ارسالی برهان عظیمی
از روش دانشمندان پروژه وویجر۲ ناسا چه درسهایی میتوان آموخت؟
از راهکار، روش و رویکرد علمی دانشمندان پروژه وویجر۲ ناسا (بهعنوان یک هسته مستحکم با کشسانی زیاد) درسهای ارزشمندی برای کمونیستهای انقلابی میتوان گرفت:
بعد از قطع تماس با وویجر۲، ناسا پالسی ضعیف از آن دریافت کرد!
این پالس(ضربان) دریافت شده از وویجر۲ اصلاً تصادفی اتفاق نیفتاده است!
دانشمندان ناسا سالها به این پروژه فکر کردهاند و یک برنامه علمی برای اینکه اگر آنتن وویجر۲ با سهلانگاری و بهطور تصادفی از طرف یکی از دانشمندان با فرستادن سیگنال اشتباه از قرار داشتن بهطرف کره زمین و بشقاب راهداری که در زمین قرار است و سیگنالهای وویجر ۲ را ثبت میکند، منحرف شود در دست داشتهاند.
برای دانستن این مسئله راهکاری که دانشمندان ناسا برای تصحیح اشتباهشان از قبل با برنامهریزی قبلی در دست داشتند نیاز است خبر منتشرشده در این زمینه را خواند:
ناسا پس از دست دادن تماس با کاوشگر دور، صدای “تپش قلب” را از وویجر۲ شنید.
آژانس فضایی(ناسا) پسازاینکه بهطور تصادفی باعث شد آنتن دو درجه از زمین فاصله بگیرد، در تلاش برای تماس با این سفینه ۴۶ ساله بوده است. (۱)
در ۲۹ تیر ۱۴۰۲( ۲۱ ژوئیه، ۲۰۲۳) ناسا یک سری دستورات اشتباه برنامهریزیشده را به وویجر۲ ارسال کرد که بهطور تصادفی باعث شد آنتن آن دو درجه از زمین فاصله بگیرد. این ارتباط بین فضاپیمای دوردست از طریق مجموعهای از سه مجموعه آنتن رادیویی در فاصله مساوی از یکدیگر، و شبکه فضایی عمیق ناسا (DSN)، واقع در نزدیکی کانبرا، استرالیا، مادرید، اسپانیا؛ و بارستو، کالیفرنیا قطع شد.
تا زمانی که آژانس دوباره با کاوشگر تماس نگیرد، نمیتواند دستورات را دریافت کند و نمیتواند دادهها را برای دانشمندان روی زمین ارسال کند.
گلن ناگل، مدیر آموزش و توسعه در مجتمع ارتباطی فضای عمیق کانبرا، به جولیان فل و تالیا روی از خبرگزاری استرالیا میگوید: «[مشکلات] هرازگاهی اتفاق میافتد. « جالب است که شما یک فضاپیما دارید که به ۴۶ سالگی خود میرسد و برای یک مأموریت فضایی طراحی شده است که قرار بود فقط ۱۲ سال طول بکشد… این فضاپیما هرروز پیرتر و از ما دورتر میشود. ما میدانیم که در اواخر این دهه ارتباط خود را با فضاپیما از دست خواهیم داد.”
وویجر ۲ هماکنون بیش از ۱۹.۹ میلیارد کیلومتر از زمین فاصله دارد، جایی که با سرعت ۵۵ هزار و ۳۴۶ کیلومتر در ساعت در فضای میان ستارگان در حرکت است.(۲)
همانگونه که اشاره شد این کاوشگر از روز ۲۱ ژوئیه، قادر به دریافت دستور یا ارسال اطلاعات برای «شبکه عمیق فضایی» ناسا – آرایهای از آنتنهای رادیویی در سراسر جهان – نبوده است.
ناسا میگوید
ماه پیش بعد از ارسال دستوری اشتباه برای این کاوشگر – که از سال ۱۹۷۷ مشغول اکتشاف فضاست – آنتن آن دو درجه نسبت به زمین زاویه پیدا کرد.
درنتیجه این کاوشگر دیگر قادر به دریافت دستورات یا ارسال داده به زمین نبود. این کاوشگر از روز ۲۱ ژوئیه، قادر به دریافت دستور یا ارسال اطلاعات برای «شبکه عمیق فضایی» ناسا – آرایهای از آنتنهای رادیویی در سراسر جهان – نبوده است.
اما ناسا روز سهشنبه هشتم اوت گفت بعد از قطع تماس با فضاپیمای وویجر۲ که میلیاردها کیلومتر دورتر در خارج از منظومه شمسی قرار دارد، ناحیهای که وویجر۲ در آن قرار دارد را با فرمان صحیح «بمباران» کرده است، به این امید که با کاوشگر ارتباط بگیرد. و سپس در جریان یک اسکن آسمان، پالس ضعیفی از آن دریافت کرده است. بهاینترتیب اکنون روزنه امیدی برای برقراری ارتباط مجدد با فضاپیما باز شده است.
