ارسالی ض. نوابی

گودسه چرا گاندی را کشت؟

شصت و هفت سال پیش مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال طلبی هندوستان از امپراطوری بریتانیا توسط یک هندوی افراطی به نام ناتورام گودسه ترور شد. گودسه یک سال بعد اعدام شد اما متن آخرین دفاعیات او بعدتر با عنوان “چرا گاندی را کشتم؟” انتشار یافت. پیام یزدانجو، نویسنده و پژوهشگر این مقاله را درباره افکار و اعتقادات گودسه و علت قتل گاندی توسط او نوشته است.

“من در خانواده‌ای از برهمنان دین‌دار به دنیا آمدم، و به شکل غریزی آموختم به دین هندو، تاریخ هندو، و فرهنگ هندو احترام بگذارم. بنابراین، به آیین هندو در کل به شدت مباهات می‌کردم. بزرگ‌تر که شدم، به آزاداندیشی و رهایی از تعلقات خرافی به هر مکتبی، سیاسی یا مذهبی، گرایش یافتم. به همین دلیل هم فعالانه برای محو نجس‌انگاری و نظام کاستی مبتنی بر تقسیم‌بندی مادرزادی انسان‌ها تلاش می‌کردم. علناً به جناح آر.اس.‌اس. (سازمان ملی مهین‌پرستان) در جنبش‌های مبارزه با تبعیض طبقاتی ملحق شدم؛ عقیده‌ام این بود که همه‌ هندوها، به لحاظ دینی و اجتماعی، حقوق برابر دارند و مرتبه‌ی آن‌ها را فقط باید با توجه به شایستگی‌شان تعیین کرد، نه بر این اساس که در کدام خانواده، از چه طبقه و با چه پیشه‌ای، به دنیا آمده‌اند.”

این اظهارات آزاداندیشانه، که می‌شد گفته‌های رهبری به بزرگی گاندی باشد، آغاز دفاعیات ناتورام گودسه در دادگاه شیملا بود، فردی که گاندی را به قتل رساند.

بیست ژانویه‌ ۱۹۴۸، گودسه با گروهی از هم‌قطاران خود برای ترور گاندی از بمبئی به دهلی آمده بود. به رغم آشوب‌آفرینی و با وجود تلاش برای ترور، گودسه و همکارانش موفق به اجرای نقشه‌های‌شان نشدند. یک نفر دستگیر شد، و باقی اعضا به بمبئی برگشتند.

ده روز بعد، گودسه و بعضی از اعضا دوباره به دهلی سفر کردند. سی ژانویه، در ساعت پنج عصر، گودسه پیش از رهسپاری گاندی به آیین نیایش عصرانه، خودش را به او رساند. در برابر گاندی کرنش کرد، و بلافاصله برخاست و با سه تیر او را هدف گرفت. همان‌جا سلاح خود را زمین انداخت، پلیس را صدا زد، و خود را به قانون تسلیم کرد.

محاکمه‌ گودسه در بیست و هفت ماه می ۱۹۴۸ آغاز شد؛ آخرین دفاعیات او در پنج فوریه انجام شد، و متن آن بعدتر با عنوان “چرا گاندی را کشتم؟” انتشار یافت.

ناتورام گودسه در سال ۱۹۱۰ در باراماتی، نزدیک شهر پونا، در ایالت ماهاراشترا، به دنیا آمد. اسم‌اش را “راماچاندرا” گذاشتند تا به لطف راما، هفتمین تجسد ویشنو (خدای بزرگ هندو) و قهرمان حماسه‌ “رامایانا”، از خطر مرگ برهد. پیش از او، مادرش سه پسر به دنیا آورده، و هرسه پسر در طفولیت از دنیا رفته بودند. راماچاندرا را سال‌ها به شکل دخترانه بار آوردند، تا از پسرمرگی مسری در خانواده‌ در امان باشد. حتی به شیوه‌ دخترها، حلقه‌ای به بینی‌اش انداختند و از این جهت اسمش ناتورام شد (ناتو به مراتی، زبان اهالی ماهاراشترا، به معنی حلقه‌ بینی و رام هم مخفف راما است). دیری نگذشت که مادرش پسر دیگری به دنیا آورد، و در نتیجه ناتورام به هویت مادرزادی / مذکر خود بازگشت و، بعد تحصیلات ابتدایی، برای ادامه‌ تحصیلاتش روانه‌ پونا شد.

