اگر مگر
استاد عبدالهادی رهنما
اگر مگر
به گذشت عمرها شد که زمن خبر ندارد
و فغان ! که ناله هایم به دلش اثر ندارد
چو نسیم بیقرارم ، برهش در انتظارم
چه کنم ز کوچۀ دل دمکی گذر ندارد
ز شرار انتظارش پر و بال مرغ دل سوخت
به جز از شرار حسرت ثمر دگر ندارد
تو بیا بهانه کم کن به وفا و مهربانی
که به کیش عشق بازان اگر و مگر ندارد
ز بهار زندگانی گل عیش می توان چید
به خزان و برگ ریزان گل عشق بر ندارد
ز دل شکسته هر گز مطلب نوای شادی
که به غیر آه و زاری و دو چشم تر ندارد
به نوازشی بکن خوش دل زار رهنما را
که شکستن دل او گل من هنر ندارد
padarjan2024-03-04T06:55:57+00:00