هرچند هنوز ارتباط کاملتری برقرار نشده، وویجر۲ طوری برنامهریزیشده که هرسال چندین بار جهت خود را از نو تنظیم کند بهطوریکه آنتن آن به سمت زمین نشانه رود. تنظیم مجدد بعدی در روز ۱۵ اکتبر(۲ ماه دیگر) خواهد بود.
اما ناسا منتظر ۱۵ اکتبر نشد. ناسا اعلام کرد که تأسیسات شبکه فضایی عمیق در کانبرای استرالیا موفق شد به فضای میان ستارهای با فرمان صحیح «بمباران» پیام ارسال کند و به فضاپیما دستور داد تا جهت آنتن خود را به سمت زمین بچرخاند. کنترلکنندههای مأموریت بعد از ۳۷ ساعت انتظار متوجه شدند که این فرمان کار کرده است. به لطف کمی تفکر سریع و همکاری زیاد، فضاپیما اکنون بهطور عادی کار میکند.
کاربست هسته مستحکم با کشسانی زیاد دانشمندان پروژه وویجر۲ ناسا در انقلاب اجتماعی واقعی(۳)
تشخیص نکته آموزنده در مورد راهکاری که دانشمندان ناسا تاریخاً از ابتدای شکلگیری ناسا(۴) با روش و رویکرد علمی به آن متکی بوده و به آن فکر کرده بودند و با مشکلی که بر سر راه پروژهشان (وویجر۲) پیش آمد را به آن مسلح کرده بودند این است که درصورتیکه آنتن این فضاپیما منحرف شود وویجر۲ طوری برنامهریزیشده که هرسال چندین بار جهت خود را از نو تنظیم کند بهطوریکه آنتن آن به سمت زمین نشانه رود. تنظیم مجدد بعدی در روز ۱۵ اکتبر (یعنی حدود ۲ماه دیگر) خواهد بود. اما همانگونه که اشاره شد ناسا منتظر ۱۵ اکتبر نشد و با فرستادن فرمان صحیح وویجر۲ از ۲۰ مرداد در تماس عادی با مرکز فرماندهی در زمین شد.
این نکتهی آموزنده مهمی از کاربست راهکار ناسا در مورد پیشبرد استراتژی و اتخاذ تاکتیک برای انقلاب و کمک برای تسریع در به وجود آمدن وضعیت انقلابی(دانشمندان ناسا دست روی دست نگذاردند که وویجر۲ آنتن خود را دوماه بعد یعنی در ۱۵ اکتبر به طرف زمین تنظیم کند!) با توجه به شرایط عینی پیش رو است، که اگر تاکتیک ناصحیح اتخاذ شد و یا بخشی از استراتژی که از قبل تعیینشده است در حیطه آزمایش عملی صحنه میدان مبارزه طبقاتی نتیجه معکوس و اشتباه داد، برای تصحیح و رفع آن اشتباه باید از قبل آمادگی و برنامه داشت، و آن چیزی مگر تکیهبر هسته مستحکم با کشسانی زیاد (بهعنوان یکی از ابعاد کلیدی این سنتز نوین کمونیسم، یعنی رویکرد هسته مستحکم با کشسانی زیاد، نیست. روشی که نباید نه خیلی سفت و نه خیلی شل باشد) که تحت آن با جمعبندی از نتیجه تاکتیکی که بهطور ناصحیح اتخاذشده و یا بخشی از استراتژی که از قبل به آن فکر شده و برایش برنامهریزیشده در آزمایشگاه و بوته عمل(میدان مبارزه طبقاتی) نتیجه عکس و ناصحیح داد، ضروری است آن را تصحیح نمود.
انتخاب شعار و یا تاکتیک مشخصی در شرایط مشخص عینی پیش رو را باید دائماً زیرورو کرد و نبض آن را دائماً در دست داشت که ضربانش نسبت به شدت مبارزه طبقاتی نه زیاد از حد بالاتر و یا نه زیاد از حد پایینتر از شرایط عینی باشد (نه چپروانه و نه راستروی) بلکه به درجه مناسب و مطابق شرایط عینی برای پیشروی در مسیر انقلاب واقعی با شرکت فعال(و آگاهانه) برای تأثیر گذاشتن به شرایط عینی(ضرورت) و همچنین خدمت به تسریع در به وجود آمدن وضعیت انقلابی پیش رو باشد.
