انجینیرشیر”آهنگر”

اوضاع افغانستان درحاکمیت جهادی ها

قسمت دوم

پیوسته به گذشته

3 -عوامل عمدۀ خارجی که درایجاد فاجعۀ موجود حاکم برکشور ما نقش داشته و دارند:

یکی از پیامدهای مصیبت بارتجاوز سوسیال امپریالیسم روس به کشورما، دراز شدن دست امپریالیست های رقیب آن زمان شوروی و متحدین آن ها بوده است که تا کنون کشورما در زیر چکمه های این متجاوزین دست و پا می زند.

در رأس این مداخله گران امپریالیسم امریکا قرار دارد که بنابر اهداف خاصی ملیون ها دلار در رقابت با روس برای ویرانی میهن ما سرمایه گذاری و سیاست های متلون ویرانگرانه را دراین جا تجربه کرده و می کند.

امریکا به عنوان یک ابرقدرت زورگو و(فعلاً تنها ابرقدرت) درکلیۀ امورجهانی و منجمله در افغانستان، دارای بدیل واحدی نیست که دست و پای خود را به آن ببندد. درهر قضیه بدایل چندی را برنامه ریزی می کند که هر کدام متناسب با تغییرات اوضاع می تواند در دستور روز قرار گیرد.

درافغانستان در نخستین سال های تجاوز شوروی فرصت خوبی برای امریکا میسر شد تا از رخوت و سر افکندگی شکست ویتنام بدرآید و به حریف خود، شوروی، ضربۀ انتقام جویانه وارد کند. درهمچو فرصتی میخکوب  کردن امپریالیسم روس درافغانستان و ضربت زدن به آن در دستورکارامریکا قرار گرفت. دراین سیاست، جنگ افغانستان به ذات خودش برای امریکا ارزش داشت و نه نتایج آن. اینجااست که امریکا با یک منطق کمی وارد کار می شود و از طریق پاکستان و متحدیدن عربش در پی گردآوری شرورترین، عقبمانده ترین، مخربترین و میهن فروش ترین نیروها برمی آید وآن ها را فقط برای ضربت زدن به حریف خود، و نتیجتاً ویرانگری افغانستان، سازماندهی و با امکانات گستردۀ پولی و نظامی مجهز می کند.

دراین مقطع هنوز طرحی برای دولتمداری نیروهای وابسته اش در میان  نیست و هم وغمش در ایجاد یک تروریسم جنگ افروز و یک هستری ضد کمونیستی و ضد دموکراتیک است. اردوگاه مختلف آموزش آدمکشی و ویرانگری، آدم نماهای هستریک به وجود می آورند که به هیچ کس و هیچ چیزی رحم نکند و بکشد و ویران کند. احزاب اخوانی ساخت پیشاور دست پرورده های این سیاست هستند که هم اکنون این رذایل به طبیعت شان بدل شده است.

اهداف دیگری که امریکا ازاین سیاست دنبال می کرد این بود که با طولانی شدن جنگ درافغانستان می خواست از یک جانب ضربت اقتصادی محکمی به شوروی وارد کند و از سوی دیگر چهرۀ روسیه را که در پس پردۀ حمایت از جنبش های آزادیبخش وکشورهای “جهان سوم” تا آن زمان پنهان شده بود بمثابۀ چهرۀ “استعمارگر متجاوز بدتر از خود” در جهان افشاء کند و با ایجاد ترس و وحشت از شوروی، به ویژه کشورهای منطقه و جنوب شرق آسیا را به دور خود بسیج کند. همه شاهدیم که امریکا دراین کار توفیق زیادی حاصل کرد. و تقریباً تمام کشورهای منطقه و کشورهای جنوب شرق آسیا به زمینه های بهره کشی و بازار فروش اسلحه و کالای امریکایی تبدیل شدند و ملیاردها دلار ازناحیۀ جنگ افغانستان نصیب مونوپول های امریکایی گردید. از صدقات همین سود سرشاراست که نیروهای مزدور افغانی و پاکستانی تغذیه می شوند.

پس از شکست رسوای امپریالیسم روس به دست مردم ما و اخراج قوایش از افغانستان، که هیچکس آن را این چنین پیش بین نبود، امریکا بدیل دیگری پیش کرد و به ایجاد یک دولت وابسته به خود در افغانستان می اندیشید. ولی در ارائۀ بدیل قدرت برای این طرح درمانده بود، که دستپاچگی و رسوایی آن را در تشکیل حکومت عبوری اخوانی ها در راولپندی پاکستان و عملکرد بعدی آن شاهد بودیم. ازاین مقطع است که امریکا متوجه می شود، این مزدورانش با طبیعت و تربیت ویرانگری و کشتار، توان و کفایت سازندگی و اداره را ندارند. سیاست سازان امریکایی که می دانند چه ساخته اند و برای چه ساخته اند، در شرایط جدید به جست وجوی چیزهای دیگری می شوند. میشایل آرماکاست مشاورعمومی وزارت خارجۀ امریکا در آن زمان گفت: “امریکا تشکیل یک دولت جدید با شرکت ظاهر شاه را حمایت می کند”( دسامبر 88 تلوزیون آلمان) وو…. 

