انجینیرشیر”آهنگر”

نوشتۀ حاضر متن سخنرانیی است که در یک محفل بزرگ یاد بود شهدا ارائه شده است.

انجینیر قدوس قلۀ دانش و مقاومت       

انجینیرقدوس عضو رهبری “محفل هرات” و یکی از بنیانگذاران و رهبران “ساما”

سرزمین هرات و حومه اش زادگاه مردان و زنان نامداری است که درعرصه های گوناگون برتارک اوراق تاریخ کشور و منطقه می درخشند. ساتی بارزانس هراتی با مقاومت دلیرانه اش، و پایه گذاری جنگ چریکی، اسکندر”کبیر” را همراه ارتش فاتح جهانی اش بیچاره ساخته بود. قارن، نیزک و… هریک حماسه سازان بزرگ تاریخ خراسان دیروز و همین افغانستان امروزهستند. عرصه های فرهنگ و ادب و هنر نیز دُردانه هائی از هریوا زمین را برتاج افتخار شان دارند.

در تاریخ معاصرکشورما نیز نام نامی فرزندان مبارز، دانشمند و افتخار آفرین خطۀ هریوا، در کنار همقطاران شان از سایر نقاط کشور، چون مروارید درخشان می درخشد.

استاد رستاخیز، انجنیرقدوس، کریم(چهرۀ نامدار محلی)، نعیم ازهر، غلام محمد، رحمان منصوری، قدوس راد، ایوب نیزک، استاد قدوس کارمند، استاد واجد، محمد آخند زاده، آصف جان مدیر، انجینیرکریم و… و ده ها شهید و شاهد دیگر نامداران غیوری اند که درمیدان های نبرد آزادی خواهانه برعلیه استبداد وتجاوز با قلم و تفنگ شان حماسه ها آفریدند و با مایه گذاشتن از جان خود نام نامی شان را ثبت دفتر زرین آزادگان تاریخ ساخته اند.

شمار این سلسلۀ تاریخ آفرین که ریشه در محفل رزمنده و نام دارهرات دارند و در تکامل خود بعضاً بنیاد گذاران، رهبران و کادرهای  سیاسی، ایدئولوژیک، تشکیلاتی و نظامی سازمان پرافتخار”ساما” گشتند، طولا است. دراین سطور مختصر فقط یکی را که از بنیادگذاران و رهبران برجستۀ “ساما” است به معرفی می گیریم:

انجینیر قدوس معروف به ماما(رفقای کابل او را ماما می گفتند)، درسال ۱۳۲۸ش درمرکز شهرهرات، در جوار قلعۀ اختیارالدین چشم به جهان گشود. او پس از سپری کردن مکتب ابتدائی شامل لیسۀ جامی هرات شد. او از استعداد سرشار و اخلاق فوق العاده پسندیدۀ برخوردار بود و به زودی توانست با هم صنفانی مانند شیر”آهنگر”، رحمان “منصوری”، قدوس “راد”، عتیق و …  دوست شود و این دوستی را تا پای جان ادامه داد.

لیسۀ جامی با همین صنف به لیسه ارتقاء کرد، لذا صنفی که قدوس و رفقایش درآن درس می خواندند در مسایلی مثل کنفرانس ها و کنسرت و… باید شانه به شانۀ صنف دوازدهم لیسۀ سلطان غیاث الدین غوری عمل می کرد و مدیر لیسۀ جامی هم چنین انتظاری داشت و این صنف را کمک می کرد و پیش می انداخت. جمع رفقای قدوس هستۀ مرکزی و لوکوموتیف این تلاش های فرهنگی درمکتب شدند. آن ها با عدۀ دیگرمتعلمین، مانند کریم، غلام محمد، حبیب “منصوری”، حفیظ “صارم”، هادی بختیاری، کریم مستری از صنف دهم و جمع کثیری از صنوف دیگر  که همراهی شان می کردند، مقاله می نوشتند، شعر می خواندند، کنسرت می دادند و… همه کارۀ مکتب بودند.

