انجینیرشیر”آهنگر”

اوضاع افغانستان درحاکمیت جهادی ها

قسمت ششم

پیوسته به گذشته

تجربه با قاطعیت می گوید هنگامی که یک نیروی مبارز بتواند سیاست ها و شعارهای نبردش را ازدل واقعیت های زمان و مکان مبارزاتی اش استخراج کند و در تحقق آن نیز خود پیشاپیش قرار بگیرد؛ اگرعوامل فوق العاده در اختلال آن مداخله نکند، مطمئناً می تواند جایگاه شایسته ای را بدست آورد. در غیرآن در محوطۀ عدۀ محدود  هم فکر و هم نظر خود ماندن و با به کار بردن چند کلمۀ زیبای چپ نما و یا راست نمای سیاسی – اجتماعی، و عمدتاً دپلوماتیک، خود را ارضا کردن، و یا صرف به آرزوی تحقق  فلان ایسم و لیسم “چپ” و یا راست بسنده کردن، ولی برای تحقق آن عمل نکردن و در محل و زمینۀ عمل آن را نیازمودن، و از ارکان اجرائی آن که مردم هستند دورماندن، ما را به حرافان از خود راضی و از همه چیز و همه کس ناراضی بدل می کند که در نهایت به همه چیز و همه کس خط بطلان می کشیم و می پنداریم که دیگران توان و شایستگی درک “افکار بلند و شخصیت والای” ما را ندارند و لذا شخصیت شاخص ما در ورای واقعیت های جهان عینی آشیانۀ انزوا بر می گزیند و… این بلائی است که با شتاب و ولع عجیبی به ویژه روشنفکران ما را می بلعد و هم اکنون جامعۀ  روشنفکری ما ضایعات فراوانی دراین زمینه دارد. با توجه به این امر نیز باید از هم اکنون دقیقاً بر آن باشیم تا همپای طرح و برنامه های علمی و سازنده، چگونگی انتقال و عملکرد به آن را در بین جامعه و در بین مردم در نظر بگیریم.

این مشکل وقتی تجلی خاص می یابد که ما می خواهیم با شیوۀ دموکراتیک درجامعۀ غیردموکراتیک و حاکمیت ضد دموکراتیک مسلح و بی رحم عمل کنیم. نحوۀ تحقق و اجرای این دموکراسی ارزش کمتر از چگونگی محتوای آن ندارد.

طی هفده سال مبارزات داغ و حیاتی تجربه ثابت ساخت که حتی فرهنگ مبارزاتی ما نیز با مایه گیری از فرهنگ مسلط جامعه، فرهنگی عقبمانده و غیر دموکراتیک است که درآن هیچ عقیدۀ و نیروئی، عقیده و نیروی مخالف خود را تحمل نمی کند. با متحدین دور و نزدیک خود تفاهم، همکاری و برخورد دموکراتیک ندارد. بر نقاط اشتراک حساب نکرده و همیشه بر نقاط افتراق تاکید می ورزد. اگر کسی حاضر شود نظر دیگری را بشنود، به مجرد شنیدن مطلبی مخالف سلیقه اش به جای تحلیل و بحث سازنده روی آن، راه های ستیزه با آن را می جوید. حتی اعضای یک گروه توان برداشت و تحمل نظر مخالف یکدیگر را ندارند. گذشت و انعطاف دراین فرهنگ ناهنجار جلوه می کند، بالعکس سختگیری، کش کردن، انتقام جوئی، افراط وتفریط در دوستی ودشمنی، تکروی، تحمیل اراده، پشت پا زدن  و حتی سلب حقوق دموکراتیک دیگران ازعناصر این فرهنگ است که از مناسبات فئودالی – مذهبی آب می خورد. حتی مدعیان دموکراتیک ترین سیاست ها نیز نتوانسته اند خود را ازاین مناسبات جدا کنند. از همین جااست که تفاهم وجود ندارد، تفرقه بیداد می کند وحدت ها از هم می پاشد و به ازای آن تخاصم به وجود می آید و هزاران مصیبت به بار می آورد. و این از مشکلات و موانع جدی مبارزاتی مااست.

