ش. آهنگر

“محفل هرات” وارد جنگ مسلحانه می شود

 قسمت بیست وپنجم

همچنان هیئت اعزامی ما برحسب وظیفه اش، با رفیق مسؤل درجبهۀ فراه دیدار می كند، از كارهیئت اعزامی به مركز سازمان و نتایج آن گزارش لازم می دهد. رفیق فراه ضمن انتقاد ازعملکرد گذشتۀ سازمان درحوزۀ غرب، از پیوند ارگانیك بخش های مختلف درحوزه و حوزه با سازمان اظهار خرسندی می دارد وآن را قدمی به پیش درجهت ارگانیزه كردن كامل رابطه های پراكنده درحوزه و رابطۀ كل حوزه با مركز می داند. هكذا از وضع جبهۀ خود گزارش می دهد كه رابطه اش، علیرغم ضربه ای كه از شهادت قوماندانش برداشته است، با جبهات همسایه نیكو و متحدینی هم دارد. این جبهه درآینده با كار منظم، گنجایش پذیرش رفقای بیشتری را كمائی خواهد كرد.

طبق گزارش رفیق فراه، جبهۀ “جوریز” منسوب به “گروه …” درسرراه جبهۀ ما در فراه سنگ اندازی هائی كرده است، ولی خودش به انزوا كشیده شده.

بالاخره رابطۀ جبهۀ فراه را نیز دوباره با حوزه تنظیم نمودیم.

در ساحۀ نظامی علاوه بر روابط ذكر شده با جبهات نیمروز و فراه، هم اكنون به نحوی دیگردست اندركار پیشبرد نبرد مسلحانه درهرات و دور و برش نیز هستیم.

جبهۀ شیندند كه درمرحلۀ قبلی مختصری از آن یاددهانی كردیم، اینك پس از یك سال و اندی انتظار، با بدست آوردن اسلحه از یکی از تنظیم های مقیم پاكستان(از طریق کار پوششی) عرصۀ كار فراوان دارد و طی نامه ای به رابط مسئول ما(رابط شیندند) خواستار گسیل كادر و پرسونل سیاسی ـ نظامی شده است كه عجالتاً طبق تحلیل مشخص از اوضاع مشخص، درپاسخ شان رفیق دیگری با گروپ ده نفری را از هواخواهان بومی همان محل، با تامینات اولیه اعزام داشتیم و درنظراست درآینده كادرسیاسی نیز بفرستیم. با شیندند رابطۀ مستقیم و ارگانیك برقراراست ومتناسب با تكامل كار، یاری شان خواهیم كرد. احتمال آن می رود كه “جبهۀ متحد شیندند”، كه در مرحلۀ دوم نیز ازآن ذكری رفت، با رونق كار این جبهه و ابتكار دوستان، به نیروی كارآئی بدل شود كه از دست برد معامله گران کمیته نشین پاكستان وایران مصئون بماند و منطقه درمجموع گامی به جلوبردارد. این جبهه در صورت كار درست و انقلابی واستفاده ازتجارب بخش های دیگر، دورنمای رخشنده ای دارد كه با تكامل پیوند آن با جنبش، متكای خوبی به انقلابیون خواهد گشت.

جبهه ای ازدوستان سابقه دار جریانی از دیر باز در “غوریان” فعال است كه پیوندی بی ریا و با تعهد باما دارد. مقداری سلاح ومهمات به دسترسش گذاشتیم و نسبت ویژگی های محیطی از گسیل پرسونل درآن خود داری كردیم. این جبهه نیز در ارتباط مستقیم باما قرار دارد و درپیشبرد امور از رهبری حوزه رهنمود می گیرد. بامساعد ساختن شرایط، احتمال پذیرش رفقائی را نیزدارا است، كه درصورت ایجابات در زمینه تصمیم خواهیم گرفت؛ وچون بعضی رفقای كادرخوب و ورزیدۀ ما ازآن محیط اند، دورنمای آن را روشن می بینیم.