درسال ۱۳۴۵ش عبدالاله “رستاخیز” نیز به این صنف پیوست و به زودی به جمع رفقایی که  قدوس با آن ها بود و عبدالاله با آن ها آشنائی داشت، همراه شد. حضور او کیفیت و کمیت کار را دوبالا ساخت و درعین زمان پای این جمع به مسایل سیاسی به طور جدی کشیده شد. جراید و کتب دست به دست و مطالعه شده روی شان بحث صورت می گرفت و موضع گیری می شد. از جمله جریدۀ “خلق”، که بعداً “خلقی ها” به آن مسمی شدند، در این جمع به نقد گرفته شده و عبدالاله و قدوس راد در رد آن مطالبی بیان می کردند. با گستردگی کار و گسترش روابط، عبدالاله پیشنهاد ایجاد یک هستۀ متشکل را داد که بعد از بحث پذیرفته شد و از سال ۱۳۴۶ش این حلقه (بعداً نام محفل هرات را گرفت) متشکل و منظم به کار آغاز کرد.

اولین تبارز کارمنظم این تشکیل در ایجاد تظاهراتی به ضد حملات اسرائیل بر اعراب بود که از طرف دولت به راه افتاد. این تشکل آن را به نفع فلسطین سمت و سو داده و به شهر کشاند و فردای آن نیز علی رغم میل مقامات دولتی، گردانندگان این تشکل با نوشتن و حمل شعارها و پلاکارت های انقلابی آن را ادامه دادند. دراین تظاهرات عبدالاله و قدوس “راد” سخنرانی کردند و شیر”آهنگر” شعر می خواند. همین تشکل است که درتاریخ به نام “محفل هرات” یا “محفل رستاخیز” شهرت یافته است و انجینیر قدوس یکی از رهبران آن بود. تمام جنبش های اعتصابی و تظاهرات در هرات توسط همین محفل ایجاد و تحت رهبری آن عمل می کرد.

قدوس که از استعداد فوق العادۀ برخوردار بود بعد از گذشتاندن امتحان کانکور با نمرۀ عالی، درسال ۱۳۴۷ش شامل پوهنځی پولیتخنیک کابل گردید که دراین جا نیز با رفقایش، شیر”آهنگر” و رحمان”منصوری”، هم صنف و هم اتاق گردید. او درفاکولته اش نیز از محصلین ممتاز به حساب می آمد.

یکی از خصوصیات قدوس این بود که کسی او را برای لحظه ئی هم جدای از کتاب نمی دید. او به معنای اصلی و با بار مثبت کلمه، کِرم کتاب بود و مطالعه رکن اساسی زندگی اش گشته بود. کتاب خواندنش هم آن چنان نبود که با آن وقت بگذراند، او پراگراف به پراگراف و سطر به سطر کتاب را تحلیل می کرد و بعضاً مطالبی را با رفقا به بحث می گذاشت تا کاملاً روشن و برایش هضم شود.

او ضمن آموختن زبان روسی در پولی تخنیک، زبان انگلیسی را نیز خودش می آموخت و به سطح بالائی به آن دسترسی پیدا کرده بود، تا آن جا که وقتی بعضی کتاب های ترجمه شده به فارسی را می خواند، و اصلش را هم به انگلیسی می خواند، اشتباهات ترجمه را بیرون می کشید و توصیه می کرد که رفقا حتماً یک زبان دیگر را نیز برای مطالعۀ بهتر بیاموزند.

قدوس ضمن این که اهل کتاب و تئوری بود و شاگردانش نیز درحلقات آموزشی از او بهرۀ فراوان می گرفتند، در تمام پراتیک مبارزاتی معمول زمان سهم می گرفت. او درکلیه مظاهرات سال های ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ش پوهنتون شرکت داشت، ولی تبارز علنی نداشت. درهمین سال ۱۳۴۸ش بود که درنتیجۀ تظاهرات پیگیر در پوهنتون، دولت شاهی، پوهنتون کابل را تعطیل و لیلیه های محصلان را بست و محصلان اجباراً به ولایات شان رفتند. قدوس هم به زادگاهش هرات رفت.

