سکینه روشنگر

بازهم از بیداد ستم برزن

بازهم علیه بیداد ستم برزن فریاد می زنیم تا با این فریاد مان به فریاد آن هائی که فریاد شان درگلو خفه می شود برسیم.

باری فروغ فرخ زاد گفته بود: 

دردی که انسان را به سکوت وامی دارد بسیار سنگین تر از دردیست که  انسان را به فریاد وا می دارد….!

و انسان ها فقط به فریاد هم می رسند، نه به سکوت هم!”                                                              

آری چنین است و من:

زنم فریاد، فریاد

               تا ورای دور

آن خشم ستم سوزت

               غریو درد جانسوزت

زنم فریاد، فریاد

آن صدای در گلو خفته

             ز بیداد ستم بر زن

                   ز شام تیره روزی ها

                            که در باور نمی گنجد.  

بازهم به بهانۀ  مبارزه علیه خشونت بر زنان، از زبان زنانی که فریاد شان درگلو خفه می شود فریاد می زنیم.  زندگی آنانی را که هنوز هم جامعه آن ها را به سکوت وامی دارد، اشارتاً به بحث می گیریم، تا بدانیم که درد آنانی که به سکوت واداشته شدند چقدر عمیق و غمبار است. 

وقایع تاسفبار و رنج آوری را شاهدیم که بر زنان در اثر خشونت های فامیلی و اجتماعی و فرهنگی، روز تا روز بر شدت و حدتش می افزاید و در همه جای دنیا، بخصوص جوامع عقب مانده مثل کشور ما، بیداد می کند. نشر و پخش قسمتی از رویداد های ستم بر زنان از طریق شبکه های اجتماعی، به اشکال وگونه های متفاوت توسط شوهران و یا پدران و برادارن و بعضی دیگر از مردان نا انسان فامیل، گوش وقلب ما و انسانهای با احساس جهان  را می آزارد. شنیدن بعضی از این وقایع درد انگیز به قدری رنج آور و وحشت ناک است که به باور و درستی آن گاهی آدم مشکوک می شود. ولی متاسفانه وقتی منابع مختلف خبری را ورق می زنیم، همه وقایع وحشت زا و شرم آور از آب درست برمی آید یعنی که اتفاق افتاده و عاملین و یا مسببین آن بدون آنکه اخمی به ابرو بیاورند، زندگی ننگین خود را بیشرمانه، نه تنها به پیش می برند، چه بسا که به آن افتخار هم می کنند.

از کشور خود افغانستان چیزهای باور نکردنی می شنویم که تا مغز استخوان ما را می سو زاند. تجاوزات جنسی از پدران به دختران، کاکا ها به برادر زاده ها و برادران به خواهران و زاد و ولدهای ناشی ازین ستم بارگی ها، نسل های بشری این سرزمین را تهدید می کند. علاوتاً طالبان وحشت، که واقعاً ننگ تاریخ بشرهستند، نیز به نام های مختلف برزنان ودختران بیگناه سرزمین ما دست اندازی و تجاوز می کنند.

نمونه هائی ازین وقایع شرم آور و دردانگیز را گاهی هموطنان ما در صفحات  مجازی خود به نشر می رسانند. که واقعاً غم انگیز و باور نکردنیست.

آخر چرا باید زن جوانی که به دلایلی از شوهرش  جدا شده و یا این که شوهرش کشته شده، توسط اطرافیان نزدیکش  تهدید به تجاوز شود و یا مورد تجاوز قرار بگیرد؟

چرا زن جوانی که هنوز چند روز از عروسی اش تیر نشده به بهانه جویی های متعدد مورد لت و کوب مادر شوهر و خواهر شوهر قرار بگیرد و در اخیر توسط شوهرش به ضرب گلوله زخمی شده و یا ازپا درآید؟

وقایع زیادی را در صفحات فیسبوک در ارتباط خشونت علیه زن و کودک در افغانستان همه روزه می توانید بخوانید.