واما شرح حال حوزه را درمجموع درلحظۀ كنونی اجمالاً می توان این چنین برشمرد:    

 ـ گروه های راست تحمیل شده برجنبش:  

خیزاب شكوهمند خشم توفانزای مردم ما، رود باری خروشان و سیلابی بنیان كن بپا كرد كه غواصان مجرب استعمار سرخ را، كه به سراغ صدف های مرواریدش آمده اند، درشكنج خشماگین گرداب های مهیب خویش خورد وخمیر ساخته و دامن گیر استعمار دركمین  نشستۀ غرب نیزگشته است، وسخت تهدیدش می كند. استعمارگران غرب، مرداب های متعفن ساحل رودبار را دل دریا انگاشته و با انگلك بازی درآن خزیده اند تا با دست كثیف شان به گوهرناب انقلاب خلق ما دستبرد زنند. تجمع همگانی و پرخروش خلق مان را بازاری آشفته دیدند و با اجیرسازی دلالانی فرومایه وسرمایه گذاری های چند لایه، آهنگ معامله باجنبش خونین ما را نمودند. نمایندگی های متعدد بازرگانی ـ سیاسی گشوده و مواد مورد تقاضای عقبگرایان تاریخ را، زیر نام “كمونیسم زدائی” و “اسلام پناهی” برسر در آویختند تا وسیلۀ اشتهارشود. و، ای چه بسا، با سوء استفاده از اعتقادات مردم و عقبماندگی فرهنگی ـ سیاسی جامعه، بازاری هم یافتند. در گرماگرم همین بازارـ این دیگر بازارآشفته است ـ  چون طاعون همه جا گیر، بر در و دیوار ایران ـ كه ازآن هم آشفته تراست ـ كمیتۀ اسلامی می چسبد و نخاسانی برآن می لمند كه خود نیز قاطی  برده های(؟) آماده شده برای فروش ازجانب خویش اند. منتها با این تفاوت كه برده ها بند و زنجیر را می دریدند، كه تاحدی هم دریده اند، و نخاسان، خود قلاده برگردن، با اربابان شان راهی زباله دان تاریخ خواهند گشت. به هرحال بایست هم اكنون به حساب شان آورد كه هنوز جامه ای از تزویر به بردارند و نقابی ازحقه به چهره و ضرب شان متوجه شاهرگ ها است.

نخست “جمعیت اسلامی” كه درحوزۀ غرب پرنفوس ترین و مضرترین آن ها بوده وهنوزهم هست. هم اكنون داره های مسلح اش، به ویژه درهرات، برسر دیگران، وحتی برسرهم ریختند، كه با این درگیری ها گروپ هائی ازآن ازهم پاشید و گروپ هائی هم پس از انجام وظایف زیر پرده، دولتی بودن شان آشكار گشت ـ گروپ درگیر با ما با گروپ به ظاهر حریفش در حركت انقلاب یكجا وعلناً به موترهای روسی درشهر گشت وگذار می كنند ـ ولی جمعیت هنوز با رشوه های كلانی كه به سرگروپ هایش می دهد، نیروی مسلط از نظركمی درهرات بوده، از كثرت نفوس مسلح برخورداراست و بیشترین امكانات تسلیحاتی از پاكستان به دسترس شان گذاشته می شود. اختلافات درون جبهات جمعیت دركمیته های مستقر درایران نیز تاثیر گذاشته وقطب بندی هائی همراه آورده است كه ثبات سیاسی شان را متزلزل ساخت.

جمعیت درولایات دیگرحوزۀ غرب نیروهائی دارد كه از برخوردهای خوب تری به تناسب هرات برخوردارند وآن كثرت را ندارند و دست دوم و سوم به حساب می آیند. در ایران نیز، كه روزی مقامات ارشد ایرانی را به حضور فرا می خواندند، اكنون به كساد بازار مواجه اند، چه، صدها مورد قاچاق وفساد از اعضای كمیته نشینان شان گیر افتاده و آبروی باد آوردۀ شان به باد رفته است.