هرات نیز تحت رهبری “محفل هرات”، محفلی که قدوس عضو رهبری آن بود، می خروشید و به یکی از مراکز پرشور مبارزاتی کشور مبدل شده بود. رزمندگان هراتی که به حمایت بی دریغ اکثریت عظیم مردم هرات اعتصابات و تظاهرات گسترده ای را سازماندهی و رهبری می کردند، درتاریخ  دهم سرطان ۱۳۴۸ش طی برخورد خشنی که پولیس به آن ها کرد، با دخالت وسهم گیری فعال چندین هزار نفری مردم به دفاع ازآن ها، پولیس را مجبور به فرار کردند و شهردو روز تمام با امنیت کامل در تصرف مردم، تحت رهبری محفل رستاخیز یا محفل هرات بود(رادیو بی بی سی و… این خبر را همان زمان پخش کردند). بعد از دو روز شهر با قوای عسکری دوباره به دست دولت افتاد.

از آن روز به بعد مردم هرات و این محفل مبارز شان مورد پیگرد و آزار دژخیمان شاه قرار گرفتند و ده ها تن از اعضاء و هواداران “محفل هرات” یا “محفل رستاخیز”، منجمله ماما  غلام محمد، کاکا نبی جان،  نعیم منصوری، آصف، سلام، نثار، عبدالرحیم، جبار، حاجی محسن داشگر، عباس، صوفی عطا محمد آشپز، مولوی عبدالحی و… با جمع کثیری از مردم به زندان ها افتادند و شکنجه و تهدید شدند وعده ئی مانند کریم، خلیل، حیدر و… مخفی شدند. درچنین حالتی است که قدوس، شیر”آهنگر”، رحمان و حبیب “منصوری”، عبدالله، عتیق و جمعی از محصلان هراتی عضو “محفل رستاخیز” به هرات می رسند. دراولین نشست حلقۀ رهبری محفل(درخانۀ معلم غلام رسول قناد)، وظایف ذیل در اولویت قرار می گیرد که رفقا باید به آن عمل کنند:

به رفقای زندانی رسیدگی می کنند، رفقای مخفی را به جاهای مطمئن جابجا می کنند، تشکیلات ضربت خورده را دوباره سر و سامان می دهند و… خلاصه این ها روح تازه ئی به روابط ضربت خورده می دهند.

تشکیلات محلی “محفل هرات” فیصله می کند که برای احیای روحیۀ ضربت خوردۀ مردم باید مظاهرۀ را سازماندهی کنند. کمیتۀ رهبری برای این حرکت برگزیده می شود که قدوس نیزعضو آن است.

به تاریخ ۳۰ میزان ۱۳۴۸ش در دروازۀ قندهار شهرهرات این تجمع صورت می گیرد و متعلمین مکاتب نیز طبق برنامۀ از قبل تعیین شدۀ رهبری، به آن می پیوندند. پولیس وحشی و ضد دموکراتیک ظاهرشاه، براین مظاهره و تجمع نیز با بی رحمی وخشونت حمله می کند و علی رغم دفاع مردم، سه نفر از رهبران مظاهره، قدوس، شیر”آهنگر” و عبدالله را گرفتار و با لت و کوب و شکنجه از بین مردم می رباید.

