سکینه روشنگر

      رنگین کمان

رنگین کمان شهر من کمان رستم است

کز لابلای ابر سیه می جهد برون

بر فرق آسمان

آنگاه که می زداید گرد وغبار شهر

در شست و شوی باران

پاکیزه و شفاف درخشد درآسمان

بخشد ز صدق دل طراوت بسیار

بر سبزه زار و دامن کوهسار

****

بنگر که انعکاس زلال تو را دهد

در دفتر زمان

به رنگین کمان من

****

باران بیا بیا!

بار دیگر ببار

زیرا، دیریست درفضای غم اندود شهر ما

غم روی غم همیشه تلنبار گشته است

هردم به ما مصیبت جانکاه سپرده است

از بس که ظالمان ستمگر

بر فرق مردمان پریشان این وطن

آتش فرو دمند

دیگر زچشمه سار

آن آبهای پاک و زلال رخت بسته است

از انفجار بمب فضا تیره گشته است

دیگر

مرغان به شاخسار نمی آیند

بلبل نوای شوق به چمن سر نمیدهد

****

باران بیا بیا!

بار دگر بشوی

گرد و غبار یأس

از روی شاخسار

از “باغ و راغ” ها

از آسمان نیلی میهن

****

باران بیا ببار

تا از نهیب و غرش طوفان رعد و برق

میهن ز گرد خاک

پاکیزه وصفا بنماید فضای خویش

رگبارهای نور ز خورشید جاودان

بیرون جهد بسوی دیارم

وانگه

رنگین کمان نشانۀ پاکیزگی و نور

در چشم کودکان ستم دیدۀ دیار

با شور و اشتیاق

شوق ونوای مستی وهستی بپا کند

باران بیا بیا!

باران بیا ببار!

Keine Fotobeschreibung verfügbar.