عزت آهنگر

         خون شقایق

بهار بی تو و گلها پر از تهاجم درد
و دشت خون شقایق ترا بیاد آورد

تنیده نغمه ی آزادگی به کوه و کمر
و سرخی شفق از خون لاله ره آورد

غروب عشق ، به تگرگ و تنور طعنه زند
که زنده است به جهان بعد رفتنش، راد مرد

به زیر اشعه ی عزم و شهامت تو، رقیب
شده غریق به ننگ تهاجم و پیگرد

ستبر همت آزاده در مسیر زمان
به بزم لاله زند نعره کاین چنینم مرد