با افتادن این گروه سه نفری به زندان، نتیجۀ حاصله برخلاف محاسبات دولت مرتجع می شود. خیلی از روشنفکران و مردم به دیدار رفقا و برای مشوره خواهی به زندان مراجعه می کنند و رفقای استوار و مقاوم زندانی، که آوازۀ مقاومت شان همه جا پیچیده است، مرجعی برای رفقای خود و مردم باسپاس و قدردان هرات می شوند. زندان نیز به زودی به یک کانون مبارزه بدل می شود و رفقا به دفاع از زندانیان برای داشتن آب آشامیدنی(تا آن وقت زندانیان ازآب یک جویچۀ کثیف به حیث آب آشامیدنی استفاده می کردند) و دیدار با پایواز درطول هفته(فقط روز جمعه اجازۀ دیدار به پایواز داده می شد که پایوازهای ولسوالی های دور به مشکلات زیادی مواجه بودند) اعتصاب عمومی زندانیان را سازماندهی کردند و کارصنایع محبس که با کار بدون مزد زندانیان صدها هزارافغانی درآمد داشت، را نیز تعطیل ساختند. زیر فشارحمایت مردم از بیرون و جلوگیری از زیان تعطیلی کار صنایع محبس، با وجود توطئه های ننگین دولت و خنثی سازی آن توسط رفقا، ظرف دو روز دولت وادارشد هم به محبس هرات نل آب آشامیدنی بیاورد و هم اجازۀ دیدار با پایواز را برای زندانیان در طول هفته بدهد. این پیروزی ها، زندانیان سیاسی “محفل هرات” را مرجع آمال و مدافع حقوق مجموع زندانیان و مردم معرفی کرد و از حیثیت و پرستیژ خاصی نزد مردم هرات برخوردار ساخت. دیگر هیچ قضیه ئی بدون نظر و مشورۀ رفقای زندانی ما، حل و فصل نمی شد.

رفقای زندانی سیاسی درهرات، برخلاف زندانیان سیاسی در کابل، برای مدت ها بی سرنوشت مانده و از حقوق زندانی سیاسی بی بهره بودند. چندی بعد برای تعیین سرنوشت خود به عنوان زندانی سیاسی، دست به اعتصاب غذا زدند و از بیرون هم با برنامۀ مدون “محفل هرات”، تظاهرات زنان، زیر نام مادران و اقارب زندانیان برای حمایت از خواست رفقای زندانی سازماندهی شد که دختران و زنان عضو و هوادار “محفل هرات” نقش فوق العاده موثری درآن داشتند. تحت فشار چهار روزۀ اعتصاب غذای زندانیان و تظاهرات زنان، دولت مجبور به تعیین زمان محاکمۀ زندانیان شد، و این پیروزی دیگری برای رفقا و شکست سختی برای دولت و نظام مستبد و بی قانون شاهی بود؛ در رهبری تمام این امور قدوس سهم داشت.

دولت مستبد که دید، زندان مرجعی برای مبارزه با او شده است، شب هنگام، حدود ساعت دو یا سه بجۀ شب(صبح)، با نیروی مسلح پولیس وعسکر به زندان حمله کرده و رفقای زندانی را از محبس ربوده توسط موتر های چکله(باری) به سوی نا معلومی برد. ولی رفقای زندانی علی رغم تهدید، و با آن که به دست های شان از پشت سر الچک بسته و آن ها را به روی سینه دربین موتر باری انداخته بودند، با دادن شعار، مسیر حرکت را به مردم مسیر راه فهماندند. فردا صبح نیز با دیدن آبادانی، رفقا همچنان شعار می دادند تا این که به محل تعیین شده رسیدند. در ادارۀ زندان برای شان گفته شد که این جا زندان جدید ولایت فراه است. و بدین ترتیب مستبدان رژیم ستم شاهی عدۀ جوانی را که متوسط سن شان نزده سال می شد با این چنین وحشت و خلاف تمام موازین انسانی، در عین زندانی بودن، تبعید نمودند.

داستان این دور سه سالۀ زندان قدوس و یارانش داستانی درد انگیزاست که انواع بند و زنجیر، شکنجه، گرسنگی، تهدید و تبعید به مخوف ترین زندان های ولایات و بد ترین بخش های زندان دهمزنگ کابل را درخود داشته است و از تمام آن ها قدوس و رفقایش سر افراز و سر بلند و با قامت افراشته بیرون آمده اند.