“حزب اسلامی” كه با ژیستی منافقانه تر تیشه به ریشۀ جنبش می زند و معامله گر زرنگی است، ضرورتاً نظم گروهی خوبی را دربین همقطارانش درحوزه صاحب است. علی رغم آن هم نسبت روحیۀ انحصارگرانۀ ویژه اش، وطبق ناموس تكامل، منفورمردم حق نگرما واقع شده ونسبتاً در سیرنزولی قرار گرفته است. دربخش نظامی اش یك قوماندانی عمومی حزب درغرب شهرهرات، كه ستون فقرات امور نظامی حزب را حتی درحوزه می ساخت، دولتی شدنش را هویدا ساخت. قوماندانی دیگر نیز تقریباً ازهم پاشید وقوماندانش به ایران فراركرد. فقط در دوردست ها، گروه های متزلزلی دارد. گفتنی است كه یك جبهۀ وسیع و پرآوازۀ دیگرش در ولسوالی پشتون زرغون هرات پیوند رسمی با دولت گرفته ومصارف ماهوار مجاهدین(؟) خویش را از “خاد” دریافت می دارد.

در ولایت فراه بساط حزب را كلاً برچیده وجهاد علیه او را برحق می خوانند. در ولایت نیمروز، كه اصلاً نیروئی ندارد. خلاصه وضع حزب، كه با رشد دمل وار بالا گرفته بود، راه بایسته اش را گرفته، درجهت افول است. كمیته هایش درایران نیزعلاوه برقاچاق وفساد، به چندین مورد شكنجه كردن عناصر بی گناه گیرآمدند، كه دولت ایران ماست مالی اش كرد؛ ولی اكنون دیگر از اعتبار قبلی برخوردارنیست. 

“حركت اسلامی” كه  روزی درامور نظامی حوزه مقامی داشت، جبهات متعددی را درهرات از دست داده است كه یا دولتی شدند ویا تركش كرده اند. هم اكنون انگشت شمار گروپ هائی دارد كه تعهدی برایش ندارند. و اما در ولایات نیمروز و فراه گروه هائی تحت نامش فعالیت دارند كه سپاه ایران تامین و رهبری شان می كند و آوازه گری هاشان هم درآن ارتباط فراوان است. این گروپ درهمین اواخر از طرف دولت ضربه خورد وتلفات سنگینی هم داشت. “جبهۀ نیمروز” به كمكش شتافت و باهم خود را از ورطه كشیدند. كارش خوب است ولی هنوز دوباره به حالت اولی برنگشته است.

“حركت اسلامی” در رابطه اش با دولت ایران جذر و مدهایی دارد كه گاه خیلی فروكش هم می كند، مگرتحت فشار، هم اكنون مسیر”حزب الله” شدن می پیماید، حتی عناصر ملی – دموكرات را نیز اخراج می كند.

عمده ترین نیروی رزمی موجود درهرات، گروپ “حزب الله” است. كه تحت رهبری مستقیم و شركت سپاه پاسداران ایران و باسلاح آن ها می جنگند. به پاس جنگ های ضد روسی اش از اعتبار خوبی برخوردار است وهواخواهان ایرانی اش در بزرگ سازی آن امكانات فراوانی را به كار گرفته اند و وابستگان دیگر را نیز می خواهند زیر این چتر بكشند. ولی یك سری عملكردهای مزدور منشانه اش درایران، درتضاد باغرور ملی و ننگ افغانی مردم هرات قرار گرفته و از حیثیت “حزب الله” می كاهد ـ این مردم، مزدوری را، حتی اگر در”حزب خدا” هم باشد نمی پذیرند و برغرور ملی و آزادمنشی خویش استوار تكیه می زنند. ازجانبی هم معیارهای سست عضو گیری اش زمینۀ نفوذ عناصرشناخته شده و ناشناس پرچمی ها و قاچاقبران را فراهم كرده و از امتیازاتش درایران سود می برند. كه این خود تنفر مردم را به بار آورده است.

