عادل پویا

                    درد فلسطین درد کل درد دیدگان جامعۀ بشری است 

فلسطین کشوربلاکشیده ودرد دیدۀ دیگریست چون افغانستان که فرزندانش درآتش جنگ وخشونت متجاوزین تولد شده ، شادی هایشان مرگ دشمنان شان است که با سنگ دست آنها را کشته، درس وتعلیم شان آگاهی از اسلحه وباروت واصول مبارزه برای آزادی است که هرکدامش باید بیاموزند. رقص وپایکوبی شان لحظات جان دادن عاشقانۀ شهدای شان است که درمعرکۀ خون وآتش باایمان به پیروزی جان میدهند، درپای درخت آزادی خون هدیه می کنند ولی با دشمن سرآشتی ندارند. چکر وتفریح شان کمین به دشمنان وخندق کندن است ومرگ شان بسیارساده وآسان که میمیرند ومیراث پدربرای فرزندش فقط شمشیر به خون غرقه اش است که ارزش معنوی وتاریخی داشته ، نسل درنسل این سلاله دوام دارد. درهستی وتکامل بشری فلسطین یک پیام ماندگارجامعۀ بشری درطنین است که« زنده باد آزادی وآزادی فقط می شود که بامرگ متجاوزین وقربانی های جانبازانه وخالصانۀ آزاده گان بدست آید» و« هرنوع صلح وآشتی با صهیونیسم وامپریالیسم به جزتسلیم طلبی وانقیاد جدید چیز دیگری نیست.»

باآنکه زندگی برای فلسطینی  معنی دیگری دارد که  نمی شود از دید یک تجاوزگر، مزدور وغاصب تعبیر و درکش کرد ولی اگر ازدید یک مبارز آزادیخواه  نگاهش کنی، این زندگی دراوج بدبختی،  درنقطۀ صعود وحشت تجاوزگران، درفراوانی بمب و باروت صهیونیستان و بی توجهی اعراب وحشی وحیوان صفت، زیبایی ها وخوشی هایی درین زندگی دیده می شود که فقط  انسان های با وجدان، بااحساس وبیدار درهرگوشۀ جهان آنرا درک کرده و برایش مفهوم واقع می شود. وآن عشق به میهن وآزادی است که باید بدستش آورد، باعلم به انقلاب، با پشتیبانی توده های ملیونی نگهش  داشت وچون شمع درپای آن جان داد.

آری خوانندۀ عزیز!

اینک که فلسطین باردگرمورد تجاوز وشقاوت نیروهای تا دندان مسلح صهیونیستی ، بی توجهی همکیشان عرب(مسلمانانی که درعوض خدا امریکا را عبادت می نمایند) و بی رحمی کشورهای غربی بشردوست ( بشردوست نه، ضدبشریت !!) قرارگرفته، درین جنگ نابرابردریکسو بمب آتش زا و خمپاره های آهن است که به اشکال مختلف براطفال، زن ها وکهن سالان فلسطینی به بدترین شکل آن می ریزند و درسوی دیگرجنگ، گوشت واستخوان  فلسطینی است که مقاومت تا پای جان کرده؛  فریاد جانگداز مادرانی ست که پرغرور وشکست ناپذیر،  سرود رزم ادامه دهندگان شان را درفاتحۀ مرگ جگرگوشه های شان سرداده ؛  حماسه های امروز ودیروزشان همه را به تداوم رزم وپیروزی فردا رهنمون می کنند .

چه زیباست آشیانه داشتن و درماحولش احساس آرامش و شادی کردن وچه پرمعنیست ازآشیان خود نگهداری کردن وچه پرازشور و زیبایی است مقاوم بودن چون فلسطینی ها که عاشق آشیانه بودن وبرایش جان دادن، که این اوج زندگی است وتندیس ونماد آزاد زیستن .

فلسطینی عزیز !

من که چون تو آشیانه ام ازقرن ها ودهه ها بدینسو هرروز تاراج گردیده وکرگسان لاشخوارهردم براجساد هم میهنانم جشن شادی می گیرند،  خوب احساس می کنم درد تورا، دفاع تورا و رنج دوری ات را ازدامان مادر وطنت.

 جان دادن تورا درزیر آوارسنگ وسمنت، تشنگی وگرسنگی ات را درسنگر مقاومت ومبارزه، دویدن اطفالت را با پاهای برهنه هنگام بمباردمان، برایم تداعی می شود که چگونه بدون جرمی هرروز تو را به این دلیل که انسان هستی و آزادی را دوست داری می کشندت، اسیرت می کنند، تهدیدت می کنند و در صحرا ها و بیشه ها به دور ازعزیزانت مدفونت می کنند . میدانم که تو ازجنگ چون من نفرت داری وجنگ برتو تحمیل شده است ورنه خیلی صلح وباهمی وزندگی مرفه وبدون عذاب را دوست داری ، برای رسیدن به آن حماسۀ مقاومت می آفرینی وبرایش سرود باهمی وهمزیستی می سرایی.

