اثری از: انجینیرشیر”آهنگر”

تاریخ و جنبشی سرافراز

و

مبارزانی قامت افراشته و پاکباز

قسمت چهارم

مرحلۀ تدارک سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما)

(جدی ۱۳۵۶ش- سرطان ۱۳۵۸ش)

دراین جا صحبتم را با این جملۀ شهید بزرگوار رهبر مزین می سازم که: “ساما درنتیجۀ تلاش اکثریت منظم جنبش چپ به وجود آمد و تکامل هیچ محفل ویا دستاورد هیچ محفلی به تنهائی نیست”. (جمعبندی جلسات ساما – سائو، ص ۳)

حال چگونگی این تلاش را ممکن است هریک از این آحاد منظم از نحوۀ عملکرد خود و زوایای که درچشمرس او بوده، ببیند و توضیح کند. که دراین حال نیز بخش هائی از حقیقت است و می توان از مجموعۀ آن، کل حقیقت را ترسیم کرد. من نیز در جریان این قضایا از زاویۀ محفل خاصی داخل بودم، ولی در طی سال های متمادی با دیدگاه های دیگر نیز مواجهه و برخورد داشتم ولذا تا حد توان می کوشم نظر جامع تری عرضه کنم، اما هرگز ادعا ندارم که هم اکنون نظر من کامل ترین نظر است وبس. مکرراّ می گویم هر مسئله، سند و مدرکی که فراموشم شده باشد می تواند مکمل صحبت من باشد.

آن چنان که گفتم پس ازمرحلۀ تلاشی، بقایای جریان وارد پروسۀ وحدت خواهی می شوند. مراحل آغاز این پروسه را نمی شود روی کاغذ کشید.  وقتی رفیقی با رفیق دیگر ازهمکاری صحبت می کرد، اگر خودش مظنون(؟!) نمی بود، باید با هزار سوگند شرف و ناموس تضمین می کرد که مثلاً با فلان رفیق یا رفقای دیگر که طرف بحث به آن ها بی اعتماد است، ارتباط ندارد ویا آن ها را در جریان این صحبت قرار نمی دهد.

حالا که من به آن دوران واپس نگری می کنم متوجه می شوم که جو وحشتناک غیر رفیقانۀ درجریان سایه افکنده بود. به همین دلیل بود که طی حدود چهارسال، آحاد جنبش نتوانستند یک طرح ویا نشست منظم برای وحدت داشته باشند. عمده ترین همکاری که به وجود آمد، همان همکاری محفل رفیق مجید که به نام “محفل شمالی” هم یاد می شد با محفل داکترفیض بود. ولی از سال ۱۳۵۶ش جو و فضا بهتر شده می رفت و تقریباً می توان گفت دروازه های دید و بازدید شخصیت ها و محافل زیادی به روی هم باز می شد. که دراین میان می شود از دیدارها وگفت و گوهای مستقیم یا غیرمستقیم نمایندگان محفل رفیق مجید، محفل داکتر هادی محمودی، محفل رستاخیز، محفل شاهپور، محفل نوپای معلم اشرف، محفل فیض، داکتررحیم محمودی، بخشی ازکمیتۀ وحدت، برخی از بقایای “س.ج.م” و شخصیت های منفرد مثل دادفر، پویا و… به نحوی یاد کرد، که مثال های آن را هم می توانم بدهم. از مجموع این دیدارها، که درآغاز انفرادی و نامنظم انجام می شد، سرانجام یکی نظم گرفت، واین همان تشکیل منظم حلقۀ سه نفری درماه جدی ۱۳۵۶ش به شرکت دکتورهادی محمودی، دکتوردادفر و استاد رستاخیز است که اسناد رسمی سازمان آن را نخستین حلقۀ منظم تدارکاتی “ساما” ثبت کرده است.

این حلقه به حیث نمایندۀ محافل خود با دیگران به بحث نمی نشست، بلکه باید وسیلۀ پیوند دهی و تفاهم و رفع سوء تفاهمات می شد. این حلقه موظف شد با جناح های مختلف ببیند و زمینه های دیدارشخصیت ها و محافل را دریک نشست وسیع تر فراهم کند. ازمجموع محافل و شخصیت ها، محفل رفیق مجید، و محفل  شاهپور، محفل داکتر هادی محمودی، محفل استاد رستاخیز و محفل معلم اشرف در پیوند نزدیک تر ومنظم تر با این حلقه قرار داشتند.

