اثری از انجینیرشیر”آهنگر”

تاریخ و جنبشی سرافراز

و

مبارزانی قامت افرشته و پاکباز

قسمت پنجم

“نگاهی مختصر به مراحل تکاملی “ساما

سخنرانی ش. آهنگر در هژدهم جوزای۱۳۷۳ش

نه دنباله روی از واقعیت های کاذب

و نه جهیدن از واقعیت های عینی

درتجلیل از شهدا به گفته ای از”رهبر” توجه می كنیم كه گفته بود:

“شهید كه درفرهنگ مذهبی پا از دایرۀ مرگ فراتر می گذارد و جاودانه زنده است؛ درمفهوم جامعه شناسانۀ علمی نیز حاضر و شاهد در مسیرت تاریخ است. نقشی را كه انسان هدفمند درلحظه هائی از تاریخ حك می نماید، نه به مفهوم كمی ومحدود آن، بلكه به مفهوم نوعی ونامحدود، اثرات بزرگی برساختمان تاریخی می گذارد و وقتی این اثر گذاری در اوج حماسی ـ تراژیك خود به مرگ منتهی می شود كه مضمون ایثارگرانۀ این فرجام فزیكی و محدود به آغازی نوعی و نامحدود مبدل می گردد. دیگر موجودیت ایثارگر با قوانین متعارف فزیولوژیك ـ مادی سنجش جور درنمی آید بلكه بیشتر موجودیت وحضور ایثارگر وجانباز از دیدگاه نیروئی سنجیده می شود كه در صحنۀ مسیرت تاریخی به فعل و انفعال  می پردازد”. (پایان نقل قول)

بزرگ ترین تجسم حضورزندۀ شهدای ما كه در صحنۀ مسیرت تاریخ به فعل وانفعال می پردازد، سازمان پرافتخارما است كه شهدای ما برای تدارك، ایجاد، استحكام، گسترش و پیروزی آن آگاهانه وهدفمند جان داده اند.

ما دراین محفل شهدا، كه همچنان مقارن با پانزدهمین سالگرد میلاد  “ساما” – این میراث  بزرگ  شهدای ارجمند ما است –  نگاهی به اثرگذاری وشیوۀ برخورد رهبران شهید مان در هستی  و وجود واقعیت ها وساختار ایدئولوژیك ـ سیاسی و تشكیلاتی سازمان، به طورخیلی مختصر و كوتاه، می كنیم. چه شرح  كارنامۀ همه جانبۀ  این دلیران پاكباز، یدی طولا و توانی بالا می خواهد و ازحوصلۀ این محفل بیرون است.

۱ ـ در پروسۀ تدارك و ایجاد سازمان:

درآوان تدارك و بنیادگذاری سازمان، برداشت های گوناگونی از واقعیت های موجود جامعه توسط گروه ها و دسته جات مختلف ارائه می شد و صاحب نظران برمبنای این برداشت ها، مشی ها و خط كارهای  متعدد عرضه می نمودند و هر یك، مدعی محق بودن شان از تحلیل اوضاع واقعی جامعۀ خود و روند تكامل اوضاع جهانی بودند.

عده ای را “پیروزی” كودتای ثور و توانمندی های سیاسی ـ نظامی اتحاد شوروی، به مثابه واقعیت های عینی زمان مجاب كرده بود و همه چیز را به سود كودتا و شوروی، پایان یافته تلقی می كردند و تفكر و خط سالم و پیشرو – خطی را می دیدند كه همپای واقعیت حاكم  حركت كند و خویش را دمساز با این واقعیت عینی بسازد و گویا از تئوری بافی ها و آرمان گرائی های بیهوده بگذرد.  حاملان این تفكر، هرگونه حركت خلاف تز شان را ماجراجوئی روشنفكرانۀ خورده بورژوائی تلقی می کردند که واقعیت را نمی بیند.

فاكت هائی كه آن زمان دراثبات این تز مثال می آوردند، كم نبود، از قبیل حاكمیت روس ها بر ویتنام، كمبودیا، انگولا، ایتیوپی، كوبا، یمن، سوریه و… افغانستان. بر علاوه مصداق های تاریخی مبنی براین كه: “روس ها هرجائی كه پای شان درآمد، بیرون نشده اند”، چاشنی استدلال شان می شد. از جانب دیگر، سقوط چین و چهارنعل كردن آن در خط ریویزیونیزم مدرن و گویا به بن بست رسیدن اندیشۀ مائوتسه دون، و سقوط آلبانی به نوع دیگری از ریویزیونیسم و … همه وهمه فاكتورهای عینی به سود این استدلال بود كه آمار و ارقامی را هم باخود داشت و می توانست درتفكر ظاهر پستد میكانیكی و صرفاً آمارگرا، اثر عمیق و قانع كننده بگذارد.  در داخل كشورهم فكتورهای زیادی این تفكر را پایه می دادند؛  مثلاً تشكیلات حزب حاكم و قدرت آن درحد سرنگونی رژیم سلطنتی كه پایۀ آسمانی یافته بود، جذب فوق العادۀ اعضا و هوداران جدید به دور حاكمیت، تأئید و خرسندی اولیۀ مردم و جشن و پایكوبی و سرخ سازی حتی درب دكان ها و …، تسلط رژیم بر اردو(ارتش) و نیروهای انتظامی كشور، داشتن پشتوانۀ اقتصادی ـ سیاسی و نظامی، در سطح یك ابر قدرت و یك پكت نیرومند نظامی در آن زمان، به رسمیت شناختن حاكمیت درسطح جهانی، ملل متحد وغیر منسلك ها و كنفرانس اسلامی وغیره.