دولت مستبد شاهی که باهمه تبعید وشکنجه ها در برابر مقاومت قدوس و یارانش زبون شده بود، این سه انقلابی مقاوم را به قلعۀ جدید زندان دهمزنگ، جائی که سرکشان و آدم کُشان حرفه ئی بدمعاش زندان عمومی جنائی کابل و ولایات را درآن نگهداری می کردند، انداخت و عدۀ از جانیان و آدمکشان حرفه ئی مزدورش را به تهدید این انقلابیون وظیفه داد. این رفقا(قدوس، شیرآهنگر وعبدالله) دراین محل اکثراً از داشتن پایواز محروم ساخته می شدند و هیچ منبعی برای تأمین حداقل خوراک شان نداشتند، به حدی که روزها را در گرسنگی سپری می کردند. اما کرکتر، اخلاق اجتماعی و توانمندی های این مبارزان طوری بود که ضمن غلبه برمشکلات و تحمل گرسنگی و فشارها، درمدت کمی این شکنجه گاه را زیر تأثیر خود قرارداده و همه توطئه های مقامات دولتی را خنثی نمودند. پس ازآن دست به اعتصاب غذائی زده و خواستار به رسمیت شناختن حق شان به عنوان زندانی سیاسی شدند. عدۀ زیادی از زندانیان نیز زیرتأثیر کار رفقا به حمایت شان پرداخته و می رفت که اعتصاب وسیعی به حمایت رفقا در زندان دهمزنگ کابل راه بیافتد. رژیم کور و مستبد شاهی دربرابر مبارزات و مقاومت قدوس و رفقایش(آهنگر و عبدالله) در زندان زانو زده و اجباراً به خواست های برحق شان پاسخ داد و این سه رفیق را نیز بعد از یک سال شکنجه وتبعید در زندان های جنائی متعدد، بالآخره به عنوان زندانی سیاسی به رسمیت شناخته و به قلعۀ کرنیل زندان دهمزنگ نزد سایر زندانیان سیاسی فرستاد.

در قلعۀ کرنیل، رفیق انجینیر قدوس همراه انجینیرعثمان، دکتورعینعلی بنیاد و…، “شیرآهنگر” همراه دکتور دادگر و عبدالاله رستاخیز و سید بشیربهمن  و رفیق عبدالله همراه دکتورهادی محمودی، ماماغلام محمد و دیگران هم اتاق شدند. ازاین جا زندگی پرتلاطم، پُر رنج  و پُرخطر این رفقا به آرامش نسبی گرائیده و درکنار رفقای زندانی دیگر فصل نوی در کارمبارزات شان در درون زندان بازمی شود و رفقا فرصت تبادل نظر، شناسائی متقابل  با شخصیت های مطرح و رهبری کنندۀ جنبش دموکراتیک نوین را از نزدیک می یابند. قدوس به زودی درمیان جمع رفقا به عنوان یک روشنفکر مبارز، دانا، پُرکار، پُرتلاش و صبورمعرفی شده وهمه زندانیان به او احترام خاص می کنند.

در گروه بندی های بعدی که در نتیجۀ اختلافات در درون جریان شعلۀ جاوید به جود آمد، قدوس همراه رفقای رهبری محفلش(رستاخیز و آهنگر و ماما غلام محمد) موضع گیری آگاهانه و انتقادی مشخص خود را داشت و نمی توانست به خاطرهم اتاق بودن در زندان، با شیوۀ پرهیاهوی انجینیر عثمان و همراهانش در برخورد با دیگران همسو شود. انجینیرعثمان ومضطرب که دربحث توان اقناع قدوس را به موضع گیری های نا سالم خود نداشتند، با او سر مخالفت گرفته و خواستار انتقالش به سراچۀ – به قول آن ها “رفقایش” – شدند. متاسفانه مضطرب  و انجینیرعثمان هرکسی را که در اختلافات با آن ها همسو نبود، عضو “س ج م” می پنداشتند و به آن به نگاه غیر رفیقانه می دیدند.