هرچند در جمعبندی از روش ناسا برای جبران اشتباهش با ارسال فرمان صحیح به وویجر۲ ما با یک ماشین بدون سرنشین برنامهریزیشده ساختهشده توسط انسان طرفیم، اما تشخیص این روش و به رسمیت شماردن و کاربست آن در مبارزه طبقاتی اهمیت دستاورد یکی از ابعاد کلیدی سنتز نوین کمونیسم که توسط رفیق آواکیان تبیین شده است را بهروشنی بیان میکند. درعینحال که در فرایند مبارزه طبقاتی ما برخلاف وویجر۲ بهعنوان یک ماشین طراحی شد بیجان که با استفاده از عالیترین برنامههای فنّاوری علمی آن روز(وویجر ۲ بیش از ۴۶ سال پیشساخته شد!) طراحیشده است، ما با گروههای مختلفی از مردم(مردمی زنده و متفکر از اقشار و طبقات و نه یک ماشین و روباتهایی که از قبل توسط انسان برنامهریزی شدهاند) که با منافع طبقاتی مختلف و برنامه خاص خویش برای رهایی خویش تلاش میکنند روبرو هستیم؛ گروههای مختلف از انسانهایی که در فعالیت تولیدی مشخص در روابط تولیدی حاکم بر جامعه شرکت میکنند. برای روشن شدن بهتر این نکته آوردن نقلقولی از نوشته “درباره پراتیک” رفیق مائو تسه دون آموزنده است:
“مارکسیستها قبل از هر چیز بر این عقیده اند که فعالیت تولیدی بشر اساسیترین فعالیت عملی و تعیینکننده هر نوع فعالیت دیگر اوست. شناخت انسانها بطور عمده به فعالیت آنها در تولید مادی وابسته است، در جریان این فعالیت تولیدی انسانها رفتهرفته پدیدههای طبیعت، خواص و قانونمندیهای طبیعت و مناسبات میان انسانها و طبیعت را درک میکنند؛ آنها درعینحال از طریق فعالیت تولیدی خود بهتدریج و به اندازههای گوناگون روابط معین بین انسانها را میشناسند. هیچیک از این معلومات نمیتواند جدا از فعالیت تولیدی کسب شود. در جامعهی بدون طبقه هر فرد بهمثابه عضوی از این جامعه با سایر اعضای جامعه تشریکمساعی میکند، با آنها مناسبات تولیدی معینی برقرار میسازد و به فعالیت تولیدی در جهت حل مسائل زندگی مادی انسانها میپردازد. در تمام جوامع طبقاتی اعضای طبقات مختلف جامعه نیز به اشکال گوناگون با یکدیگر مناسبات تولیدی معینی برقرار میسازند و به فعالیت تولیدی در جهت حل مسائل زندگی مادی انسانها میپردازند. این است سرچشمه اصلی تکامل شناخت بشر.
پراتیک اجتماعی انسان فقط به فعالیت تولیدی محدود نمیشود، بلکه دارای اشکال متعدد دیگری نیز هست: مبارزه طبقاتی، زندگی سیاسی، فعالیت علمی و هنری- در یککلام، انسان بهمثابه یک موجود اجتماعی در کلیه شئون زندگی عملی جامعه شرکت میکند. ازاینرو انسان نهفقط در زندگی مادی بلکه در زندگی سیاسی و فرهنگی (که با زندگی مادی پیوند نزدیک دارد )نیز به اندازههای گوناگون به درک مناسبات مختلف بین انسانها دست مییابد. در بین این انواع پراتیک اجتماعی، بهویژه مبارزه طبقاتی در اشکال گوناگونش بر تکامل شناخت انسان عمیقاً تأثیر میگذارد. در جامعه طبقاتی هر فرد بهمثابه عضویً از یک طبقه معین زندگی میکند و هیچ فکر و اندیشهای نیست که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد.”