پس از دوسه نشست منظم این حلقه، کودتای شوم و بدفرجام هفت ثور ۱۳۵۷ش به وقوع پیوست وجنبش چپ را نه تنها غافلگیر کرد که عده ای را سردرگم ساخت. من برای شرح بهتر این حالت که درسرآغازش کارسازماندهی را پیچیده ترساخته بود پاراگرافی ازیک سند تائید شده در کنفرانس سرتاسری سازمان را دراین جا نقل می کنم:

“کودتای ننگین وبد فرجام عمال روس که در هفت ثور ۱۳۵۷ش به همیاری مستقیم روس ها انجام گرفت، علیرغم انتقال سادۀ قدرت – تاج گیری از مزدورانی وتاج پوشی مزدورانی دیگر- در پیامد تحول منفی اش درمیهن ما تغییراتی را همراه آورد.

“شخصیت ها و نیروهای مختلف سیاسی با تکیه برخاستگاه و تغذیه از آبشخور فکری شان، تابلوهای رنگارنگ از رژیم ترسیم نمودند و با بکار برد رنگ های دلخواه شان بر تلونش می افزودند. آمیزش رنگ های جورواجور زمینۀ اصلی تابلو را نیز مغشوش می کرد و نموداری دگر می نمود که بیشتر به نگاره ای سورریالستیک می ماند و “آش شله قلمکار” گشته بود.

“گروهی رویای خام استقرار “نظامی دموکراتیک” را برخرابه های شوم چند قرنۀ دودمان طلائی می دیدند، جمعی به پندار فرا رسیدن روز موعود یا تحقق بهشت “سوسیالیسم خورده بورژوائی” بودند، بخشی تصور باطل حاکمیت “نظام ضد امپریالیستی” دلخوش شان می کرد، کسانی به خیال واهی “رژیم ضد فئودالی” که “هرچه باشد به روشنفکران تکیه می کند” و آنان نیز به نانی از این خوان می رسند، دل بسته بودند و… سخن کوتاه جوی این چنین برافکار سایه افگند.

“و اما همه این چنین نبودند، از گوشه وکنار رگبارهائی از نور این ظلمت را می درید و فریادهائی – اگرچه ضعیف ولی خشماگین “نه این چنین نیست!” – درون غلغله وهیاهو ره می گشود و بردل ها می نشست که نوای ما را هم دراین میان می شد برشمرد.”

درهمچو جوی مخالف جریان آب شنا کردن کار ساده ای نبود، چه واقعیت های کاذب نیزسخت فریبنده می نمود. پدران با شهامت ایدئولوژیک – سیاسی شما با تکیه بر ماتریالیسم  تاریخی، کلیۀ این واقعیت را ریشه یابی کردند و دیالکتیک سمت حرکت تکامل نیروها را درسطح ملی و بین المللی به تحلیل گرفتند و نیروهای بالنده و میرنده را تشخیص داده با نیروهای بالنده و دیالکتیک تکامل بدین نتیجه رسیدند که حاکمیت رویزیونیسم و سوسیال امپریالیسم در سطح جهانی و اجیران شان در کشور ما، خلاف حرکت تکاملی تاریخ و پدیده ای است فاسد و میرنده که بر ضد منافع انسان زحمتکش وخلاف منافع خلق و کشور مااست… لذا باید با آن مبارزه کرد. برای پیش برد این مبارزه باید بسیج شد وهستۀ رهبری کنندۀ خلق را برای بسیج خلق در نبردی همگانی، دشوار و سازنده ایجاد کرد.

با این اعتقاد بود که حلقۀ سه نفری به سطح بالاتری ارتقاء یافت و نمایندگان محافل بیشتری که در ارتباط با این حلقه بودند درآن شرکت کردند. قابل تذکراست که درهمین آغازحرکت، اولین ضربت کاری را این پروسه در دومین ماه کودتا با گرفتاری استاد رستاخیز و بعداّ شهادتش متحمل شد، ولی جای رستاخیز شهید را در جلسات، انجینر قدوس پُرکرد.

با گسترش این حلقه، بحث های داغ و پرشوری در مرحلۀ تدارک به وجود آمد و همچنان با تعداد بیشتری تبادل نظرمی شد. درگیرو دار این مباحث و دید و بازدید ها سه خط یا دکتورین تشکیلاتی تبارز کرد.