آری ! تو دراوج وحشت ها تکه تکه می شوی، خون ازقطعه قطعه وجود ت شراره می کند، روحت درگرداب ویرانی ها سرگردان است ، به هرسوکه می نگری دست نجات نمی یابی، همه به تو نامهربان اند. می دانم که درآخرین رمق که جان میدهی درچهره ات غرور موج می زند ولی درهمان دم هم  به تو رحم نمی شود و با زنجیر تانک پامالت می کنند، می دانم که درآخرین دقایق زیاد هوس می کنی که درپهلوی عزیزانت و دربالین دوستانت جان می دادی که نه چنین نیست تو به تنهایی وبه دورازهرنوع ترحم با زندگی وداع می گویی، می دانم که درین هنگامۀ خستگی وذلت زیاد حسرت سایۀ درخت وخوابیدن درخانه ات را می کنی ولی اینک درصحرا ها وبیشه های نا آباد رنج می بری وهوای رسیدن به مادروطن داری، ولی اینک درزندان های مخوف صهیونیستی به سوی سرنوشت نامعلومی شب را صبح می کنی بی آنکه بدانی که روزوشب  ازهم چه فرق دارند بااینکه صبح نوید دهندۀ روشنی و رهیدگی است وشب فرصت های زندگی برای خفاش ها وشب پره ها. ولی اینک که تو رنج بی وطنی ، رنج دوری ازعزیزان وهمرهان را می کشی لذاست که شب و روز را برتو سیاه ساخته اند تا تو عذاب کشیده وسرتسلیم فرو بیاوری.

می دانم که آسان است نوشتن این چند کلمه ولی خیلی سخت است هرلحظه ایکه تو اینک می گذرانی واین گذرانیدن هردقیقه اش سخت المناک است و طاقت فرسا. چقدرآرزو می کنی که چون دیگران آزاد می بودی، چون دیگران با دوستانت اززند گی لذت می بردی، چون دیگران با اطفال واعضای خانواده ات بزم سرور وشادمانی می داشتی، چون دیگران حق آزاد زیستن می داشتی و درآن منزلتی می بودی که به تو مثل انسان نگریسته شده وحق زند گی کردن را با سلیقه وعلاقه ات می داشتی و… من که چون تو درآتش جنگ های تجاوزگرانۀ امپریالیسم وارتجاع محلی می سوزم می دانم که درد یعنی چه ؟ ویرانی یعنی چه ؟ وبازمی دانم که آنهایی که انسان نماهستند وتو را می کشند درد آنها بدترازدرد وشکنجۀ آنهایی است که بمن و تو اشک تمساح ( بشردوستی واسلامیت ) می ریزند و به نام بشردوستی ، شفقت ، اسلام و مسلمانی چه بدبختی هایی که به من وتو سبب نمی شوند.

درآنسوی دیگر می دانم که تومی میری و رنج می کشی ولی دراوج بدبختی ها حدیث عشق مادروطن درضمیرت  داری و دربزم روانی آزاده گی و رهیدگی سرود عشق می خوانی، قلبت مصمم به تداوم ره بوده ، وقتی می بینی که دشمن می تواند ازنظرفزیکی تو را تکه تکه کند ولی وقتی احساس می کنی که دراوج درد عشق به آزادی ورهیدگی از تجاوز و ستم ، سبب قوت قلبت شده وخود را پیروز بردشمن دانسته و ازآن شاد می شوی، درین هنگامه است که درد را فراموش کرده که وقتی باعشق ومحبت هایت به جاودانگی می پیوندی ، درین دم است که ماندگارشده وآنهایی که می بینندت ویا می شنوندت با تو تعهد تداوم وماندگاری و ادامه دهندگی را می نمایند. درینصورت است که تو زیست می کنی ، می خندی ، شادی می کنی و ره مردانگی وپویندگی را تداوم می بخشی.

اینک تو که میری، کاشانه ات ویران می گردد ودراوج بدبختی وتنهایی قرار داری ، مرگ تو ازآنجاکه برای آزادی است لذا شعورانسان های دورازتو به شورآمده وتو همه را به مبارزه می طلبی، تو انسان را آگاه می سازی ، تو راه نجات را نشان می دهی و تو ثابت می  سازی که هرگاه دستان خالی هم مصمم با اندیشه رهایی ونجات باشد می تواند دشمن تا دندان مسلحی چون صهیونیسم ، امپریالیسم و…. را بزانو بیاورد.

آری همرزم فلسطینی! همرزم افغان آزادۀ مثل تو، متجاوزین زیادی را بادستان خالی تار ومارکرده واینک با مزدوران مسلمان و وحشی افعی بزرگ امریکا واروپا دست وپنجه نرم می کند. من وتو پیروزیم این زیراکه اندیشه وآرمان ما پیروز است ، امروز همه جامعۀ بشری دانسته است که انسان ها را تا ابدنمی شود که دربند نگه داشت، این حق طبیعی هرشخص است که آزاد زندگی کند همانگونه که آزاد به دنیا آمده است.