با در نظر داشتن نکاتی که تاکنون طرح شده است از شما رفقای عزیز که با تلاش پیگیر و عزمی راسخ برای رهایی بشریت مبارزه میکنید دعوت میشود روی این نکته عمیقا فکر کنید که آیا در مقابل ما دانشمندان پروژه انقلاب اجتماعی واقعی(کمونیستهای انقلابی سنتز نوین بهعنوان هسته مستحکم با کشسانی زیاد) چه راهکاری و آلترناتیوی (روشی) از قبل نیاز است که تعیین شود وجود دارد که بتوان از اشتباه و تکرار آن پرهیز کرد و در صورت اشتباه کردن آن را خیلی زود و نه دیر ( نوش دارو بعد از مرگ سهراب!) تصحیح کرد!؟ آیا این روش چیزی جز هسته مستحکم با کشسانی زیاد نیست؟ به نظر ما، آری. و…
چرا این نکته و روش تنها روش و آلترناتیو در مقابل ما هست!؟
برای درک این نکته به رفیق آردی آسکایبریک رجوع میکنم: (۵)
رفیق آردی اسکایبریک در آن بخش از مصاحبهشان تحت عنوان “هسته مستحکم با کشسانی زیاد” به نکات خوبی اشاره میکند که لازم است یکبار دیگر آن را موردتوجه قرار دهیم:
“میدانید که علمِ خوب بدون هیچ نوع تئوری تکاملیافته و صرفاً با یک علامت سؤال بزرگ به سراغ جهان بیرون نمیرود. برای تکامل علم، شما با چارچوبی از تحلیلهای خاصی که در طول زمان انباشتهشدهاند، به دنیای مادی وارد میشوید؛ شما بهترین تحلیل و ترکیب ممکن خود را در هرلحظه انجام میدهید؛ و سپس از دنیای خارجی بیرون میروید و آن را بیشتر در برابر واقعیت آزمایش میکنید. این کاری است که همه دانشمندان در حوزههای مختلف علوم انجام میدهند. و در جریان محک زدن آن، متوجه میشوید که برخی از چیزهایی که فکر میکردید درست هستند، درواقع کاملاً درست هستند- یعنی الگوهایی را میبینید که شاید انتظارش را داشتید- و اغلب شگفتزده میشوید، چیزهایی را یاد میگیرید که قبلاً نمیدانستید. متوجه میشوید که در برخی موارد اشتباه کردهاید، و همچنین از آن درس میگیرید. این به شما امکان میدهد تجزیهوتحلیل و ترکیب پیشرفتهتری ارائه دهید و ازاینجا ادامه میدهید، اینگونه است که دانش علمی خوب پیشرفت میکند. و باب آواکیان به نظر من در هر کاری که انجام میدهد از این مدل استفاده میکند. به همین دلیل است که من فکر میکنم واقعاً هیچکس مانند او ازنظر اتخاذ یک رویکرد علمی واقعاً ثابت و خوب در برخورد به مسائل اجتماعی و تحول مثبت جامعه وجود ندارد.”
رفیق آردی با تأکید بیشتری روی این نکته ادامه میدهد:
“اگر شما درباره چیزی هرگز یقین علمی نداشته باشید، با مشکلات و مصیبتهای زیادی مواجه خواهید شد و به جلو حرکت نخواهید کرد. بهطور مثال در علوم طبیعی اگر سعی کنید مسائل کلان محیط زیستی را حل کنید یا بیمارهای سخت را درمان کنید یا یک فضاپیما به فضا بفرستید تا سیاره مریخ را کشف کنید یا هر چیز دیگر، بهتر است در حداکثر توانتان کارتان را با تکیهبر هسته مستحکمی از قطعیت علمی شروع کنید ولو اینکه میدانید بخشهایی از درک و رویکرد شما ممکن است کامل نباشد. درواقع شما همیشه میتوانید پیشبینی کنید که چیزهای جدیدی خواهید آموخت و این آموختههای جدید بخشهایی از درک و رویکرد شما را به زیر سؤال خواهد برد. ولی بهتر است از یک داربست اولیه یا الگوی اولیه شروع کنید که هستهای از قطعیت(اطمینان-م) را شامل میشود، اطمینان علمیای که در طول زمان از طریق انباشت تجارب تاریخی و غربالگری علمی بعدی(پسینی-م) آن تجارب و “تریاژ” کردن (Triaging– تشخیص اولویت- درزمینهٔ پزشکی این به مفهوم انجام یک ارزیابی اولیه از بیماران یا مصدومان بهمنظور تعیین فوریت نیاز آنها-بیماران- به درمان و ماهیت درمان موردنیازشان. م) استوارشده است. این به شما اجازه میدهد بگویید، بسیار خوب ما به سراغ جهان بیرونی میرویم تا این تئوریها و فرضیههای علمی را به کار ببندیم. ما آنها را به آزمون بیشتری خواهیم گذاشت و توسعه خواهیم داد و بیشک در طول این راه(فرایند-م)، چیزهای جدید بسیاری را خواهیم آموخت. اما اگر کارتان را با یک اطمینان علمی و با یک هسته مستحکم برای