هكذا نكات منفی در نبود یك اپوزیسیون انقلابی، مانند نداشتن یك تشكیلات انقلابی، وحتی تشتت رنج آور ومایوس كنندۀ با اختلافات عمیق و نبود روحیۀ گذشت وكنارآمدن باهم، نداشتن یك پشتوانۀ انقلابی درسطح جهان، سرخوردگی طیف روشنفكرانقلابی و ترس آن از هستی نوعی اش در تقابل با رژیم، نداشتن الترناتیف منظم ومدون مبارزاتی.

برعكس، حاكمیت كه با ماسك دموكراتیك به میدان آمده بود، هرچه می خواستی بگوئی، او به مردم وعده می داد، مانند اصلاحات ارضی، حمایت از كارگران و دهقانان، تطبیق دموكراسی، تحقق آزادی و…

درهمچو جوی مخالف جریان آب شنا كردن، كارساده ای نبود. پدران با شهامت ایدئولوژیك ـ سیاسی ما، با یاری ایدئولوژی پیشتاز شان، با تكیه برماتریالیسم تاریخی، کلیۀ این واقعیات را ریشه یابی كردند و دیالیكتیك سمت حركت تكامل نیروها را درسطح ملی و بین المللی به تحلیل گرفتند و نیروهای بالنده و میرنده را تشخیص داده با همسوئی با نیروهای بالنده و دیالكتیك تكامل، بدین نتیجه رسیدند كه حاكمیت ریویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم در سطح جهانی و اجیران شان دركشور ما، خلاف حركت تكاملی تاریخ و پدیده ای است فاسد و میرنده كه برضدمنافع انسان زحمتكش وخلاف منافع خلق ومیهن است؛ و این تبارز دمل وار، نشانۀ نابودی اش، و حركات شتابنده آخرین لگدی است كه در وقت مرگ می زند. لذا باید با آن مبارزه كرد و ازغرش های سبعانه و پیروزی های آنی اش نهراسید. برای پیشبرد این مبارزه باید بسیج شد وهسته ای رهبری كنندۀ خلق را برای بسیج خلق در نبردی همگانی، دشوار و سازنده  ایجاد كرد. با این اعتقاد، تلاش های تداركی را كه ازماه جدی سال ۱۳۵۶ش در جهت همسوئی نیروهای سالم رزمندۀ جنبش چپ آغاز كرده بودند، گسترش وشدت بیشتربخشیدند وجمعی ازكادرهای توانمندی كه امروز اكثریت شان سپهسالاران خیل شهدا هستند، شبانه روزی دراین راستا تپیدند. با تمایل به وحدت، بالاخص به ابتكار مجید بزرگ، با تمام نیروها وعناصری كه جانمایه ای از یك حركت انقلابی درآن ها دیده می شد به تماس شدند وتبادل نظر كردند وهیچ كس را به جرم اشتباه دیروزی اش از میدان بدر نكردند، واین از ویژه گی های مجید شهید است كه تمركزگاه همه شد و بُرشی از تاریخ را به نام خود رقم زد.

در گیر ودار این مباحث، سه خط تشكیلاتی تبارزكرد:  یكی چپ نمائی كه خود را محور هستی می پنداشت وتجمع دیگران را به دور خود طلب می كرد. این دكترین بعدها به نام “دكترین جمع” شهرت یافت. خط حركی این دكترین برآن بود كه واقعیت وجودی جامعه و شرایط مشخص آن را اصلاً نادیده می گرفت و با پندارهای خامش از خاكدان عزلت روشنفكرانه بیرون نمی آمد و با زدن اشارۀ چپ خود را از دریای بیكران خلق و ازگیرودار مبارزۀ دشوار به حاشیه می كشید وچنان كه بعد ها دیدیم با همین پندارها به همه لجن پراكنی كرد وبه یكی از موانع بد حركت سالم انقلابی بدل شد كه درنتیجه، سفاهت و افلاس خود را به اثبات رساند وحال مدعیان سفسطه گوی اولترا چپ دیروزی اش به لجنزار متعفن ایده آلیسم وبه اولترا راست درغلتیده اند.

گرایش دیگر خود را مركز می پنداشت وبا خودمركزبینی ویژه اش می خواست كه همه به او جذب شوند و او را قبلۀ آمال بپندارند. این خط، كه بعدها به “دكترین جذب” شهرت یافت، دربرداشت خود از واقعیت های حاكم جامعه سطحی نگری كرده وبه اشتباه دیگری رفت كه نوعی دنباله روی از حركت خودبخودی و انحلال را درخود داشت. این گرایش با آن كه اثرات مثبتی هم درجریان جنگ ملی از خود بجای گذاشته است ولی نوسانات و دنباله روی های معینی دست و پاگیری های خطرناكی برایش به وجودآورده كه هویت انقلابی اش را زیر پرسش می برد.