۱- “دکتورین جمع” که خود را محورهستی  می پنداشت وتجمع دیگران را به دور خود طلب می کرد. خط حرکی تشکیلاتی این دکترین بر آن بود که عده ای را از درون جنبش چپ برمی گزید و ازآن ها یک تجمع میکانیکی یا به اصطلاح جبهۀ “چپ” می ساخت. این خط به علاوۀ این که هیچ طرحی برای پیوند به توده ها و جنبش  توده ای نداشت، حتی بخش بزرگی از جنبش چپ را نیز کنار می گذاشت و با زدن اشارۀ چپ خود را از دریای بیکران خلق و از گیر و دار مبارزۀ دشوار به حاشیه می کشید.

نمایندگان این دکترین تشکیلاتی ازهمان آوان وحدت خواهی به وحدت شکنی گرائیدند و تا اخیر تکروی کردند(اخگری ها).

۲- گرایش دیگر خود را مرکز می پنداشت وبا خود مرکز بینی ویژه اش می خواست که همه به او جذب شوند و او را قبلۀ آمال بپندارند. این خط که بعد ها به “دکتورین جذب” شهرت یافت و به نماینگی گروه داکترفیض درجلسات شرکت می کرد، مدتی کار تدارک “ساما” را به درازا کشید. رفقا که از تماس و دیدارهای مستقیم شان به خواست و تلاش وحدت طلبانۀ رفیق مجید آشنائی داشتند، می دانستند که او با این طرح موافق نیست، لذا بار دیگر مستقیماً با او در تماس شدند و مسئلۀ طرح جذب نمایندۀ گروه را با او درمیان گذاشتند. ازاین به بعد در جلسات، رفیق مجید شخصاً شرکت می کرد و هرچه دراین روند گام هائی به طرف وحدت برداشته می شد، رفقای گروه انقلابی از رفیق مجید بیشتر فاصله می گرفتند. تا این که به جدائی شان انجامید. حضور رفیق مجید به دلایل متعدد در کار تدارکاتی جنب و جوش تازه بخشید:

اول این که رفیق مجید از درون “جریان شعله” نبرآمده بود و در تصادمات درون جریانی و تحقیر و توهین های مراحل انفجار شرکت مستقیم نداشت و با هیچ کس رویاروئی نکرده بود، لذا می توانست با همه بنشیند وهمه هم می خواستند با او بنشینند وصحبت کنند.

دوم این که به ابتکار رفیق مجید بود که گروه کار تدارکاتی با تمام نیروها وعناصری که جانمایه ای از یک حرکت انقلابی در آن ها دیده می شد به تماس شدند وتبادل نظر کردند وهیچ کس را به جرم اشتباه دیروزی اش از میدان بدر نکردند.

سوم این که شخصیت رفیق مجید نه تنها در چپ، که در سطح ملی از شهرت بسزائی برخوردار بود و جنبش چپ در مرحلۀ عالی تر مبارزه اش، که باید از خاکدان عزلت روشنفکرانه بیرون می آمد و در مرغزار و باغستان شاداب توده ها پرمی گشود، به چهره و شخصیت شناخته شدۀ ملی سخت نیاز داشت. کادرهای شناخته شدۀ چپ، بنابرحاکمیت سبک کارپیشین “شعله ای”، بیشتر هویت روشنفکرانه، وآن هم ظاهراّ کمونیستی، داشتند.

فقط رفیق مجید بود که با ویژه گی های برجستۀ شخصیتی اش می توانست، به اصطلاح مطروحۀ من در سازمان، “گرهگاه تمرکز یاران گردد” واعتماد توده ها را نیز بیشتر از دیگران با خود داشته باشد. و ویژه گی های دیگر…

این جااست که باید گفت که با حضور رفیق مجید در گروه تدارکی، کار رونق دگر گرفت ودامنه اش گسترش یافت. موضع گیری ها مشخص شد، تفکرات مختلف جهت گیری شان را کردند. رفقای ما توانستند طی کارتوان فرسای شبانه روزی در شرایط تعقیب و اختناق رژیم خلق و پرچم به تدوین دکتورین “جذب وجمع” درکار تشکل، درتدارک سازمان موفق شوند و کمیتۀ تحقیق – تئوریک را برای تدوین مشی و برنامۀ تشکیلات به وجود آورند وبدین ترتیب درمتن پروسۀ وحدت بنیاد تشکلی که بعداّ “ساما” نام گرفت پیریزی شد و مجید را ازهمین جاست که بنیان گذار “ساما” می گوئیم.