ارائه در جهان حرکت نکنید، نمیتوانید کاری انجام دهید و دستاوردی نخواهید داشت. اگر فکر کنید چیزی نیست که بتوانید خودتان را بهطور قابلاعتمادی بر روی آن قرار بگیرید… ممکن است در خلأ شناور باشید. اگر میخواهید بفهمید چگونه سرطان یا برخی بیمارهای وحشتناک را درمان کنید، میتوانید فرض کنید که احتمالاً در هر زمان معینی خطاها و کاستیهایی در درک شما وجود دارد، اما بهتراست که مایل باشید بهترین درک انباشت شده تا امروز را به کار اعمال کنید و از آن بهعنوان مبنایی برای آزمایشهای بعدی و تلاش برای دگرگون کردن واقعیت استفاده کنید و سپس جمعبندی و تجزیهوتحلیلهای بیشتری بکنید تا بتوانید امکان پیشرفتهای بیشتری را در حل این مشکلات به دست آورید.” (۶)
ما طرفدار سنتز نوین کمونیسم هستیم. هسته مستحکم با کشسانی زیاد طبق سنتز نوین کمونیسم حقیقت را همانطور که هست و دائماً در حال و تغییر است میگوید؛ از حقیقت عینی(ضرورت) شروع میکند و ذهنیات ناصحیح خویش را بهجای آن نمیگذارد. نهتنها از گفتن حقیقت هراس نداریم بلکه از گفتن حقیقت به خاطر کسب محبوبیت در میان تودههای ناآگاه هرگز دست نمیکشیم. و آیا باید بیم آن داشت که با گفتن حقیقت در پیمودن راه انقلاب واقعی در مسیر خاص در میان گروهها و سازمان و احزاب مختلف که سنتز نوین را برنمیتابند، ایزوله شویم و محبوبیت نداشته باشم، و یا مطالب و نشریه و نوشتههای ما را پخش نکنند و نخوانند؟!؛ نه خیر، اصلاً دغدغه در این مورد نباید به خود راه داد. زیرا چنین رویکردی علمی نیست و با دغدغه داشتنمان برای رهایی بشریت ستمکش هیچ مطابقت ندارد و با سنتز نوین در تضاد است. مگر ما به دنبال به دست آوردن دل رویزیونیستها و فرصتطلبان هستیم؟! نه خیر رفقا نیستیم، رویزیونیستها همواره در تلاشاند که با نفوذ در کمونیستهای انقلابی ما را از پیمودن راه در مسیر خاص و منحصربهفرد بازدارند. زیرا طبق سنتز نوین کمونیسم ما برای منافع اساسی پرولتاریا و لغو “۴ کلیت”(۷) مبارزه میکنیم و در این راه هر چه بیشتر بر گفتن حقیقت پافشاری کنیم در میان ستمبران محبوبتر میشویم و پایه تودهای خود را با خطاب قرار دادن آنها بهطور روزافزون گسترش میدهیم. رمز رهبری برای متحد کردن اقشار و طبقات ستمبر این است: ما رو به سوی فرودستان ستمکش صحبت میکنیم و نه رو به گروهها و سازمانهای مختلفی که با سنتز نوین سردشمنی دارند( هرچند می خواهیم روی آن بخش از آنها که هنوز گوش شنوا دارند تاثیر بگذاریم)! در عین حال ما نیاز داریم از رویکرد غیرعلمی نسبیتگرایی هم که به یک مفهوم واقعی سازش طبقاتی را فرموله میکند پرهیز کنیم. دیدگاههای غالب بر طرفداران نسبیتگرا که بقول رفیق آردی اسکایبریک معتقدند که:
«گویا که هیچ پدیدهای را هرگز نمیتوان واقعاً شناخت و هیچچیزی هرگز قطعی نیست. اینگونه رفتار کردن به خاطر اینکه چون به زیر سؤال کشیدن همهچیز درست است، پس اصلاً از هیچچیز نمیتوان اطمینان حاصل کرد و هرگز پایهای موجود نیست که بتوان برای کشف حقیقت بر آن تکیه کرد و پیشروی نمود و بیشتر یاد گرفت – این رویکرد اساساً دائماً بر کشسانی مطلق تأکید یکجانبه میکند و بنابراین از چنین دیدی هسته مستحکمی برای هیچچیزی وجود ندارد. چیزی شبیه آنچه این روزها در محافل دانشگاهی غالب است: مقدار عظیمی از نسبیتگرایی فلسفی، که در آن برخی از مردم به معنای واقعی کلمه به شما اینچنین چیزهایی میگویند: ” خب، حقیقت شما و سپس حقیقت من وجود دارد، همه ما میتوانیم حقایق خود را داشته باشیم، و من میتوانم روایت خود را داشته باشم و شما میتوانید روایت خودتان را داشته باشید، و کسی حق ندارد بگوید چه چیزی درست و چه چیزی غلط است.” به نظر من، چنین نسبیگرایی افراطی نهتنها احمقانه، بلکه یک رفتار و اخلاق زشت و به یک کلام بیوجدانی است.
اگر شما درباره چیزی هرگز یقین علمی نداشته باشید، با مشکلات و مصیبتهای زیادی مواجه خواهید شد و به جلو حرکت نخواهید کرد.