دراین گیرودار و دراین بازار آشفته و درمبارزۀ علمی و پیگیر، با شكیبائی انقلابی، بنیانگذاران قهرمان سازمان  و در رأس آن ها مجید بزرگ، بایك ونیم سال كار و تلاش خستگی ناپذیر تداركی، دكترین معروف “جذب و جمع” را برای ایجاد سازمان عرضه كردند. این دكترین كه از درك عمیق اوضاع موجود و تحلیل علمی پس منظر و دورنمای جنبش مایه می گرفت توانست با جمع وجذب سالم ترین نیروهای رزمندۀ كارآ و خودگذر جنبش چپ و مشخص ساختن نكات اصلی یك مشی مستقل ملی به سرآغاز یك حركت تاریخی و بی سابقه درجامعۀ ما دست یابد و طراحان آن ستاد رزمندۀ  پیشتاز و جسوری را به نام “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان” (ساما) ایجاد و پیریزی كردند كه هم اكنون پانزده سال ازعمر پربارش می گذرد؛ و اثرش درتاریخ میهن ما و درتاریخ جنبش های انقلابی تا بیكرانه پایا است.

زندگی نامۀ پر افتخار این سازمان، دفتر  خون و حماسۀ جمعی از بهترین و پاكبازترین و ارزشمندترین فرزندان خلق ما است كه حضور امروز ما با این هویت، به بركت خون وتقدیس افتخارات شان حق وجود یافته است.

 ۲ ـ در پروسۀ تثبیت و استحكام:

با اعلام وجود سازمان، جنبش توده ای نیز پایه ومایه می گرفت و جنگ مسلحانۀ مردم علیه رژیم، گسترش می یافت. سازمان نوپای ما باید به حكم رسالت تاریخی اش به آن بپیوندد  و درسمت دهی و رهبری آن بكوشد. درنحوۀ ورود دراین میدان و تثبیت سازمان، سه طرح مختلف ارائه می شد.

یكی ازاین گرایشات می خواست كه سازمان ما بانام و ادبیات برهنۀ كمونیستی برآمد كند.

دیگری درجهت مخالف این طرح، سازمان را به یك مشی لیبرالی می كشاند كه درعمق خود تابعیت ازجنبش خود بخودی را می رساند.

گرایش سومی كه حاملینش جمعی از رهبران شهید ما، مانند انجنیر قدوس، به پیشكسوتی مجید شهید بودند، معتقد بود كه برآمد اولی چپروانه و ورای واقعیت های موجود جامعۀ مااست و نتیجۀ آن را به انزوا كشیدن و زیر ضربت بردن سازمان می دانست.

مشی لیبرالی را غرق شدن در بخشی از واقعیت و ندیدن دیالكتیك حركت  تكاملی و دورنمای آن برمی شمرد و نتیجۀ آن را انحلال ایدئولوژیك و دنباله روی سیاسی پیش بینی می كرد.

الترناتیوی كه خودش می داد چنین بود كه سازمان با تكیه بر مشی پرولتری اش، درپیشاپیش جنبش، با برآمد دموكراتیك وارد عرصۀ پیكارآزادیبخش ملی شود و مرز كار سوسیالیستی و كار دموكراتیكش را مشخص كند. درنتیجه این مشی واین برآمد به حیث مشی و برآمد رسمی سازمان اعلام شد و برنامۀ رسمی سازمان نمود اصلی ادبیات و برآمد آن است كه درتداوم خود به تدوین و فورمولبندی انواع كار مستقل، پوششی، نفوذی و … موفق شد و درحد توان به آن عمل كرد.

این مشی به درستی می دید كه پیشبرد امر انقلاب و جنگ آزادیبخش ملی كار یك گروه كوچك كمونیستی كه به هیچ صورت، وحتی كار یك طبقۀ انقلابی هم به تنهائی نیست. نفی سوبژكتیف یك نظام ارتجاعی حاكم وقدرت های متحدش را نباید  به جای انقلاب واقعی گرفت. انهدام واقعی یك نظام به قول لنین “توسط نیروهای مشترك یك سلسله عوامل ابژكتیف صورت می گیرد” سمت دهی این سلسله عوامل ابژكتیف، كه  هریك با دیدگاه ها، خاستگاه ها و خواسته های مختلف و ابژكتیف به میدان می آیند، با چند جملۀ انقلابی نما ولاف و گزاف روشنفكرانه مقدور نیست.  در جهت دهی و سمت دهی این “عوامل ابژكتیف” داشتن علم انقلاب همراه با آموزش هنرانقلاب نیازاست، نه دادن فقط شعار كمونیستی. لنین دراین باره می گوید:

“به طوركلی ‚چپ ها‘ دراین مورد همانند آیین پرستان راه انقلاب قضاوت می نمایند، كه هیچ گاه درانقلاب واقعی شركت نكرده، یا درتاریخ انقلاب ها تعمق ننموده اند و یا ‘نفی‘ سوبژكتیف یك موسسۀ  ارتجاعی را ساده لوحانه به جای انهدام واقعی آن توسط نیروهای مشترك یك سلسله عوامل ابژكتیف می گیرند. مطمئن ترین وسیلۀ  بی اعتبارساختن یك اندیشۀ نوین سیاسی (ونه تنها سیاسی) و زیان رساندن  بدان  این است كه به نام  دفاع  از آن،  این اندیشه  را  به مرحلۀ اراجیف برسانند. زیرا هر حقیقتی را اگر ‘ازحد فزون’ شود … و اگر درآن مبالغه گردد و ازحدی كه می توان آن را به كاربرد فراتر برده شود، می توان به مرحلۀ اراجیف رساند و درچنین صورتی ناگزیر به اراجیف بدل می گردد”. (آثارمنتخب لنین، ص ۷۵۰)

رهبران شایستۀ ما با درك درست ازعلم وهنر انقلاب، به برامد برهنۀ كمونیستی درشرایط حاكم برجامعۀ ما مُهر بطلان زدند؛ و با طرح برامد دموكراتیك، توان به كاربرد اندیشۀ شان را نشان دادند و آن را از نزول تاسرحد اراجیف نجات بخشیدند. از نزاهت وكارائی اش بمثابه رهنمای همه جانبۀ عمل دفاع كردند و هم با ارائۀ تاكتیك درست به دریای بیكران توده ها درآمیختند كه امروز همه به آن افتخار می كنیم.

این مشی اصولی به گرایش انحلال طلبانۀ لیبرالی نیز به طور شایسته ای ثابت كرد كه یك سازمان انقلابی نباید دنباله رو حوادث فرضی و یا واقعی روزمره و تحمیلی شود، و نباید حركت استراتیژیك خود را به تبعیت ازاین حوادث زود گذر عیار كند.

حركت خود بخودی توده ای كه درتقابل با غرش های سبعانۀ كودتا شتاب زده وارد نبرد شد، با نداشتن یك رهبری سالم سیاسی از شعارهای سنتی ـ دینی كه درمبارزات ضد استعماری گذشته درتقابل با انگلیس به كار رفته بود، رنگ می گرفت، كه  دست  اندركاری نیروهای متعصب و تحمیل نیروهای مغرض و وابسته به اجانب، این شعارها را به یك هستری همگانی بدل كرد و شعارهای بدتری نیز به آن افزود. بدیهی است كه در پس هریك ازاین شعارها منافع طبقات مختلف و گروه های ارتجاعی پنهان بود. گرایش لیبرالی درپس این شعارها منافع طبقات مختلف را یا نمی دید و یا نادیده می گرفت و می خواست سازمان را نیز به دنبال آن بكشد. این امر سازمان را از هویت انقلابی اش تهی می كرد و به انحلال می برد.

رهبران انقلابی ما به این گرایش نیز حالی كردند كه دنباله روی از گرایشات عقبمانده و ارتجاعی و همسوئی آگاهانه ویا ناآگاهانه با منافع طبقات ارتجاعی چیزی، وبه قول لنین “مانور و استفاده از تضاد منافع بین دشمنان”، وحتی  “سازش كاری و مصالحه با متفقین ممكنه(ولو موقتی، مشروط، ناپایدار ومتزلزل)” برای ضربت زدن دشمن عمده چیز دیگری است. یك سازمان پیشآهنگ انقلابی با دید روشن طبقاتی، با طرح تاكتیك ها وسبك كارهای متناسب با شرایط مشخص جامعه اش می تواند و باید از پیچ وخم ها وعقبگرد ها بگذرد، ولی درهمه حال باید درحركت خود، منافع آنی و آتی خلق را درنظر گرفته و درپس هر شعاری منافع طبقات مختلف را جست و جو كند، لنین می گوید:

“مادامی كه افراد فرا نگیرند درپس هریك ازجملات، اظهارات و وعده و وعیدهای اخلاقی، دینی،  سیاسی  و اجتماعی منافع طبقات مختلف را جست و جو كنند، در سیاست ـ همواره قربانی سفیهانۀ فریب وخود فریبی بوده وخواهند بود.(آثارمنتخب لنین،ص ۲۷)

بدین اساس دنباله روی از شعارهای فریبنده و نداشتن یك مشی روشن برای ارتقای جنبش درجهت ترقی و رفاه خلق، و به ویژه زحمتكش ترین طبقات آن، علت وجودی ما را زیر پرسش برده و ما را قربانی سفیهانۀ فریب وخود فریبی خواهد ساخت.  برای پیش گیری از همچو قربانی شدن، به قول لنین “باید درهمان جامعۀ كه ما را احاطه كرده است، آن نیروهائی را پیدا كرد و برای مبارزه تربیت كرد و سازمان داد، كه می توانند وبرحسب موقعیت اجتماعی خود باید  نیروئی را تشكیل دهند كه قادر به انهدام كهن و آوردن نو باشد”. (همانجا )

فقط یك سازمان پیشتاز پرولتری باقاطعیت اصولی و نرمش و انعطاف درتاكتیك است كه می تواند این محمول را حمل كند و تا به مقصد برساند.

براین مبنا و با درایت وعرق ریزی رهبران  ما بود كه دریك مبارزۀ دشوار ایدئولوژیك، با گرایشات “چپ” و راست، سازمان درخط تثبیتی ـ استحكامیی  اصولی قرار گرفت و تحت رهبری آن، ساحات گستردۀ كارسیاسی، نظامی و ایدئولوژیك دراكثر نقاط كشور گسترش یافت.