با توافق رفقا و ادارۀ زندان، قدوس از سراچۀ اولش(سراچۀ انجینیرعثمان) برآمده و با داکترهادی محمودی، ماماغلام محمد و نادرعلی پویا هم اتاق و درحلقۀ آموزشی هم با همین رفقا هم حلقه شد.

دراین حلقه بود که فهم و دانش  و دراکیت قدوس تبارز کرد و مورد احترام همگان قرارگرفت. داکترهادی او را – که حتی دقایق زندگی اش را هم ضایع نمی کرد – یک روشنفکر نمونه می خواند و از همه می خواست که او را الگوی زندگی خود بسازند.

پس از اتمام دوران حبس، قدوس، شیر”آهنگر” وعبدالله از زندان رهاشده و به محفل و مبارزۀ شان پیوستند. قدوس اولین بار درمحافل عمومی تر، در جلسۀ سی نفری که از مسئولین و کادرهای “محفل هرات” در خانۀ شیر”آهنگر”، در همان هفتۀ اول رهائی شان، دایر شده بود، تبارز نمود. او و آهنگر مشترکاً ادارۀ این جلسه را به عهده داشتند و به پیشنهاد آهنگر، فیصلۀ رهبری محفل برآن بود که قدوس سهم بیشتری در  بحث ها بگیرد.

در این جلسه بود که مسایل اختلافی درون جریان شعله نیز به بحث وگفتگوی عمومی گذاشته شد و موضع گیری “محفل هرات” با دلایل عرضه گردید.

قدوس دراین جلسه با استدلال های علمی ومنطقی به پرسش ها و انتقادها پاسخ می داد و از مواضع اصولی محفل در همه زمینه ها دفاع می کرد. عدۀ زیاد رفقا دراین جلسه دریافتند که در موجودیت قدوس رهبر دانشمند و با حوصلۀ دیگری در جمع رهبری شان افزوده شده است که می تواند در همه عرصه ها – به ویژه عرصۀ تئوریک – سطح کار محفل و جنبش را ارتقاء دهد. پس از آن نیز قدوس شانه به شانۀ “آهنگر” درتمام بحث های درون محفل و با شاخه های دیگر جنبش شرکت می کرد و می درخشید.

قدوس پس از رهائی از زندان، دوباره شامل فاکولتۀ پولی تخنیک کابل گشت. او درسال اخیر تحصیلش درکارتحقیقی که در معدن مس عینک لوگر انجام داد درمورد منشای پیدایش این معدن تئوری جدیدی ارائه کرد که موجب بحث وتحلیل دوبارۀ متخصصان جیولوژی (روس) در افغانستان گردید. آن ها بحث های داغ علمی را در این زمینه با قدوس انجام دادند که قدوس با توانمندی وعلمیت فوق العاده اش از تئوری اش دفاع کرد.

او دورۀ تحصیلاتش را با درجات فوق العاده وعالی به پایان رساند و موفق به اخذ رتبۀ علمی “دپلوم انجینیر” شد و مدتی را در امور تفحص و سروی معادن جامد، در ریاست عمومی سروی جیولوژی در کابل کار کرد.

“محفل هرات” برای وحدت جنبش چپ ارزش خاص قایل بود و تلاش های فراوان انجام داد. ابتدا مسئولیت پیشبرد بحث های وحدت طلبانه را رفقا “رستاخیز” و “آهنگر” به عهده داشتند، که تا تشکیل حلقۀ سه نفری که “رستاخیز” عضو آن بود پیشرفت(جدی ۱۳۵۶ش). درجریان این بحث ها کودتای منحوس ثور به وقوع پیوست و دو ماه بعد از آن جانیان خلقی – پرچمی بر جنبش چپ حمله ور شدند و عدۀ، منجمله استاد “رستاخیز” را از ما گرفتند ومدتی کار وحدت طلبانه به تعویق افتاد. ولی “محفل هرات” علی رغم ضربت بزرگی که از فقدان “رستاخیز” خورد، دوباره نه تنها به پا ایستاد، بلکه کار وحدت جنبش را نیز از سرگرفت. این بار حلقۀ سه نفری شامل انجینیرقدوس، نعیم “ازهر” و انجینیر”آهنگر” مسئولیت پیشبرد کار وحدت جنبش چپ را به عهده گرفتند و انجینیر قدوس جای “رستاخیز” را به نمایندگی از “محفل هرات” در دیدارها با محافل دیگر جنبش گرفت.