شما در جهت خاصی حرکت میکنید.
بنابراین، امروز یک کمونیست انقلابی باید از آن هدف درازمدت یعنی به وجود آوردن جامعهای که واقعاً برای اکثریت بشریت رهاییبخش باشد، شروع کند. و این باید چیزی باشد که مدام در حال چک کردن و بررسی مجدد آن هستید: آیا کار در مسیر درستی پیش میرود؟ آیا به سمت آن اهداف اعلامشده حرکت میکند، نه دور شدن از آن؟ انجام چنان کاری ممکن است مسیرهای اشتباهی را طی کند، و امیدواریم که بتوانید بهزودی آن مسیر را تشخیص دهید و از آن اشتباهات درس بگیرید. هر دانشمند خوبی به شما خواهد گفت که شما حتی میتوانید از اشتباهات و جهتگیریهای اشتباه خود چیزهای زیادی بیاموزید، به شرطی که بهطور مداوم روشهای علمی را برای تجزیهوتحلیل و جمعبندی آنها به کار ببرید. اما اگر روشهای علمی منسجم و ثابتی را به کار نگیرید، احتمال اینکه به خاطر اشتباهات و جهتگیریهای نادرست نابود بشوید بسیار بیشتر است(قدرت سیاسی را از دست میدهید و رهروان راه سرمایهداری که منتظر فرصتاند همه تلاشهایشان را برای سرنگونی سوسیالیسم و بازتولید سرمایهداری به کار میبرند-م).» (۸)
آیا ما برای رهایی تودههای فقیر ستمکش که برای رهایی فغانشان گوش کبریا را هم کر کرده است عزمی راسخ برای فائق آمدن بر انحراف غالب بر خومان داریم؟! این انحراف در ارتباط با هسته مستحکم با کشسانی زیاد چگونه خود را بروز میدهد؟ و از میان دو انحراف موجود درمیان طرفداران سنتز نوین کدام یک انحراف غالب را نمایندگی میکند؟!
دو انحراف در مورد هسته مستحکم با کشسانی زیاد
در مورد کاربست هسته مستحکم با کشسانی زیاد دو انحراف و یا دو گرایش غیرعلمی و ناصحیح در یک تشکل میتواند سربلند کند.
یک دیدگاه با تأکید یکجانبه بر کشسانی زیاد از حد ضروری انحراف راست را نمایندگی میکند، و دومی با نادیده گرفتن کشسانی زیاد و یا کشسانی کم دیدگاه چپروانه را نمایندگی میکند.
از میان این دو انحراف، انحراف راستروانۀ محافظهکار در میان طرفداران سنتز نوین غالب و چیره است،که در ادامه به آن میپردازیم.
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟ مست از خانه برون تاختهای یعنی چه؟
زلف در دست صبا، گوش بهفرمان رقیب اینچنین با همه درساختهای یعنی چه؟
شاهِ خوبانی و منظور گدایان شدهای قدر این مرتبه نشناختهای یعنی چه؟
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداختهای یعنی چه؟
سخنت رمزِ دهان گفت و کمر سِرّ میان وز میان تیغ به ما آختهای یعنی چه؟
هر کس از مُهرهٔ مِهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باختهای یعنی چه؟
حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداختهای یعنی چه؟
ابتدا به انحراف دوم میپردازیم. این انحراف در برخورد به جوشوخروش منتقدان روشنفکر و مخالفین انعطاف ضروری از خود نشان نمیدهد و کشسانی زیاد برایش تحملناپذیر است و منتقدان را با انگ زدنهای ناصحیح برای اینکه خود را یگانه نیروی صالح جا بزند (همچون آن محفل که ادعای حزب مارکسیست-لنینیست-مائوئیست در دنیای مجازی میکند و در بحبوحه مبارزات ستمبران در کف خیابان به علت عقب ماندنش از آن جنبش بهیکباره عنان اختیار از دستش دررفت و بهجای اینکه خودش را زیر ذرهبین بگذارد و با رویکرد علمی به عقبماندگی خویش پایان دهد با بیرون دادن یک “هشدار امنیتی” یکی از رفقای ما را منشأ مشکلات عدیدهشان جا زد و موردحمله کینهتوزانه دگماتیسم-سکتاریستی قرار داد و بدین گونه با امنیتی خطاب کردن منتقدانش و در پشت پرده و در غیاب رفقایی که بهحق از آن جدا شدند پچپچکنان صفحههای تکراری دروغپردازانه پخش نمودند، اما چنین حرکتهای نخنما شدهای در جنبش کمونیستی جهان به مدت ۴ دهه خریدار ندارد این ادامه همان انحرافی است که از زمان رفیق استالین بر جنبش کمونیستی جهانی غالب گشته است؛ و یا اینکه در طول تاریخ جنبش جهانی کمونیستی به منتقدان با زدن انگ ستون پنجم دشمن و عوامل امپریالیسم آنها را دستگیر، زندانی و سرکوب کرده است (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت).