چرا باید دختر نو جوانی، و یا گاهی هم طفل معصومی، از ترس تجاوز و ربوده شدن توسط زور مداران رسوا و وحشی فروخته شود و یا مثلاً به عروسی وادار شود، که خیلی ها هم بعد از چند روزی توسط  نزدیکان خانوادۀ جدید شان  مورد لت و کوب و ضرب وشتم قرار گرفته اند؛ به دلایل پوچی که هیچ قابل بحث نیست.  

درینجا لازم به ذکر می دانم که موارد زیادی ازین خشونت ها بر زنان نه تنها توسط مردان زورگوی خانواده، بلکه از طرف زنان و وابستگان خانواده  که پر از عقده های حسادت و حقارت اند به شدت بیشتری صورت می گیرد. این زنان که خود روزی توسط دیگران مورد خشونت قرار گرفته بودند، در حال حاضر تکرار اتفاقات سرسام آور شان را بر دیگران روا می دارند. به خیال اینکه  شاید عقده های شان ترکانده شده و خود را راحت احساس کنند. در حالی که این نوع رویداد ها یک مرض مزمن روانی تکاندهنده است که روز تا روز دامنۀ آن توسعه می یابد و متاسفانه دامن خیلی از خانواده های عقب مانده و عقده مند را نیز گرفته است.

درینجا لازم می دانم عمده ترین عامل این خشونت ها را در جامعه  نشانه گیری نمایم. از نظر من دلایل مشخص آن را می توان در عقب ماندگی فرهنگی جامعه و فقر اقتصادی  و تعصبات کور و مزخرف سنتی و مذهبی  ستم گستر دانست.  دلیل دیگر آن حضورطولانی و مکرر استعمار و استبداد کور و گسترده در جامعه است که همه فشار های زندگی ناشی از آن جامعۀ زیر ستم و  ناملایمات و کمبودها را چون طوقی از زنجیر بر دست و پای زنان مظلوم می بندد و به گونه های مختلف مورد خشونت قرار شان میدهد.   

مردمی که در قعر فقر و بیچاره گی از نظر اقتصادی و فرهنگی قرار دارند و روز تا روز برای ادامۀ زندگی بخور و نمیر خود با مرگ تحمیلی از جانب استعمار وایادیش دست و پنجه نرم می کنند، همیشه مورد خشونت ستم بارگان قرار دارند، جائی نرم تر ومساعد تر از سر زن و دختر مظلوم خود نمی یابند تا عقده ها و درد های بی درمان بیچارگی خود را درآن خالی نمایند.

اینجاست که زن بدبخت دراین جامعه بار چند جانبۀ ستمگری از طرف جامعۀ عقب مانده و زن ستیز و استعمار زده، و استبداد کور مذهبی و ستم مضاعف و چند لایۀ خانوادگی را نیز باید تحمل کند. 

می خواهم خاطر نشان سازم که تا زمانی که استعمار و استبداد(نفوذ امپریالیسم و تسلط دین مداران) درافغانستان حضور داشته باشند، هر آن از ضعف  و نادانی و عقب ماندگی ما و مردم مظلوم ما سوء استفاده نموده و می کوشند به طریقه های مختلف مردم را در جهل و نادانی نگه دارند تا چند صباحی دیگر به عمر ننگین خود دراین سرزمین ادامه دهند. بهره کشی از انسان این سرزمین به عادت شان تبدیل شده و به آسانی از آن دست بردار نیستند.

پس بیایید همه با هم علیه این بیدادگری فریاد زنیم و همنوا با فریادگران دیگر درکشورمان و درجهان، با سلاح آگاهی، پیوسته به مبارزۀ بی امان علیه این همه خشونت ها و عاملین آن، استوار و پیگیر ادامه دهیم.

دستان همه همسنگرانم و مردم با احساس میهنم، به خصوص زنان رنج کشیدۀ دیارم را، صمیمانه می فشارم و دراین راه خستگی ناپذیر تا طرد همه نابسامانی ها به پیش میرویم.

بیا ای زن، ای همدرد!

 بیا با هم بپوئیم راه درمان ستم بر خود

فروپاشیم طلسم جهل و نادانی،

                           شکافیم سقف پولادین استبداد

 که تا پایان بیابد تیره بختی،

                         زن ستیزی

برای من،

             برای تو

برای جمله زن ها اندرین عالم