در همین راستا بود که طرح های سازشی متعددی عرضه می شد و افغانستان یکی از مراکز سیاست و دپلوماسی شده بود، تا سرانجام طرح سازشی 7 ثور 1371ش(روز به تخت کابل نشاندن جهادی ها که آن را با نیرنگ 8 ثور می گویند) به میان آمد. از سوی دیگر فروپاشی سوسیال امپریالیسم روس که نه امریکا و نه هیچکس دیگری اینچنین آن را پیش بین نبود، و تسلیم حتی مسکو به امریکا تغییرات سرسام آوری در جهان به وجود آورد و یک سری از موضعگیری ها و طرح ها را عوض کرد. این دگرگونی جدید خواهی نخواهی به سیاست امریکا در افغانستان نیزتاثیر دارد. هم اکنون بخش وسیعی از مستعمرات و نیمه مستعمراتی که از سوسیال امپریالیسم شوروی وامانده، بمثابه بازار جدیدی برای امپریالیست های جهان، به ویژه امریکا درنظرهستند. از سوی دیگر رشد فوق العادۀ آلمان و جاپان و سربلند کردن شان بمثابۀ رقبای تازه در بازار جهانی … مسئلۀ تقسیم مجدد جهان را بین کشورهای امپریالیستی به میان کشیده است. وهریک متناسب به قدرت خود سهم بیشتری از جهان را می طلبد. درارتباط به این قضایااست که می توان به سیاست های فعلی امریکا درافغانستان پی برد.

حال که دیگر خطر شوروی از طرف شمال به خلیج فارس و بحرهند مرفوع است، دیگرازاین جهت افغانستان بمثابۀ یک دولت هایل ارزش خود را برای امریکا از دست داده است. و اما بمثابۀ پل عبور به کشورهای آسیای مرکزی شوروی سابق مورد بحث است. اگر در تقسیم مجدد جهان، این کشورها بمثابۀ منطقۀ نفوذ امریکا شناخته شوند، امریکا افغانستان را به حیث یک راه عبور نیاز دارد و لذا دولت حاکم بر افغانستان باید مطیع این نظم امریکایی باشد. و اگر… – که ما دراینجا نمی خواهیم “مسئلۀ تقسیم مجدد جهان” و دگردیسی های حاصله از آن را به بحث بگیریم، ولی از این اشاره و تحلیلی که داریم چنین نتیجه می گیریم که مسلح بودن مردم سلحشور و دلیرافغانستان و داشتن پوتنسیل مبارزاتی، دیگر برای امریکا و متحدینش مفید نیست و ممکن است فردا دود آن به چشم آن ها نیز سرایت کند.  لذا امریکا برآن است تا قبل از تقسیم مناطق تحت نفوذ، این ظرفیت رزمندگی و امکانات رزمی افغان ها را به دست مزدوران خود فروخته اش از بین ببرد و از ملت ما که اعتراض به تجاوز و حضور متجاوزانۀ اجانب  در او عجین شده، ملتی بیزار از اعتراض، سرخورده و محتاج بسازد. تا کشورما و شانه های ستبر مردم ما جای پای عبور مطمئن برایش بشوند(که دقیقاً چنین شد). و لذا هم اکنون امریکا به ادامۀ جنگ در افغانستان بی علاقه نیست و دیده می شود که علیرغم ادعاهای صلح جویانه اش چسان و چگونه طرفین جنگ را(احزاب جهادی را) کمک می کند و حتی در ساختن نیروی تازۀ جنگی  چون طالبان که نمونۀ تیپیک ضد دموکراسی و عقب ماندگی اند، دخالت دارد.

آری! امریکای به اصطلاح حامی دموکراسی که در الجزایر گویا به خاطر تحقق دموکراسی از پا گذاشتن روی نتایج انتخابات دموکراتیک حمایت می کند تا بنیادگرایان ضد دموکراسی، حتی با رای مردم به قدرت نرسند، در افغانستان از جنایتکارترین وضد دموکرات ترین وعقبمانده ترین بنیادگرایی برای دربند نگهداشتن کشور ومردم ما و پایمال کردن ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک شان با زور اسلحه و دلار حمایت می کند و به طور وضوح نشان می دهد که مسئلۀ دفاع از دموکراسی و حقوق بشر سراب آبگینۀ اغوای مردم است و هرجایی که منافع امریکایی ایجاب کند بر مجموع این ارزش ها پای می گذارد. اینجااست که دلبستن به شعارهای فریبندۀ مونوپول های غربی  نیز نوعی خود فریبی است.

به نظر ما مداخلۀ امریکا و اِعمال سیاست های ظالمانه اش درافغانستان یک عامل عمدۀ دیگر فاجعۀ خونبار موجود در کشورمااست و بدون کوتاه کردن دست مداخله گر امریکا و مزدورانش  نمی توان انتظار استقرار صلح و آرامش و حق خود ارادیت مردم و تحقق دموکراسی را درافغانستان داشت(ودریغا که چنین شد – ویراستار).

ادامه دارد