در همین دوره با اسم و افکار گاندی آشنا شد و دلبستگی شدیدی به آموزه‌های او پیدا کرد. به زودی درس و مدرسه را رها کرد و به مطالعات آزاد خود ادامه داد.

در کنار نوشته‌های گاندی، به خواندن آثار چاناکیا (اقتصاددان و سیاست‌مدار هند باستان، مشهور به ماکیاولی شرق)، دادابای نائوروجی (از پارسیان هندوستان و اولین آسیایی که به عضویت پارلمان بریتانیا در آمد)، سوامی ویوِکاناندا (از رهبران معنوی هندوها و مسئول معرفی یوگا و فلسفه‌ی ودانتا به دنیای غرب)، گوپال کریشنا گوکاله و بال گانگادار تیلاک (اصلاح‌گران اجتماعی و از رهبران جنبش استقلال هند) رو آورد.

به علاوه، آن‌چنان که در دفاعیاتش آورده، به مطالعه‌ تاریخ هندوستان و همچین کشورهایی نظیر انگلستان، فرانسه، آمریکا، و روسیه پرداخت، و آثار اصلی مکتب‌های مارکسیسم و سوسیالسیم را از نظر گذراند. افزون بر این‌ها، به شدت تحت تأثیر تعالیم وینایاک دامودار سوارکار، نویسنده و سیاست‌مدار استقلال‌طلب، واضع واژه و جنبش “هیندوتوا” (هندوئیت)، رهبر “سازمان ملی میهن‌پرستان” (آر.اس.اس)، و حامی “حزب همه‌ هندوها” قرار گرفت.

دفاعیات‌ ناتورام گودسه

با خود می‌اندیشیدم و می‌دیدم که، اگر جناب گاندی را بکشم، سراسر تباه خواهم شد، تنها انتظاری که می‌توانم از هموطنان خودم داشته باشم نفرت و بیزاری است، و نه فقط زندگی که عزت و آبرویم از دست خواهد رفت. در عین حال، احساس می‌کردم که، بدون جناب گاندی، سیاست هندوستان مطمئناً به مسیر بهتری خواهد رفت.

در نهایت، افکار گاندی و سوارکار را از همه جذاب‌تر دید و این دو را خالق و مبلغ ایدئولوژی‌های رهاننده در هند معاصر یافت. در عین حال، و به مرور، اشتیاق بیشتری به افکار سوارکار یافت و هرچه بیشتر از افکار گاندی فاصله گرفت.

گودسه، در جوانی، از کنشگران سیاسی “حزب همه‌ی هندوها” شد و به انتشار روزنامه‌ “آگرانی” (پیشتاز) برای این حزب هندوگرا رو آورد. همزمان، هرچه بیشتر به “سازمان ملی میهن‌پرستان” تعلق خاطر یافت، روزنامه‌اش را به “هیندو راشترا” (سرزمین هندوها، یا همان هندوستان) تغییر عنوان داد و ایدئولوژی افراطی‌تری اتخاد کرد، تا آن‌جا که از آر.اس.اس. هم جدا شد و مخالفت با جداسری مسلمانان و مبارزه با تلاش‌های آنان برای دوپاره کردن هندوستان را در دستور کار خود قرار داد.

هندوستان را سرزمین مردم هندو می‌شمرد و مسئولیت خود را “خدمت به هندوستان و هندوها، هم به عنوان یک میهن‌پرست و هم به عنوان یک جهان‌وطن” می‌دانست. در هندوستانِ گودسه مجال چندانی برای مسلمانان “بیگانه” وجود نداشت.