حال این ویژگی در گسترۀ جامعۀ که در شاخ و برگش فئودالیسم مسلح ضد دموکراتیک با جنگ افروزان لومپن و خونریز حرفه ای بمثابه ابزار کارش نفوذ دارند، چه فجایع را به بار می آورد. به ویژه شما تجسم کنید وقتی روشنفکری بدون یک پشتوانۀ نیرومند از دموکراسی سخن زند و از تحمیل ارادۀ مستبدانه و سر نیزه انتقاد کند، یا مدافع حقوق مردمی شود که با سر نیزۀ اینان از مبادی اولیۀ زندگی سلب حقوق شده اند. بالاترازآن از نفی زور یعنی نفی لومپن وحشی آدمکش و جایگزینی منطق، حق، علم، عدالت و… سخن بر زبان آورد، کارش به کجا خواهد کشید. اینجااست که باید از هم اکنون دقیق و روشن بسازیم در افغانستان با این ساختار اجتماعی چه نوع دموکراسی ای را می خواهیم؟ و چه گونه آن را در عمل پیاده می کنیم؟ و چه تضمین اجرائی برای آن در نظر می گیریم؟؟

به نظر ما بدون پاسخ دادن به این قضایا هرگونه برنامۀ خوب و زیبا فقط یک ارزش تئوریک خواهد داشت و کما فی السابق در الماری های تنی چند از ما زیر گرد و غبار خواهد رفت.

سازمان آزادیبخش مردم افغانستان در ارتباط با دموکراسی، سالهای قبل نظرش را فورمولبندی کرده که خوشبختانه یک سند آن در دست است و نکاتی از آن را درهمین جلسه دوست دیگری خواهد خواند. ولذا دراین نوشته صحبت روی آن را اضافی میدانیم. فقط در پاسخ چه نوع دموکراسی؟ یاد دهانی می کنم که: دموکراسی مطروحه در جامعۀ ما  باید اشتراک آگاهانه و فعالانۀ توده های مردم را در زندگی سیاسی و اجتماعی تضمین کند و پایۀ مناسبات درونی جامعه بشود. این دموکراسی عیناً دموکراسی معمولی در کشورهای غربی و یا شرقی نمی تواند باشد. دموکراسی مطروحه ساختار کشور ما را که الگوی آن در جاهای دیگر به عینه کمتر به چشم می خورد، باید در نظر بگیرد و متناسب با بافت ویژۀ مناسبات اجتماعی و تحرکات ذاتی آن باید خود را چوکات بندی کند. و حتی پله ها و مراحل ورودی به دموکراسی باید در نظر گرفته شود. گرچه این کار عملاً گام های عقبتر از دموکراسی معمول عصر را می طلبد و یقیناً که خوش آیند نیست. ولی عملکرد جنایت بار باندهای پرچم وخلق  به نام دموکراسی و ستیزۀ هستریک باندهای اخوانی در تقابل با آن، مردم ما را به این سیستم روابط معقول مشکوک کرده است و چارۀ جز این نیست که برای رسیدن به دموکراسی دور صخرۀ مانعه را باید دور زد تا به راه مستقیم تر و در جهت به پیش سوق یابیم.

ما در روستاهای عقبماندۀ کشور مان، حتی در شهر ها که در برخورد به مسایل ابتدائی زندگی حق و ارادۀ مردم توسط قدرتمداران مسلح بیرحم سلب شده، نمی توانیم از انتخابات دموکراتیک و حکومت چند حزبی، پارلمانی… هم اکنون صحبت کنیم و یا این که از سنترالیسم دموکراتیک و تعیین نماینده های زحمتکشان به شوراها و یا کنگرۀ خلق و امثال  این ها صحبتی به میان آوریم. این ها اگر هم پذیرفتنی باشند مسایل دورنمایی اند. در آن مناطق همۀ این مفاهیم نا مفهوم و دور از واقعیات و ضرورت های موجود اجتماعی است. پس چه باید کرد؟

سازمان طی همین مدت بیش از پانزده سال دراین زمینه تجارب مثبت و منفی  دارد که حاضر است آن را جمعبندی کند و در دسترس قرار دهد. دراین جا به نمونه های عملی از آن اشارتی می کنیم:

محیط های ویژه مسایل ویژه ای دارند که باید آن ها را کشف کرد ومتناسب با ضرورت های اولیۀ شان از طرح و اجرای مسایل ابتدایی داخل عمل شد و متناسب با نتایج، قدم به قدم آن را تعمیم داد تا به مراحل عالی تری ارتقا یابد. مثلاً ما در روستا های دوردست و عقبماندۀ که مردم آن را فئودالان حاکم و مسلح فقط به بهره دهی و اطاعت جبراً عادت داده و در بدترین  و عقبمانده ترین سطح زندگی نگهداشته بودند و با هرگونه مظاهرعلم و تمدن کینه ورزی می کردند، از همکاری درکارهای شاق مردم آغاز می کریدم و با خلوص نیت گوشۀ ازکار و بار شان را به جلو می بردیم. در جریان این همکاری و همنوائی باب مفاهمه و به اصطلاح درد دل ها گشوده می شد. و مشکلات ملموس در زمینه های مختلف را نشانه گیری می کردیم و در رفع یکایک آن تا آن جا که ممکن بود اقدام می شد. در متن این عملکرد کار تبلیغی روشنگرانه را نیز به پیش می بردیم(نحوۀ ورود)، در مراحل بعدی توفیق حاصل می شد شوراهای محلی به وجود آوریم که مسئول رفع مشاکل محلی باشند( نهاد اجرائی).