طبق سنتز نوین کمونیسم، پس از برقراری جامعه جمهوری نوین سوسیالیستی، کشسانی زیاد، درجه تحملپذیری هسته مستحکم به آزادی دگراندیشان و جوشوخروش و مخالفتهای روشنفکران منتقد درون جامعه سوسیالیستی هست که میتواند برحق و یا ناصحیح و یا حتی از سر کین باشد، ولی تا زمانی که چنان مخالفتهایی برای سرنگونی دولت سوسیالیستی شکل نگرفته باشند و مخالفین از سلاح استفاده نکنند، را نشان میدهد. کشسانی زیاد هسته مستحکم در مقابل حق آزادی بیان مخالفین پس از کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا در درون جامعه سوسیالیستی گزینهای است که حتماً باید به رسمیت شناخته شود و مطلقاً با روش عملی رعایت شود. بهعبارتدیگر در جامعه سوسیالیستی مخالف هم حق آزادی بیان دارد تا وقتیکه نخواهد مسلحانه و با اتکا به خشونت دولت حاکم سوسیالیستی را سرنگون کند مخالفت منتقدانه، بحث و جوشوخروش روشنفکری درون جامعه آزاد است؛ در زمان وقوع چنان اعتراضاتی هسته مستحکم با کشسانی زیاد حتی تا سرحد چهار شقه شدن و تا رسیدن به لبه پرتگاه و سرنگون شدن باید تحمل کند و برای حل آن اعتراض مشخص برنامه مشخص با روش و رویکرد علمی ارائه دهد.
از سوی دیگر انحراف چپروانه تأکید میکند آنچه به ما توسط بنیانگذاران علم کمونیسم به ارث رسیده کافی است و ما از طریق تفکر محض و منطق در اتاقهای دربسته نشسته و به کارگران فرمان جهاد میدهیم!
آنها درک نمیکنند که واقعیت زنده و متحرک است، انتظار دارند همهچیز صاف و مستقیم باشد و صاف و مستقیم هم جلو برود. و گویا هیچ انسانی حق انتقاد، حتی انتقاد سازنده که رهبری بنا به دلایلی کمبود برنامهاش در آن زمینه مشخص را ندیده است، ندارد.
ازنظر آنها به علت اینکه بهطور ناصحیح شکل عمده حرکت و نیروی محرکه سرمایه داری و حرکت تضاد اساسی سرمایهداری را بین کار و سرمایه (طبقه کارگر و سرمایهدار) میپندارند، و بنابراین بهجز کارگران کسی نمیتواند و نباید انقلاب کند و همه اقشار و طبقات دیگر ضدانقلابیاند و تمام تضادها انتاگونیستی هستند و نمیشود تضادهای پیشآمده درون خلق و یا بین رهبری و رهبری شوندگان را با شیوه مسالمتآمیز را حل کرد.
سوپر انقلابیهای روشنفکر نفوذ کرده در جنبش کمونیستی باآنکه خودشان هم کار فکری میکنند اما همان کار یدی ساده یا فیزیکی را هم بهدرستی و تماماً انجام نمیدهند و به دنبال شورت کات (راه میانبُر) که با درجا زدن حتی به ناکجاآباد هم ختم نمیشود هستند، خودشان درواقع روشنفکران “کمونیستی” هستند که از طبقه میانی برخاستهاند و اگر خواهان حذف طبقه میانی درکل هستند خود را نیز باید حذف کنند. افرادیاند که دیدگاهشان پسمانده گذشته را نمایندگی میکند و با شیئی سازی طبقه کارگر، افراد مشخصی را بهعنوان نماینده تامالاختیار طبقه کارگر جا میزنند و بدین ترتیب افکار و ایدههای ناصحیح خودشان را به آنها نسبت میدهند و فکر میکنند که بهطور مطلق یک طبقه خالص و بهطور مطلق جداشده از سایر طبقات دیگر با نام کارگران ( کارگران در خود و نه برای خود) وجود دارد که تنها اوست که باید انقلاب کند. آیا این فکر ایدهآلیستی نیست، ضد مارکسیسم نیست، استبدادی نیست، جدای از تودهها نیست، جدایی از آزمایشگاه تاریخ مبارزه طبقاتی و رفتن به میان تودهها و یادگرفتن از واقعیت عینی و به پراتیک بردن ایدهها و تئوری صحیح نیست؟