مجمع تازه بنیاد فرهنگی، كه درآن ما نیز سهمی داریم (بعداً شرحش می دهیم)، عملاً راه جذب مردم به “حزب الله” را در ایران باریك كرده است؛ كه این عوامل، همراه با تضادهای فی مابین سربرآوردگانش، دورنمای تاریكی را درراه استقرارش به حیث یك نیروی حاكم برحوزه ـ آن سان كه ایرانی ها می خواهند ـ قرار می دهد.

“نهضت اسلامی” را می توان تشیع سنت گرا و كهنه اندیش دانست. این گروه در مناطق هزاره نشین هرات سری تكان می دهد و از امكانات ایران تغذیه می كند. دراین حوزه نقش آنچنان موثری نمی تواند داشته باشد.

“نصراسلامی” را می توان اخوان تشیع خواند، كمیت كار فرهنگی اش بد نیست. دراین حوزه نیروی نظامی ندارد؛ با سلاح و نشرات ایرانی به مركز افغانستان می رود و مزدور ایران شناخته می شود، و گویا حزب اللهی است. برخوردهای ناسالم مقامات ایرانی با مهاجرین را مورد تائید قرارمی دهد (حتی پنجشنبه سیاه مشهد را كه نیروهای امنیتی ایران وحشیانه بر خانه های مهاجران افغان ریختند). ولذا مورد خشم و نفرت مردم است.

نیروهای خورد وكوچك دیگر از این قبیل، چندان تبارزی ندارند، یا منحل شدند ویا عملاً بی تحرك اند و دنباله رو “حزب الله”.

و اما “حركت انقلاب” كه روزگاری از بركت یاران ما “جمعیت علمایش” سرآمد دیگران بود و ازنظر كمیت وكیفیت ریكارد بلندی داشت؛ وبه ویژه درزمینه های سیاسی ـ فرهنگی با نشر “طلوع انقلاب”، به فتوای گروه های فرهنگی دیگر، درخط طراز اول ها می ایستاد؛ در فقدان دوستان ما، شم سیاسی اش را از دست داد. فعالیت سیاسی ـ فرهنگی اش اصلاً فلج است (كاری كه رفقا ی ما اداره اش می كردند) ومردم نیزعلتش را در جدائی ما می بینند. در زمینۀ نظامی دسته های مسلحش در هرات، آنسان كه درنامۀ خویش برایشان پیش بینی كرده بودیم، به دولت پیوستند ویا از كمیته بریده اند. دراین ولایت چیزی در بساط ندارند. درساحۀ تشكیلاتی، پس ازما، عده ای ازآخند و ملاها كه وجه تسمیۀ “جمعیت علما” بودند، از كمیته بریدند و آن را از این جهت نیز اسم بی مسما ساختند. عده ای جوان هم كه به هوای ما آمده بودند، در درون باجناح مدافع روس شده ها درستیزاند و از موقف ما دفاع می كنند (سه نفر سمپات نفوذی درآن داریم). با تشدید این جریان و تضعیف كمیته، تاسرحد نابودی، اداره كنندگان محافظه كارآن دچار سرگیچگی گشته راه پاكستان پیش گرفتند تا امكاناتی وسیع برای رفع بحران بدست آورند، كه چند ماه می شود برنگشتند. جبهاتی هم كه در فراه و نیمروز تحت این نام فعالیت دارند و برآن محیط ها نیروی حاكم اند، از رهبری حوزۀ غرب کمیته بریده، مستقیماً به پاكستان مرتبط اند. سخن كوتاه این كمیته هم اكنون یك نام است وآن هم نام بد.

روی همرفته وضع موجود را می توان پیچ نزولی نیروهای ناسالم، به ویژه گروه های اختراعی خارجی مستقر درحوزۀ غرب، دانست كه مردم را ازاین دلالان برده ساز و برده صفت جداكرده است وچشم انتظار نیروی مردمی وانقلابی، كه غیر اینان باشد، هستند.

ادامه دارد