در ترکیب این شوراها یکی از دهاقین محل که مورد اعتماد دیگران بود و به درایتمندی و پاکی نفس شهرت داشت، با یک روحانی محل که ازهمان صفات برخوردار بود، با یک چریک محلی و یک روشنفکر خوشنام و آشنا با محیط را شرکت می دادیم. اینان می توانستند بسیاری مشاکل حقوقی خانواده ها، محل و منطقه را حل کنند. علاوه براین که از اختلافات درونی محل و منطقه می کاستند، مردم را از مراجعه به ادارات و تنظیم های استعماری  و ارتجاعی بی نیاز می ساختند و از سیطرۀ تبلیغات زهرآگین شان نیز با آگاهی مصئون می ماندند.

هکذا این شوراها به تشکیل مکاتب، کورس های سواد آموزی، ساختن حمام های ابتدائی، حفرچاه های آب آشامیدنی، ایجاد کلینیک های کوچک صحی و پاکسازی جوی ها برای آبیاری زمین های محل، سهولت های کشت و کار، از قبیل همکاری مشترک در راه اندازی کارهائی که دهقانان درانجام آن ابزار و امکانات کمتری داشتند… به یاری همه جانبۀ ما و مردم اقدام می نمودند.

این شوراها در کلیۀ درد و رنج ها و شادی های مردم شرکت و رسیدگی می کردند، و این مجالس را جهت سالم می دادند. علاوتاً این شوراها به مناسبت های مختلف محلی (مثل تجلیل از شهدای محل) و یا کشوری (مثلاً تقبیح هفت ثور و…) جلساتی می گرفتند که درآن تعدادی از خود مردم درسخنرانی ها شرکت می کردند وخاطرات و تجارب شان را بازگو می نمودند و ما نیز مسایل لازم را ارائه می کردیم. در همین جلسات مشکلات عمومی محل و منطقه نیز مطرح و راه حل آن ها جست و جو می شد و مردم مستقیماً از اشتباهات خود و از ما انتقاد می کردند و برای بهبود کار پیشنهادات سازنده ارائه می دادند. نمونه هائی وجود دارد که به ارادۀ مردم مسئول و یا یکی از اعضای شورا و یا قوماندان محل از سمتش برکنار و شخص مطلوب مردم به جای آن برگزیده شده است. بدین نحو مردم درنظر وعمل در تعیین سرنوشت خود و درچگونگی پیشبرد زندگی ارادۀ نیک شان را بیان و اِعمال می نمودند. و این نطفه بندی ایجاد روابط دموکراتیک بین مردم  است که دریک پروسۀ طولانی می تواند تعمیم بیابد و به مراحل عالیتر و تکاملی اش ارتقا یابد  و پشتوانۀ مطمئن و استوار نیروهای ملی – دموکرات شود.

ما که از هرگونه کمک مالی و تسلیحاتی به مردم محروم بودیم و درمقایسه با نیروهای وابسته به اجانب هیچ امکان مالی نداشتیم، درپناه همین شیوۀ کار از حمایت مردم برخوردار بودیم و در هنگام ضرورت، اکثریت مردم محل به دفاع از ما به میدان می آمدند. و این اساسی ترین راز موجودیت سازمان دربدترین شرایط نظامی دربین مردم است. و هکذا ما هم تمام این کارها را فقط می توانستیم با در دست داشتن ابزار تامین امنیت مردم و حراست و دفاع بیدریغ از جان و مال شان و جلوگیری از یورش و دستبرد وحشیان درنده خوی رنگارنگ پرچمی – خلقی و اخوانی، انجام دهیم. اگر این امنیت تضمین نمی شد، اولاً کسی ما را در محل اجازۀ بود وباش نمی داد، دوماً کسی حاضر نبود برای شنیدن چند حرف بی عمل و بی پشتوانۀ ما جان و مالش را در معرض حملۀ وحشیان قرار دهد. و لذا این تشکیلات با برنامه، مسلح، عملورز و جرئتمند آمیخته با مردم بود که می توانست تضمین گر طرح و اجرای این برنامه ها شود و نتایج مثبت از آن بدست دهد و الا حرف مفت  ما را به پشیزی هم نمی گرفتند. و اما که به تناسب مشاکل و مسایل سرتاسر کشور، ما قطرۀ بیش نبودیم و لذا دستآوردهای بزرگ، نیاز به تشکیلات گسترده تر و کارهای بزرگتر و عملورزهای بیشتر… داشته و دارد.

ادامه دارد