من نمی دانم دراین جا جزئیات این “جذب وجمع” را باید بگویم یا این که همین قدر کافی است که گفته شود معنی این دکتورین این بود که رفقا و حلقه های کوچک تر در قدم اول به محافل بزرگ تری که به آن نزدیکی بیشتردارند جذب شوند وبعد محافل بزرگ تر و متمرکزتر حاصله، به دورهم جمع شوند تا پروسۀ تدوین مشی و برنامه  و ایجاد سازمان سریع تر انجام شود.

این طرح صادقانه عملی شد و ازآن به بعد چند گروه منظم تر به بحث داخل می شدند. این گروه ها عبارت بودند از محفل دکترهادی محمودی، محفل رفیق شاهپور، محفل رفیق مجید، محفل رفیق رستاخیز(محفل هرات)، محفل معلم اشرف، و دادفر و پویا به حیث اشخاص منفرد.

کمیتۀ تحقیق – تئوریک متشکل بود از: دکتورهادی محمودی، رفیق مجید، رفیق انجینرقدوس و رفیق پویا. درکمیتۀ تحقیق – تئوریک بحث های دامنه داری دنبال می شد و نمایندگان با طرح های نسبتاً مدونی به بحث می نشستند. درجریان این بحث ها بود که جانب داکترصاحب هادی خان می خواست تا سازمانی که ساخته می شود با نام و ادبیات برهنۀ کمونیستی برآمد کند. رفیق پویا، که بعد ها نظر محفل معلم اشرف را نیز با خود داشت، می خواست که سازمان مطروحه به سبک سازمان آزادیبخش فلسطین متشکل شود که درآن تفکرات مختلف وجود داشته باشند.

رفیق مجید و رفیق انجینرقدوس هیچ یک ازاین طرح ها را نمی پذیرفتند وطرح سازمان با مشی پرولتری و برآمد دموکراتیک را ارائه می دادند( درهمین بحث ها طرح های نسبتاً مدونی از طرف رفیق مجید و رفیق انجنیر قدوس ارائه گردید).

درماه قوس 1357ش معلم اشرف، رفیق شاهپور و رفیق پویا نشست خصوصی دایر کرده بودند و رفیق انجینرقدوس نیز در آن دعوت شده بود. بنابر قول خودشان آن ها دراین نشست افکار خود را توحید کردند و پویا را به حیث سخنگو برگزیدند که همین نشست خود را خودشان به نام “کنفرانس ماه قوس” یادکردند. ازهمین نشست یک سوء تفاهم به وجود آمد که هردو جناح “چپ” و راست آن را علم می کنند.

 داکتر صاحب هادی خان آن را تا مسخ واقعیت کشاند و در ذهن خود گروه بندی هائی ایجاد کرد، چنان که باری گفته است “سازمان از سه گروه به وجود آمده” گروه خودش که گویا مشی مارکسیستی – لننیستی داشته، محفل رفیق مجید وگروه متحدۀ لیبرال ها، که به قول او “با لیبرالیسم بورژوائی” آمده بودند. به گفتۀ او رفیق مجید نیز دربحث ها موقف “ملاحظه کارانه” داشته است. (مذاکرات ساما- سائو).

این مسخ تاریخ است و من حضوراً با داکترصاحب هادی خان آن را دریک جمع انتقاد کردم. ایشان پذیرفتند که اشتباه کرده اند و یادشان از نوشته ها و بحث های تدوین شدۀ رفیق مجید و رفیق انجینرقدوس رفته بود. ولی این خیال گویا از”ملاحظه کاری” رفیق مجید و رفیق قدوس در بحث ها برای شان دست داده است، چون به قول ایشان رفقا مجید و قدوس در بحث ها زیاد طرف نمی گرفتند. واقعاّ این ویژه گی آن دو رفیق بود که بحث را باخشونت و جنجال همراه نمی کردند؛ و این به مذاق داکتر صاحب خوش نخورده است. و اما دراین جا لازم است در مورد طرح برآمده از نشست قوس ۱۳۵۷ش که منشای تحریفات شده چند جمله ای عرض کنم.

