحمایت مردم دم می زدند ولی واقعیت همین است که تره کی اعتراف می کند واین عقدۀ همیشگی خلقی ها وپرچمی ها ازمردم هرات است – نگارنده)

کاسیگین: شما دورنمای اوضاع در هرات را چگونه می بینید؟

تره کی: فکر می کنیم امروز شام، یا فردا صبح، هرات سقوط می کند و به دست مخالفان خواهد افتاد.

کاسیگین: شما نیرو ندارید که آن ها را شکست بدهید؟

تره کی: کاش می داشتیم. (ادعای نظیف الله نهضت که گویا خلقی ها بدون مداخلۀ روس ها جنبش مردم هرات را شکست دادند چه قدر پوچ و بی پایه است – نگارنده)

کاسیگین: شما در رابطه به این مسأله چه پیشنهاد هائی دارید؟

تره کی: ما خواهش می کنیم که شما به ما کمک های عملی، انسانی و تسلیحاتی کنید… اگر شما حالا به هرات ضربۀ کاری وارد بیاورید، ممکن است انقلاب را نجات بدهیم .(این اوج وطن فروشی است و باید مایۀ ننگ و سرافکندگی همیشگی خلقی ها و پرچمی هاباشد – نگارنده)

کاسیگین: جهانیان همه ازاین کار آگاه خواهند شد…

تره کی: تمنا می کنم، کمک کنید… پیروزی در هرات کلید حل بقیه مسایل افغانستان است… من پیشنهاد می کنم تا شما بر روی تانک ها وهواپیماهای خود علایم افغانی بزنید. هیچ کس چیزی نخواهد دانست. نیروها را باید از جانب تورغندی به کابل سوق داد”. (این همان تقاضا و تمنای وطنفروشانه ای است که تره کی، امین و شرکاء آغاز، و ببرک، نجیب و شرکاء به انجام رسانیدند و مصیبت حاصله ازآن تاهنوز دامن گیر خلق مظلوم افغانستان است – نگارنده)

خوانندۀ عزیز! من بیش از این نمی خواهم وقت شما را به “تمنا” والتجای ننگین این ننگ تاریخ، که سمبول برجستۀ به اصطلاح حزب دموکراتیک خلق افغانستان، هردوجناح خلق و پرچم و به قول خودشان “روح” این حزب مزدور بود؛ تلف کنم.

آن چه قابل تاکید است، این که خوانندۀ عزیزمی تواند حالا بیشتر به عظمت جنبش حق طلبانه وبه خون کشیده شدۀ ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش مردم قهرمان، وطن پرست وآزادۀ هرات پی ببرد؛ که چگونه دشمن را زبون ساخته بود و خلقی – پرچمی ها  تا چه حد در سرکوب آن تلاش وعجله به خرج دادند و با چه قوای عظیمی از داخل و خارج آن را سرکوب کردند، مردم را قتل عام نمودند وشهر هرات را به تالاب خون بدل کردند.

از جانبی با اطمینان می دانم که خوانندۀ عزیز پی برده است که اتهام حضور و یا دست داشتن بیگانگان در ایجاد و راه اندازی این جنبش عظیم و خودجوش پابرهنه گان غیرتمند هراتی، چه قدر بی پایه وبی منطق است. از ضد و نقیض گوئی های خلقی ها – پرچمی ها، که فقط برای جلب کمک اربابان و توجیه قساوت و کشتار بی رحمانۀ مردم هرات، که به دست این جانیان بی آزرم تاریخ صورت گرفته، می توان به طور دقیق، به بی پایه بودن چنین ادعاهای ناروا پی برد و بر مدعیان بی آزرم آن لعنت و نفرین فرستاد.

