سکینه روشنگر

                یک آرزو

من بر آنم که اگر بار دیگر سوی تو آیم

بزنم بوسه به خاک و به در و دیوارت

روم آنجا که بگویم  غم هجران دلم

روم آنجا که بجویم گذر همسفران

بشنوم قصه ای از کوچه و پس کوچۀ شهر

سپس آنجا به لب رود هری

بنگرم مستی و خیزابش را

نغمۀ بلبل خوش الحان را

یاد پژواک  سرود و سازش

من بر آنم که اگر بار دیگر سوی تو آیم

روم آنجا  به سراغ چمن و سرو و سمن

تا شوم غرق دل انگیز گل و بُستانت

بنشینم به گذرگاه حوادث،

به لب خاطره ها 

و حدیث پر پرواز عقابان به افق

پر زنم من به سوی یارانم

با غریو و فریاد.

من برآنم که اگر بار دیگر سوی تو آیم

با شجاعت و غرور

همرهِ شیرزنان، همرزمان

بشکنیم حلقۀ بیداد ستم

بدریم پردۀ این ظلمت و جهل

و بشوئیم ز رخسارۀ زن

اشک بیداد، سیاهی، ماتم 

همه جا داد زنیم

همه فریاد زنیم

سرکنیم  نغمۀ پیروزی را

پُر کنیم پُر، مُل آزادی را

من برآنم، من برآنم …..