ولی باهزاران تأسف كه هنوز سازمان استحكام كامل نیافته بود كه جمعی از بنیانگذاران و رهبران آن زیر ضربت سوسیال امپریالیسم جنایت كار روس و مزدوران خلقی – پرچمی شان قرارگرفتند وشهید شدند و در تداوم آن ضربات سال ۱۳۶۰شمسی  و ازدست رفتن عدۀ زیادی از رهبران، كادرها و اعضای مومن، وفادار و كارآیش، توازن سازمان را برهم زد و به تشتت و سردرگمی كشیده شد كه مرحلۀ دیگری ازهستی ما است.

۳ ـ مرحلۀ تشتت و سردرگمی و احیای دوباره:

دراین مرحله سازمان درپهلوی این كه رهبران و جمعی از كادرهای ایدئولوژیك ـ سیاسی اش را ازدست داده است، در ساحات نظامی نیز پایگاه های  ما، دراكثر نقاط كشور زیر ضربت های سخت نظامی سوسیال امپریالیسم روس و رژیم دست نشانده اش از یك سو، و ارتجاع هار وابسته به امپریالیسم، از جانب دیگر قرارگرفته و سازمان را متحمل شكست ها و قربانی های فراوان نموده است. نیروهای شكست خورده و بدون فرماندهی سالم مركزی و سراسری،  به انواع بیماری های ایدئولوژیك ـ سیاسی و تشكیلاتی مواجه شده بودند. بلای تسلیم طلبی چون خورۀ خطرناك پیكر سازمان را می خورد. نمایندگان باقی ماندۀ گرایش لیبرالی هم فرصت را غنیمت شمرده به احیای تفكرات ضربت خوردۀ شان پرداختند.

این ویژگی مراحل شكست است كه درآن به قول لنین: “انحطاط،  فساد اخلاقی، انشعاب، تفرقه و… جایگزین سیاست گردیده، كشش به سوی ایدآلیسم فلسفی شدت می یابد، عرفان پرده ای برای پوشش روحیات ضد انقلابی می گردد. ولی درعین حال همین شكست بزرگ به احزاب انقلابی وطبقۀ انقلابی درس حقیقی و سودمندترین درس ها، یعنی درس دیالكتیك تاریخی، درس استنباط و توانائی و فن مبارزۀ سیاسی  را یاد می دهد. دوستان در روزهای بدبختی شناخته می شوند. (آثار منتخب لنین، ص ۷۳۷)

درهمین روزهای بدبختی است كه یار دلسوز و دوست از خود گذشته ای ما،  “رهبر” به یاری سازمان ازپا افتاده و رفقای درخون نشسته  اش می شتابد وبه آن ها روح تازه می دمد. او برخلاف معمول روشنفكران حراف، از برشمردن كاستی های این وآن شروع نمی كند، بلكه دلسوزانه دست خود را به جانب زخم خوردگان و برای كمك به آن ها دراز می كند؛ یاران پاك و صادقی كه از زیر رگبارهای متقاطع دشمن، با تنی صدپاره جان به سلامت برده اند و توانی برای كاردارند، با ایمان وخلوص كامل دست او را می فشارند و شب و روز باهم عرق می ریزند و رنج می كشند تا زخم های متعدد و خطرناك را در پیكر سازمان مداوا كنند.

گرایشات مختلف فكری در درون سازمان تقلا می كنند تا شكست ها را یكی بردوش دیگری بیاندازند و دراین تقلا ها دنیائی پرازكینه و نفرت،  تهمت و افترا و… به وجود می آورند. رهبر خردمندانه به همه گوش فرا می دهد.

به عناصر سالم و باتجربه، علیرغم بیروكراسی تشكیلاتی، وظایف حساس می سپارد و آن ها را برای بازسازی بدنه هائی از سازمان برمی گمارد(آهنگر، درحالی که درآن زمان عضو کمیته مرکزی نبود، مسئولیت بازنشر “ندای آزادی”، مسئولیت کمیسیون تدارک کنگره و مسئولیت احیای تشکیلات را بر عهده داشت). باعناصر ناسالم باحوصله مندی عجیبی كه فقط ویژه گی رهبر است، دلسوزانه و سازنده به بحث می نشیند وآن ها را دركانال های سالم مبارزاتی می كشاند. سخن كوتاه شهید رهبر وعده ای از یارانش از سرتاسر سازمان، به شكل معجزه آسائی سازمان را از تفرقه و نابودی نجات داده وبا كارشاق و توان فرسا تا آستانۀ كنفرانس سرتاسری رساندند.

كنفرانس سرتاسری بمثابه نقطۀ عطفی در زندگی سازمان به تشتت پایان داد؛ ولی خود درگرایشات مختلف به مبارزه طلبیده شد.  با تسلیم طلبی، به انواع مختلفش، برخورد قاطع صورت گرفت و پایه های ایدئولوژیك ـ سیاسی و طبقاتی اش مشخص شده و راه های مبارزه با آن نیزعلامه گذاری گردید.

لیبرالیسم جان گرفته از شكست و ریخت ها،  این بار منظم و مدون به میدان آمد و ادعای تصاحب تاریخ سازمان را داشت ومبانی ایدئولوژیك سازمان را ازبنیاد زیر پرسش می كشید و و و.

