سکینه روشنگر

     گریزانم زبیداد ستم بر زن

گریزانم  زبیداد ستم بر زن

پریشانم برای مادر میهن

پریشانم به این ظلمت سرای شب

پریشانم به حال تودۀ در بند این دوران

برای سرنوشت غمگسار و زار مظلومان

فرو می ریزد از بام و در و از چهارسو اینجا

پلیدی، بد سرشتی، موج آتشزا

تجاوز، انفجار و انتحار دین مداران

زند آتش به جان هستی انسان

نهیب انفجار بمب استعمار و استبداد

به جان مردم مظلوم این مامن

تن تبدار مظلومی  بلرزاند

زنی یا مادر بیچارۀ درغم بسوزاند

گریزانم ازین نامردمی ها، زن ستیزی، نفرت واندوه

گریزانم من از جنگ و نفاق قوم و مذهب

زین پلیدی های وحشتزا و ویرانگر

بیا تا دل به هم بندیم و بنیاد تجاوزها، پلیدی ها براندازیم

“فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم”

فروپاشیم برج و باروی کاخ ستمکاران

بکاریم گل به روی بسترجادویی صحرا

گل سرخ وشقایق بر در و دیوار این میهن

بشوییم ماتم و اندوه از رخسارۀ معصوم طفلانش

بکاریم بر چمنزاران گل خنده، گل شادی، گل سوری

دگر از ماتم و اندوه بیزارم

گریزانم من از جنگ و نفاق قوم و مذهب

زین پلیدی های وحشتزا و ویرانگر

گریزانم  زبیداد ستم بر زن

گریزانم ازین آتشگۀ سوزان

گریزانم ازین ظلمت سرای شب

پر پرواز می پویم

به سوی زندگی، آزادگی، آسایش انسان