درهمان شب است که رفیق سحر، به قول خودش، خبر اعدام شهید رستاخیز را به انجینر قدوس می دهد، که بازهم به قول خود سحر درکنفرانس سرتاسری، انجینرقدوس شوکه می شود وبه دردسر شدیدی مبتلا می گردد و هرگز درآن بحث شرکت ندارد.

فردای آن، که طرح آن رفقا را به حلقۀ محفل خود می آورد، خواستار موضع گیری دربرابرآن می شود. ما سه نفر، نعیم ازهر، انجینرولید(آهنگر) وخود انجینرقدوس موظف به مطالعه وتعیین موضع “محفل رستاخیز” در برابر آن طرح می شویم. ما بعد از مطالعۀ دقیق، بیش از ۷۰ درصد آن طرح را انتقاد کردیم و بمثابه الترناتیف، دو نوشته حاوی ۱۵۰ صفحه، یکی “ازتضاد چه می دانیم و راه حلش را چگونه می یابیم” نوشتۀ من، و دیگری “تحلیل اوضاع و وظایف ما” کار مشترک مان، نگارش انجنیر قدوس به امضای “آیژک”، که به هیمن نام شهرت یافت وعدۀ از رفقای همین جلسه هم آن ها را خوانده اند ارائه دادیم؛ که بر داشتن مشی پرولتری برمبنای مارکسیسم – لنینیسم – اندیشۀ مائوتسه دون، برآمد دموکراتیک و استراتیژی نظامی جنگ توده ای طولانی تاکید داشت.

نوشتۀ اخیر در زمانی تدوین شد که بالای برخی محافل مختلف شرکت کننده در کار تدارک سازمان از جانب نیروهای وابستۀ شان در داخل اردو فشار وارد می شد که به یک حرکت نظامی زود فرجام برای بدست آوردن قدرت اقدام کنند. این اثر در رد چنین حرکتی نیز برخورد قاطع داشت وعکس العمل برخی ها را نیز با این جمله برانگیخته بود:

“حال همه جا گپ از توپ و تانک است، این ها هنوز از تفنگ چخماقی و جنگ چریکی گپ می زنند”. با این حال همسوئی رفقای هرات با نشست لیبرال ها یک سوء تفاهم و یا کذب محض است.

رفیق مجید که در جلسۀ قوس شرکت نداشت ضمن داشتن طرح مدون به نیروهای نظامی گوشزد کرده بود که حرکت نظامی زود فرجام شان نمی تواند پشتوانۀ مردمی داشته باشد و دوستان نظامی باید به رهبری یک سازمان متشکل سیاسی تن بدهند. و اما با این همه، فشارها و اوج گیری روزمرۀ جنبش مردمی در اکثر نقاط کشور، پروسۀ تدارک سازمان را شتابان ساخت. رفقا طرح یک کمیتۀ تشکیلات را نیز دادند و از هرمحفل نماینده خواسته بودند که من(آهنگر) نیز بایست عضو و مسئول آن می شدم. ولی کمیتۀ تدارک فیصله کرد که قبل از ایجاد سازمان با اعلام جبهۀ متحد ملی و راه انداختن یک حرکت در کابل، دلگرمی به نیروهای نظامی بدهد و نیروهای مردمی بیشتری را بسیج کند.

حرکت دوم سرطان ۱۳۵۸ش در چنداول سازماندهی شد که در نتیجۀ خیانت عده ای از گروه های مذهبی، زیر ضربت رفت، ولی ما اعلامیۀ جبهۀ متحد ملی افغانستان را پخش کردیم. دراین ضربت جمعی از کادرهای فعال ما یا زندانی شدند و یا مجبور به ترک محل و منطقه و حتی ترک وطن گشتند.