رهبر و رفقای دیگری كه از بنیانگذاری سازمان مانده بودند، بمثابه نمایندگان و وارثان مشی و تاریخ آن، باقاطعیت و اصولیت از تاریخ ومشی ایدئولوژیك – تشكیلاتی سازمان بمثابه یك سازمان پیشآهنگ پرولتری دفاع و حراست كردند و لیبرالیسم صحنه را ترك كرد. (کست سخنرانی های رفقا “رهبر” و “آهنگر” دراین رابطه موجود است).

گرایش چپ با هیاهو و سر و صدای كودكانه اش خود را دایۀ مهربان تر از مادر پنداشته، ابتدا زیر نام  “جناح انقلابی ساما” به همه ارزش ها و مقدسات سامائی لجن پراكنی كرد؛ و بعد كه با كوه مقاومت رهبر و رفقای سامائی اش مواجه شد، خود را كاملاً برید و به مرداب های متعفن “چپ” و راست فرورفت.

ولی رهبر و رفقای رزمنده اش با طرح خط كار و برنامه های متناسب با شرایط مبارزاتی، و ساختن تشكیلات فرو ریختۀ سازمان، آن را دوباره وارد عرصۀ كارزار نمود ند.

“ندای آزادی” را كه دربند و زنجیر انواع بلایا گیر كرده بود، بمثابه زبان گویای سازمان آزاد ساختند و با كیفیت عالی عرضه كردند. كار درساحۀ بین المللی را برای شناختاندن ما به نیروهای انقلابی و خلق های جهان وآشنائی وتبادل تجربه با آن ها در دستور كارشان قرارداده ومشی مستقل ملی را در مناسبات خارجی به بهترین وجه درعمل پیاده كردند.  نه در وجود كسی منحل شدند و نه هم ازاین ترس دروازۀ جهان را به رخ خود بستند. و بالاخره به یمن همت رهبر و یاران آگاه و باورمند  سازمانی او، سازمان ازپا افتاده قد راست كرد و برش دیگری از تاریخ رقم زده شد. این حركت وعمل بزرگ و تاریخ ساز رهبر و یارانش، ارتجاع هار را عصبانی تر كرد و درشامگاه سیاه ۲۷ جنوری۱۹۹۰م وحشیانه به رهبر نیز  یورش بردند وقلب پر از مهر و سرشار از آرزویش را آماج گلوله قرا ردادند و نگین حماسۀ تاریخ را شكستند و ما را و جنبش خلق ما را از بزرگ ترین پیشوایش محروم ساختند.

من فكر نمی كنم كسی كه در محل فاجعه حضور نداشته،  بداند كه رفقای رهبر چه حالی داشتند و چه كوه رنج و اندوه، و چه مشكل عظیمی را حمل می نمودند.  من به هیچ صورت قادر نیستم آن لحظات را به تصویر بكشم. برخی از ما درظرف سه روز قادر نبودند حتی یك كلمه بر زبان بیاورند، سكته كرده بودند و فقط اشك می ریختند. عده ای هیچ تسلطی بر رفتار و گفتار شان نداشتند و نمی دانستند چه می گویند و چه می كنند. همه چیز پایان یافته تلقی می شد وبدبختی دیگری رخ نموده بود.

با این حال رفقایی با درك مسئوولیت های تاریخی شان، برای پیشگیری از خطرات بزرگ احتمالی این وضع، از درون این اندوه بزرگ قدراست كرده، این گفتۀ رهبر را فریاد زدند كه: “اندوه انرژی است كه به مصرف می رسد، و مبارزه انرژی مولد است.  اگر انسان نوعی مبارزی ازمیان ما می رود فقط می توانیم با به ارث گرفتن خصال و كردار و ادامۀ راه او، از طریق پیشبرد امر بجا مانده و ناتمام او، و كوشش جمعی برای پركردن خلائی كه از فقدان او به وجود آمده است، انرژی مصرفی را به انرژی مولد تعویض نماییم”.

پاسخ به این فریاد كاری ساده نبود. دیو غول آسای ترور و شبح مرگ، همه را به نسبت هائی دنبال می كرد. ولی رفقای قهرمان سامائی جسورانه لبیك گفتند و (به کمیتۀ مرکزی به رهبری آهنگر) تعهد سپردند كه راه رهبر و شهدای بزرگ مان را تا ورای مرگ ادامه می دهند.

آری! باچنین جسارت و تعهدی است كه امروز می بینیم، علیرغم تصور همه، چه امپریالیسم و ارتجاع و چه دموكراسی و ترقی، كه می پنداشتند دیگر بانبود رهبر، “ساما” از بین می رود، “ساما” از بین نرفت و آن چنان كه رهبر گفته بود “بمثابه یك روند تاریخی زایا و پر از تپش “با اسلحه و محاصره و سركوب نابود نشد”، این گرایش از عینیت این جامعه برخاسته و تا رسیدن به آرزوهای بزرگ این ملت وجود خواهد داشت”.