دست اندازی مقامات ایرانی نه در ایجاد جنبش ۲۴حوت ۱۳۵۷ش هرات، بلکه در بهره گیری از پیامد آن است که بعد از سرکوب جنبش اتفاق می افتد. پس ازآن است که ایرانی ها با استقرار رژیم آخندی و با ساختن گروه های هشتگانۀ مزدورافغانی خویش، به علاوۀ حمایت گسترده از حامیان اسلام سیاسی نشسته در پشاور، نه تنها در هرات، بلکه درسرتاسرافغانستان مداخله و دست درازی های خاینانه نمودند. کما این که پاکستانی ها، امریکائی ها، اروپائی ها، مرتجعین عرب، چین وغیره نیز با دست درازی های بی شرمانۀ شان از طریق تنظیم های هفتگانۀ مزدور بنیادگرا و جنگسالاران وحشی، زیرنام جهاد درافغانستان، فاجعه آفریدند و به علاوۀ آن که جنبش آزادیبخش  ملت مظلوم ما را نگذاشتند تا تکامل منطقی خود را به جنبش رهائیبخش مردمی ارتقاء دهد، آن را به بی راهۀ عقب ماندگی و وابستگی نیز کشانیدند، که نتایج آن تا اکنون هم دامنگیر خلق ما است. پیامد این دست درازی اجانب و برده منشی مزدوران رنگارنگ است که تجاوزی را جایگزین تجاوز قبلی کرده و روز تا روز خون بی گناهان بیشتری را می مکد. این بحث را در بخش سوم با تفصیل بیشتر پی خواهم گرفت. و حال با سرودۀ دیگری که برمبنای چشمدید خودم و با الهام از محشر ۲۴حوت در وصف این جنبش عظیم مردمی سروده ام و تقدیم آن به مردم زحمتکش و افتخار آفرین هرات؛ این بخش را پایان می دهم.

خون نگار

شب است، شام تیره ای

و جُغد حاکم زمین،

هوا چه سرد و بی رمق

ببین چسان ستاره ها،

به سوگ وغم نشسته اند

و رُخ ز ما ببسته اند،

زمین ببین، زمان نگر،

همه ز جور ناکسان،

ز ظلم خیل کرگسان،

ز خلقیان ضد خلق،

گلایه ها، شکایه ها به روزگار می کنند.

و جست و جوی صبح را،

به شام تار می کنند.

درون این نیازها،

به قلب اعتراض ها،

میان شهرعاشقان،

در آن هرات قهرمان،

سروش رزم می چمد،

در آن کرانه ها ببین

یکی هوای دیگر است

نگاه کن، نگاه کن!

ز شهر و روستای او

ز برج و باره های او

چه پویشی، چه غرشی

دریده شام تار را

سپیده برق می زند

شفق دمیده می رود

بهار تازه می رسد

افق چه سرخگون شده

نظاره کن، نظاره کن!

به صبح « بیست وچهار حوت»

به رستخیز توده ها

به موج بیکران خلق

به جنبش و قیام او

چه محشری، چه لشکری

مقابل سپاه دون

بسان کوه استوار

بسان موج بی قرار

سلاح رزم شان ببین

چه پُرشرنگ و با شکوه

یکی به دست داس او

دگر گرفته بیل را

هزار ها به مشت خود

به جنگ خصم می روند

هدف نجات میهن است

ز درد و مرگ بیم نیست

نه توپ سد راه شان

نه تانک هایلی شود

همه شتاب می کنند

همه به پیش می روند

هزار نوجوان و پیر

به خون کشیده می شوند

ز جوی بار موج خون

به رود بار می رسد

عروس شهر یک قلم

« نگار خون» زند به خود

و خیل شیر زادگان

درفش رزم خویش را

به موج خون همرهان

به پیش، پیش می برند

و لیک در صف دگر

نگر به خصم حیله گر

در آن سپاه تیره گی

که سیل تانک و توپ شان

ز حد و از شمار نیست

مسلسلش دقیقه ای

خموش و انتظار نیست

شمارآن چه کشته است

کم از صد وهزار نیست…

تگرک بمب آتشین

ز کرگسان آهنین

به فرق خلق رنجبر

چه گل نثار می کند؟!

ز هیبتی قیام و از غرور و خشم خلق ها

به مغز استخوان شان

فتاده ترس و بیم مرگ

فغان و ضجه های شان

رسد به بیکرانه ها

همه فرار می کنند و یا تفاله می شوند

و موج سیل توده ها

تمام شهر را ازین، تفاله پاک می کند

و شهر…

و شهر فتح می شود.

در آن دیار « رستخیز»

و شاهدی زمانه ها

درفش افتخار ما

به اهتزاز می شود

و روز « بیست و چهار حوت »

به گاهنامۀ  زمان

به « خون نگار» می خورد.

**********

مآخذ:

۱- “ارتش سرخ درافغانستان”، نوشتۀ: ب. گروموف قوماندان عمومی قوای روسی در افغانستان.

۲- “آشوب بیگانگان”، نظیف الله نهضت.

۳- دفتر شعر ” نه! این، بهار نیست!..”، از: ش. آهنگر

۴ـ جلد۶ــ “صحیفۀ نور” ــ متن تمام پیام ها، سخنرانی ها و فرمان های خمینی از تاریخ ۹ دلو ۱۳۵۷ الی ۲۳حمل ۱۳۵۸ ش در ۵۳۶ صفحه.