برای روشن شدن نکته موردنظر ما که در بالا به آن اشاره شد مثالی در مورد کاری که مثلاً ما داخل کارخانه تولید رنگ با مواد شیمیایی سروکار داریم، بزنیم. بهجای کار و آزمایش به روی مواد شیمیایی برویم بنشینیم پشت میز و با فکر کردن در ذهن خویش (ذهنیگرایی) بدون درگیر شدن در فعالیت تولیدی بخواهیم رنگ و یا تینر و غیره درست کنیم، کاری هم به این نداشته باشیم که این مواد چه هستند و تجزیه و ترکیب آنها منجر به چه میشود، فقط در ذهن خویش میخواهیم بدون کثیف شدن دستها و یا بدن خود رنگ درست کنیم؛ آنهم ساختن رنگی که درجهیک و بدون ایراد باشد و در بازاری که تحت تأثیر رقابت خونین سرمایهداران دیگر بر مبنای اصل رقابت کن تا زنده بمانی است به فروش برسد. عجب ایده سرمایهداری عقبماندهای است که قوانین حاکم بر سرمایهدار و هزینه بردوباخت را هم نمیداند و توقع فروش جنس بنجل هم دارد! آیا چنین کاری ممکن است؟
این افراد نمیخواهند درک کنند که ما در عصر سرمایه داری-امپریالیسم زندگی میکنیم و طبقات وجود دارند و باهم در فرایند تولید سرمایهداری بهطور اجتنابناپذیر ارتباط دارند و باهم تداخل میکنند حتی بعد از انقلاب و سوسیالیسم هم طبقات وجود خواهند داشت. سوسیالیسم یک دوران گذار تاریخی و یک دوره مبارزه انقلابی است برای رسیدن به هدف نهایی کمونیسم. اگر در دورانی که طبقات وجود دارند کشسانی زیاد از حد لازم داشت منجر به درجا زدن در سرمایهداری میشود و یا بعد از انقلاب بازگشت به سرمایهداری و یا کشسانی کم هم تودهها را از کمونیسم متنفر میکند، تودهها را از انقلاب متنفر میکند؛ برفرض محال هم حتی اگر قدرت سیاسی را به کف آورند بلایی بر سر تودهها میآورند که میشود مانند همان شعار “اگر شما ملت امام حسین هستید پس حتماً حق با یزید بوده”، تودهها اینگونه فکر میکنند و با کشسانی کم نمیشود به میان تودهها رفت و قلب آنها را به دست آورد.
مگر نه این است که رفیق آواکیان بهطور صحیح گفت: “کسانی که این سیستم آنان را به دور انداخته است، کسانی را که بهعنوان کمتر از انسان با آنان برخورد میشود، میتوانند ستون فقرات و نیروی محرکه یک مبارزه نهتنها برای پایان دادن به ظلم و ستم خود، بلکه درنهایت پایان دادن به ظلم و ستم، و رها کردن تمام بشریت باشند.”
کوبیدن مکرر بر هسته مستحکم با کشسانی زیاد تنها منحصر به بعد از کسب قدرت سیاسی و به وجود آمدن جامعه جمهوری نوین سوسیالیستی نیست، این گزینهای است که از ابتدای مبارزه در فرایند کسب قدرت سیاسی و درهم شکستن ماشین دولتی نظام سرمایهداری استفاده و بهپیش گذاشته میشود، و تا کسب قدرت سیاسی و ایجاد جامعه سوسیالیستی برای رسیدن به هدف نهایی کمونیسم باید به پش رود. رفیق باب آواکیان میگوید برای انجام انقلاب باید بخشهای مهمی از طبقات میانی را جذب کرد اما نباید آنها را بر پایه دمکراسی بورژوایی به سمت خود کشید. در انحراف چپروانه در فرایند کسب قدرت سیاسی و وقوع وضعیت انقلابی هرگونه نزدیکی و اتحاد با طبقه میانی ارتداد و ضد کارگری تلقی میشود!
در همین مورد، اشاره به تجربه دشمن میتواند به درک عمیقتر این نکته کمک کند. حتماً به یاد دارید که در بحبوحه مبارزات انقلابی تودهای مردم ستمکش در کف خیابان بعد از مرگ ژینا زمانیکه خامنهای با دانشجویان بسیجی جلسه گذاشت و بالای منبر با تأکید بر سرکوب بیرحمانه مزخرف میگفت که یکباره یکی از مزدوران بسیجی حرف وقیح را قطع کرد و گفت “مگر حق با ما نیست و مگر مردم طرفدار نظام نیستند، پس چرا از همان ابتدای اعتراضات انتخابات نگذاشتیم که کار به اینجا ختم نشود و اوضاع از دستمان در نرود!؟”