حضورما دراین جا، در داخل كشور و درهمه جا به نام “سامائی”، و عمل كرد مثبت و موثر ما در جهت انقلاب، مصداق این درك داهیانۀ رهبر و نمود عشق وعلاقه و وفاداری سامائی ها به مجید، رهبر و شهدای بزرگ ما و آرمان آن ها است.

هم اكنون خط سیاسیی را كه سازمان به یمن همت شهدا و شاهدان سامائی مدون كرده بود، وعلیه مثلث مخرب سوسیال امپریالیسم، امپریالیسم و ارتجاع منطقه تبلیغ می كرد، و دورنمائی كه ازاین سه گوشۀ پلید می داد، درعمل به اثبات رسیده و ورد زبان همگان گشته است. زمانی كه  ما  در “ندای آزادی” این مسایل را می نوشتیم و از سرشت و سرنوشت به اصطلاح مجاهدین مقاومت رسمی و حامیان شان صحبت می كردیم، ما را به چپروی و تعصب آرمان گرایانه متهم می كردند؛ و عده ای از شنیدن نام “اخوان مجاهد و نیرومند” به حیث دشمن خلق، دل دردل خانۀ شان می لرزید. امروز همه،  حتی جبون ترین لیبرال ها نیز به جان اخوان و امپریالیسم می غُرند. دربسا ازمحافل توده ای داخل كشور، از رفقای ما نقل قول می آورند كه آن ها چه درست می دیدند و می گفتند، افسوس كه ما نفهمیدیم و …؛ این خود نمودی از شناخت داهیانۀ سازمان و شهدا و رهبران پیشكسوت آن از نیروهای جامعه و جهان است، كه درحال قدرت و ضعف این نیروها، توانسته اند تكامل آیندۀ شان را پیش گوئی كنند.

زمانی كه روس ها درافغانستان فاتحانه به پیش  می رفتند و درذهن هیچ كس عقب نشینی شان اصلاً خطور نمی كرد؛ سازمان ما پیشگوئی  كرد كه “تا پنچ سال دیگر روس ها مجبور به خروج وعقب نشینی  از كشور ما می شوند”.  درست پنچ سال بعد از آن تاریخ، روس ها با سرافگندگی از كشور ما خارج شدند.

برعكس درآستانۀ خروج روس ها، كه تمام محافل سیاسی ـ نظامی و تحلیلگران غربی، سقوط رژیم نجیب را از پانزده روز و درنهایت شش ماه بعد ازخروج روس ها پیشبینی می كردند و تدارك حكومت داری را می دیدند، سازمان پیش بینی كرد كه اقلاً تا سه سال دیگر بعد از خروج روس ها، رژیم حكومت خواهد كرد.(مصاحبۀ انجنیر آهنگر با نشریۀ آلمانی آخنر نخریشت Aachener nachrecht). ما دیدیم كه حتی شوروی فروپاشید، اما رژیم نجیب سه سال و دوماه بعد از خروج روس ها نیز بر اریکۀ قدرت بود.

علاوتاً سازمان ما درنشرات خود و درمحافل جهانی پیش بینی كرد كه “بعد از سقوط روس ها و رژیم وابستۀ شان، برخلاف تصورهمگان، نه تنها صلح به وجود نمی آید، كه افغانستان حمام خون خواهد شد و اخوان سرزمین ویران شدۀ ما را ویران تر خواهد  كرد(رسالۀ جابجائی تضادها، نگارش آهنگر). اینك چیزی را كه نمی پذیرفتند، آن را به چشم سرمی بینند. این ها همه از بركت برداشت ماتریالیستی و برخورد علمی – دیالكتیكی سازمان و رهبرانش به قضایا است.

این دستاورد سیاسی  ما است، كه همه نیروهای روشنفكری و مردمی درك و برداشت های ما را درك و برداشت های خود می دانند و یك جبهۀ وسیع سیاسی ضد اخوان، كه یكی از اهداف ما است، بالقوه درحال شكل گیری است. تاجائی كه گزارش داریم رفقای ما دراین جا نیز با توانمندی و اصولیت این جریان را تسریع وهدایت می كنند.

درسطح جهانی نیز سازمان ما از مقام خاصی برخوردار است كه هیچ یك از نیروهای مدعی همطرازی با ما همچو موقعیت مثبتی ندارند.  ما از احترام بخش عظیمی از جنبش  كمونیستی برخوردار هستیم و به مبارزات ما به مثابه فصل نوینی در مبارزات آزادیبخش ملی ضد امپریالیستی می نگرند، و ما نیز رابطۀ برادرانه با آن ها در چهارقارۀ جهان داریم.

ولی با این حال امروز بمثابه یاران شهدا و رهروان خطی كه آن ها ترسیم كرده اند، باز دربرابر آزمونی دیگر قرار گرفته ایم. از یك سو از دست دادن خیل دیگری از رفقای خوب و زحمتكش ما، به ویژه شهید نیزك وشهید سخی، كه جای شان خالی است و همسنگران شان نیاز شدید به كمك و یاری همه جانبۀ ما دارند، كه باید به آن برسیم. ازسوی دیگر هم حوادث دیگر،  با زرق و برقی دیگر جهان ما را احاطه نموده و با وسایل تبلیغاتی فراوانی، با دروغ پردازی و تبلیغات مسخره، هستی ایدئولوژیك ما و فدا كارترین نسل های بشر را  بر باد می د هند. دروغی شاخدارتر ازاین چیست كه شكست سوسیال امپریالیسم روس و ریویزیونیسم را، شكست كمونیسم وآئین پرولتری می خوانند.  سال ها است كه ما برتكیه براندیشۀ پرولتری، علیه سوسیال امپریالیسم، درفش مبارزه بردوش گرفته ایم و درسنگرهای داغ با این فرزند صالح امپریالیسم جنگیده ایم و هزاران شهید كمونیست و به ملیون شهید از خلق مان برای نابودی اش هدیه كرده ایم،  تا با همراهی یك سلسله عوامل ابژیکتیو دیگری آن را شکست داده ایم.