تا این جا من مستقیماً درجریان قضایا بودم. چون من، انجینر قدوس و رفیق ازهر، از طرف محفل خود توظیف به پیشبرد کار تدارک سازمان شده بودیم. ازاین به بعد، من مجبور به ترک افغانستان به فیصلۀ رفقای خود شدم، ولی داکتر صاحب هادی خان به غلط در “پروسۀ تشکل ساما” نوشته است که “رفیقی را که در کمیتۀ تشکیلات مسئولیت داشت جهت انسجام حوزۀ غرب فرستادیم، او به ایران رفت و برای خود جبهات نظامی ساخت”. من این مسئله را نیز با ایشان در پیشاور مطرح کردم که ما نامزد کمیتۀ تشکیلات بودیم، هنوز آن کمیته جلسۀ دایر نکرده بود که من مسئول عملی آن باشم. علاوتاّ من طرح کرده بودم که در صورتی می توانم در کابل بمانم که رفقا برایم به زندگی مخفی – حرفه ای جای تهیه کنند، اگر نمی توانند ما مجموع کمیتۀ تدارک تشکیلات را درهرات جای می دهیم وتأمین می کنیم. پاسخ رفقا چنین بودکه هم اکنون تامین یک جمع حرفه ئی و یا انتقال کمیتۀ تدارک تشکیلات به هرات مقدورنیست. من چه می توانستم بکنم،  به فیصلۀ رفقایم کابل را ترک کردم. داکتر صاحب هادی خان گفتند، رفیقی که نامش یادم رفته گزارش داد که ولید(آهنگر) به حیث مسئول تشکیلات رفته تا حوزۀ غرب را تنظیم و ادغام کند. من هم آن را در “پروسۀ تشکل ساما” نوشتم.

به هرحال بعد از آوازۀ حرکت دوم سرطان ۱۳۵۸ش در چنداول کابل و اعلامیۀ “جبهۀ متحد ملی افغانستان” توقعات وانتظارات بیشتر شد و تعداد بیشتری از نیروها و شخصیت ها، اعم از نظامی و غیرنظامی به رفقا و خصوصاً به رفیق مجید مراجعه می کردند و خواستار سازماندهی و رهبری شان دریک حرکت سرتاسری بودند. این عوامل رفقا را برآن داشت تا هرچه زودتر به اختلافات کمیتۀ تحقیق – تئوریک پایان دهند و وارد عرصۀ کار سازمان یافته شوند. لذا تصمیم گرفتند کنفرانسی را از مجموع نمایندگان محافل مربوطه تشکیل دهند تا این پرابلم را حل کند ، یعنی کنفرانسی برای حل اختلافات دایر شده بود. دراین کنفرانس از هر محفل یک تا سه نفر می توانستند شرکت کنند. رفقای شرکت کننده دراین کنفرانس عبارت بودند از:

۱- داکتر هادی محمودی با نام سرسفید.

۲- داکتر صاحب صاعد(گردان)

۳- سید بشر بهمن

۴- رفیق مجید (آغا صاحب)

۵- جرئت

۶- سرمد

۷- انجینر قدوس(ماما)

۸- لالا شریف

۹- نادر علی پویا(دهقان)

۱۰- معلم اشرف(معلم)

۱۱- شاهپور (مامور صاحب)

من و رفیق “ازهر” نیز دراین کنفرانس دعوت شدیم وباید می بودیم که متاسفانه من چند روز قبل از این نشست به ترک وطن مجبور شده بودم و رفیق “ازهر” نیز با ضربت خوردن شهید رستاخیز و شهید کریم و نبود من، باید مدتی در هرات می ماند، لذا انجینر قدوس تنها نمایندگی ما را داشت.

این کنفرانس که برای حل اختلافات کمیـتۀ تحقیق – تئوریک فرا خوانده شده بود، به قول اسناد رسمی بعدی سازمان و به تاکید کنفرانس سرتاسری، شتابزده از مرحلۀ تدارک وارد مرحلۀ ایجاد شد و با برگزیدن کمیتۀ مرکزی و دفتر سیاسی به رهبری رفیق مجید و اعلام نام “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان”(ساما) عملاً حیثیت کنفرانس مؤسس را به خود گرفت. وهیئتی را برای تدوین برنامه و اساسنامه مؤظف ساخت؛ وبه این ترتیب مرحلۀ ایجاد را شتابان پشت سرگذاشت.

اینک دراین اواخرعکسی از بنیانگذاران سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) در صفحات فیسبوک منتشر شده که ماهم آن را زینتبخش این صفحه می سازیم.

عکس وسط رفیق مجید، که درهمین جلسه به رهبری سازمان برگزیده شد.

ستون چپ از بالا به پائین:

داکترهادی”محمودی”، لالاشریف، استاد رسول “جرئت”، انجنیرقدوس، سید بشیر”بهمن”.

ستون راست ازبالا به پائین:

انجنیر نادرعلی “دهاتی”، استاد داوود “سرمد”، داکتر سید هاشم “صاعد”، شاهپور” قریشی”، معلم اشرف.