او با تیپ شخصیتی خاصش، که عصارۀ از اخلاق، مهربانی و حوصله بود، و با توان بالای فهم و دانش خود، به زودی در حلقات بحث، نه تنها جا افتاد که محبوب شد و مورد احترام همگان قرارگرفت.

دراین زمان “محفل هرات” کارهای عمیق تئوریکی را – درحدخود – درمورد تحلیل طبقاتی و ماهیت رژیم کودتای ثور، مواضع ما و ضرورت و چگونگی وحدت جنبش چپ و ایجاد “جبهۀ متحد ملی” انجام داده بود که رفقا انجینیر قدوس، نعیم “ازهر” و انجینیر “آهنگر” موظف به تدوین و نوشتن این تحلیل ها شدند و هریک شان آثارگران بهائی تدوین نمودند(دستنویس این آثار درهمان زمان تکثیر ونشر شد).

انجینیر قدوس تحلیل اوضاع و وظایف ما را، که در واقع خط مشی و برنامۀ کاری درآن مقطع بود، تدوین کرد و ما آن را با امضای “آیژک” به نشرسپردیم و به محافل درارتباط باخود نیزدادیم. این اثر به همین نام “آیژک” شهرت یافت و اکثر کادرهای دست اندرکار پروسۀ وحدت از محافل مختلف، آن را خوانده اند که بعدها ازاین اثر و آثار محافل دیگر تشکیل دهندۀ سازمان، درتدوین برنامۀ “ساما” بهره گرفته شد.

انجینیر قدوس به عضویت اولین کمیتۀ تحقیق – تئوریک محافل متشکلۀ “ساما”، که در واقع کمیتۀ رهبری بود، همراه با داکترهادی “محمودی” و رفیق مجید و رفیق “پویا”… برگزیده شد و دراین کمیته نیز نقش و اثر شایسته اش را ایفا کرد. این حلقه درعین زمان حلقۀ آموزشی بود که رفقا درآن از یکدیگر و از آثار کلاسیک می آموختند. رفیق مجید که دراین همنشینی ها علاقۀ زیادی به دانش و شخصیت انجینیر قدوس پیدا کرده بود، و خودش عضو آن حلقه بود، با تبارز توانائی علمی انجینیر قدوس، پیشنهاد کرد که دبیری حلقه در درس اقتصاد سیاسی به انجینیر قدوس داده شود.

همین حلقه قادرشد طی یک نشست گسترده تر، کنفرانسی را دایر کند که درآن سازمان آزادیبخش مردم افغانستان”ساما” ایجادشد. انجینیرقدوس یکی از یازده نفر موسسین “ساما” و یکی از رهبران دانشمند این سازمان بود.

با درد واندوه که مدت کمی پس از تشکیل “ساما”، جنایتکاران خلقی – پرچمی درجریان یک کمین بر انجینیر قدوس حمله ورشده و این گنجینۀ دانش و صبر ومقاومت را از ما گرفتند و این قلۀ دانش و کرکتر انسانی و اسطورۀ مقاومت را به جوخۀ اعدام سپردند.

فقدان انجینیر قدوس ضربت و ضایعۀ بزرگی بود به سازمان نوپای ما و به مجموع جنبش انقلابی افغانستان. ساختن شخصیت هائی با فهم و دانش و توانائی های رفقائی چون انجینیرقدوس، زمان و رنج طولانی می خواهد، که گاهی شاید اصلاً تکرار و جبران نشود.

یاد انجینیرقدوس، آن گنجینۀ دانش و الگوی انسانیت و رهبر خردمند و مبارز را گرامی می داریم.