حال این قسمت از پیروزی ما را با هیاهو و شارلتانی، شكست ایدئولوژیك ما می خوانند و پیروزی خود قلمداد می كنند. عجبا! بیشرمی بالاتر ازاین نمی شود. و عجب تر این كه عده ای از روشنفكران را نیز این دروغ می فریبد و آن را می پذیرند.

شما در تمام نوشته ها و آثار سازمان می بینید كه سوسیال امپریالیسم را فرزند خلفی از خاندان امپریالیسم و دشمن خطرناك خلق ها و پرولتاریا می دانند. حال چرا شكست او شكست پرولتاریا و خلق ها به حساب آید؟

رفیقی به من گفت كه مداركی دارند مبنی براین كه یكی از خصوصیات سازمان های جاسوسی و تبلیغاتی غرب این است كه می توانند با تبلیغات، دروغ آشكاری را در ذهنیت مردم حقیقت جلوه دهند؛ و مواردی هم ازاین قبیل مثال دادند. حال نیز می خواهند با مقیاس بزرگ، با تبلیغات دروغ، بزرگترین دستاورد مبارزاتی خلق ها و زحمتكشان جهان، به ویژه خلق دلیر ما را كه دراین نبرد قربانی های فراوان داده، بربایند. بی شرمانه تر این كه شكست مفتضحانۀ امپریالیسم، پیروزی اش جلوه داده شود، وبه ازای آن سرخوردگی این شكست را انقلابیون پیروزمند نبرد با امپریالیسم باید حمل كنند. چه ظلم عظیمی و چه فاجعۀ وحشتناكی!

ما باید به پیروی ازشهدای مان با قاطعیت در درون و بیرون سازمان علیه این وارونگی بایستیم و از هر امكان و تریبونی استفاده كنیم.

سرتاپای سیستم امپریالیستی هم اكنون دربحران می سوزد. هزاران فاكت و سند از بحران اقتصادی ـ اجتماعی در امریكا، اروپا، جاپان وسایر كشورهای وابسته به آن ها دردست است. در سرتاسر جهان جنبش های كارگری وجنبش های ضد امپریالیستی اوج می گیرد. این ها همه مستند است، من مقداری ازاین اسناد را دارم (این اسناد را رهبران احزاب و سازمان های انقلابی جهان، درکنفرانس مشترکی که داشتیم به من داند) كه از رفقا خواهم خواست تالطف كرده آن را ترجمه كنند و با استفاده از آن و مواد دیگری كه سایر رفقا تهیه كرده و می كنند، با مقالات و نوشته های تحلیلی علیه  این وارونگی و تبلیغات دروغ باید كار كنیم  و ازمبارزات خود، ازخون شهدای خود ـ شهدای بزرگی چون مجید و رهبر و دیگران، كه اكثراً قربانی های وحشت امپریالیسم و فرزند تنی اش سوسیال امپریالیسم هستند، و از پیروزی بزرگ خلق خود كه غارت می شود، دفاع كنیم. نگذاریم هیاهو و دروغ پردازی های  دشمنان، گرایشات ناسالم را در درون سازمان ما بیاورد و خط و آرمان مان را، كه میراث بزرگ شهدای ما است، مخدوش كند و ما را به دنباله روی و احیانا “نمیشه” بكشاند.

مجید، رهبر وسایر شهدای سازمان ما، آن چنان كه از مختصر تاریخ مبارزاتی شان دیدیم، با زرق و برق حوادث گذرا و میرنده مجاب نشدند و آن را مطلق و جاودانه نپنداشتند. برعكس همیشه با جهت گیری های اصولی به مبارزۀ شان علیه وارونگی ها ادامه دادند…

امید است همۀ ما با قلبی سرشار از امید به آرزوی رسیدن به آرمان بزرگ شهدا، بدون وسواس و دغدغه، ولو با كارهای كوچك وساده، ولی درجهت انقلاب، به پیش بشتابیم و سازمان را، و ایده اش را  كه ثمرۀ خون بزرگانی چون مجید، رهبر و ده ها كادر و صدها عضو سامائی است طبق خواست شان مستحكم و استوار بسازیم،  تا با قامتی  افراشته  بتواند رسالتش را انجام دهد و راه را برای نجات انسان درد كشیدۀ میهن ما، كه رنجدیده ترین انسان جهان است، بگشاید و به سر منزل مقصود، كه آزادی از هرگونه ستم  است، رهنمون شود.  به امید آن روز

با تشکر۱۶ ـ ۶ ـ ۱۹۹۴ م