ا

ازهمین جااست که گروه های منشعب از سازمان، از جناح چپ، آن را جریان وحدت می خوانند ونه ایجاد و بدین ترتیب انشعاب شان را توجیه می کنند. و از جناح راست، آن را بدون برنامۀ دلخواه خود می خوانند. درحالی که واقعیت خلاف این هردو ادعا است، چه، اولاّ وحدت یا به اصطلاح ما پروسۀ تدارک، طی یک سال ونیم کار، به آن مرحله از رشد خود رسیده بود که با چند قدم دیگر وارد مرحلۀ ایجاد شود، فقط می بایست این قدم ها را برمی داشت. یعنی تدارک کنگرۀ مؤسس را می گرفت تا نمایندگان منتخب و ذیصلاح بیشتری ازمحافل متشکله درآن شرکت می کردند و طرح های تدوین شدۀ ایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی به بحث همگانی گذاشته می شد و به تصویب می رسید. آن گاه بود که برنامۀ حاصله برنامۀ همه بود و اعضای شرکت کننده در کنگره برای ادغام تشکیلات محفلی به تشکیلات سازمانی و تحقق مشی و برنامۀ پذیرفته شدۀ شان در سرتاسر سازمان کار می کردند وهم تمام مراحل تشکل مطابق فهم ما معیاری می شد و جائی برای جنجال ها و سوء تعبیر ها باقی نمی ماند.

ولی به هر حال آن چه قابل تذکر و تاکید است، این است که اکثریت نیروهای شرکت کننده در پروسۀ تدارک سازمان به همان طرح برنامۀ مشی پرولتری و برآمد دموکراتیک استوار، همسو و موافق بودند. طرح های برآمد برهنۀ کمونیستی ویا الگوی سازمان آزادیبخش فلسطین مورد پذیرش قرارنگرفت. سازمان ما علیرغم شتاب زدگی در ایجادش، یگانه تشکلی است که با معیارهای اصولی و ترکیب دیالکتیکی آحادش به میان آمده است. ماهمه شاهدیم که گروه های معینی بدون کوچک ترین کار تدارکی، گسترش ویا تثبیت اصولی، یک شبه گروه خود را سازمان خواندند.

سازمان ما یگانه تشکیلاتی است که به دست نخبه ترین، پیگیرترین و فعال ترین روشنفکران کشور ما به جلوداری بزرگمرد اسطوره ای مجید، با درس گیری از تجارب گذشته با اصولی ترین کار وحدت طلبانه طی یک و نیم سال به وجود آمده است. که امروز به یاد بیستمین سالگرد آن و تقدیس کارعظیم بزرگ مردان بنیانگذارش سربلند و با افتخار دراین جا گردآمده ایم.

این سازمان که به پاسخ ضرورت عینی جامعه در فوران  جنبش خود بخودی خلق و از بطن یک بحران همه جاگیر اعلام وجود نموده و درطوفان جنگ خونین مسلحانۀ نابرابر، زایش پرآوایش را با چکاچاک شمشیر وغرش مسلسل به گوش دوست و دشمن رسانده است. سازمانی که دوران کودکی اش را به جای رشد موزون در گهوارۀ نسبتاً نرم استحکام درونی، دربستر خونبار و آتش زای سنگرها گذرانده و یک دم وارد هیجانی ترین و دشوار ترین دَوِش ها و جهش های اجتماعی شده است…، خواهی نخواهی درکنار دست آورد های عظیم خود، دچار کرختی ها، لنگش ها، گاهی درجازدن ها وحتی عقب نگری ها وبی باوری ها نیز شده است. لذا مرحلۀ تثبیت و استحکام آن شامل همۀ این فراز و فرودها و کارنامۀ خونین قهرمانانۀ بیش از دو نسل از بهترین فرزندان دلیر سرزمین درخون تپیدۀ ما است که درگوشه گوشۀ این سرزمین رستمانه و ایثارگرانه رزمیده اند.

شرح تاریخ این مرحله، یعنی مرحلۀ تثیبت و استحکام را که به مقدار زیادی اسناد ومدارک نیازمند است و کار طولانی تری را می طلبد می گذاریم به زمان و مکانی دیگر و دراین جا با درود رزمنده به روان پاک همه شهدائی که در تدارک، ایجاد ، تثبیت و استحکام این سازمان از جان گذشته اند سخن را به پایان می بریم.

 با تشکر       ۱۱.۱۳. ۱۹۹۹ م

ادامه دارد