افراط‌گرایی گودسه با تلاش “مسلم لیگ” (حزب همه‌ مسلمانان هند) و تبانی رهبران مسلمان (به ویژه محمدعلی جناح، رهبر این حزب اسلام‌گرا و بنیان‌گذار پاکستان) برای مصالحه با بریتانیایی‌ها و تقسیم هندوستان و تحمیل طرح خود به “حزب کنگره‌ ملی” (به رهبری معنوی گاندی و رهبری سیاسی جواهر لعل نهرو، نخستین نخست‌وزیر هند مستقل) تشدید شد.

“تسلیم” گاندی در برابر این اقدامات آتش خشم گودسه و همفکران افراطی او را شعله‌ورتر، و ناخشنودی‌شان از مواضع حزب کنگره را شدیدتر می‌کرد.

مخالفت گودسه با گاندی دو وجه نظری و عملی داشت. گاندی، به لحاظ نظری، مدافع راهبرد “خشونت‌پرهیزی” و راهکار “روزه‌داری تا مرگ” بود و، به دید گودسه، این دو را عملاً به سود مسلمانان به کار می‌بست. گودسه، در دفاعیاتش، این آموزه‌های کهن را از اعتقادات اساسی همه‌ هندوها می‌شمارد (اگرچه گاندی آن دو آموزه، “خشونت‌پرهیزی” (آهیمسا) و “روزه‌داری تا مرگ” (سالکانا)، را نه از آیین هندو که از آیین جینی اقتباس کرده بود)؛ با این حال، اضافه می‌کند که عمل کردن به چنین اعتقاداتی اغلب میسر و مطلوب نیست: برای دفاع از سرزمین و خویشان و همکیشان خود عملاً باید به خشونت و اعمال زور اتکا کرد.

گودسه به رفتار پرخشونت راما و کریشنا، قهرمانان دو حماسه‌ “رامایانا” و “مهابهاراتا”، اشاره می‌کند که – برخلاف تأویل و تصور گاندی – دشمنان ستم‌پیشه‌ خود را به زور سرنیزه از میان برداشتند (طرفه آن که، گاندی “گیتا”، فصل مشهوری از “مهابهاراتا”، را کتاب مقدس خود می‌شمرد و کل جنگ و جدال مصور در آن را نشانه‌ای از نبرد خیر و شر در درون ذهن آدم و انگیزه‌ای برای صلح‌دوستی در جهان بیرون می‌شمرد).

در ادامه، گودسه از شیواجی، جنگ‌آور مراتی، یاد می‌کند که به دلیل مبارزاتش با امرای مسلمان ماهاراشترا چهره‌ تابناکی برای اهالی این ایالت و همچنین بسیاری از هندوها است.

گودسه “رفتار عجیب و غریب”، “خودسری”، “خودکامگی”، “دیدگاه بدوی”، و “سیاست نابخردانه” گاندی را نکوهش می‌کرد، مواضع او را سراسر به سود مسلمانان و به زیان هندوان می‌دید، و نفوذ او در حزب کنگره را مایه‌ گمراهی این حزب و کل جنبش استقلال هند می‌دانست. حاصل این گم‌راهی به نظرش رضایت دادن حزب گاندی به تقسیم هند و همچنین تلاش‌های “تبعیض‌آمیز” او برای احقاق حقوق مسلمانان بود: گاندی نه “پدر هندوستان” که “پدر پاکستان” بود. گودسه مشخصاً از خشونت‌ستیزی گاندی، روزه‌داری‌اش برای برقراری صلح بین هندوها و مسلمان‌ها، و سکوت‌اش در قبال کشتار هندوها در پاکستانِ مسلمان شکایت داشت و این همه را خیانت به ملت می‌دانست.

به نظرش، بدون گاندی، سیاست کشور به مسیر بهتری می‌رفت، و بدبختانه مسیر مشروع و محتملی برای برکناری قانونی گاندی وجود نداشت: بعد از استقلال هندوستان، گاندی نه منصب رسمی داشت، نه حتی ریاست حزب کنگره با او بود. در نهایت، گودسه به این نتیجه رسید که گاندی را به هر شکل و شیوه، به منظور تأمین مصالح آتی میهنش، از میان بردارد. و عاقبت برداشت.

در دفاعیاتش، درباره‌ ترور گاندی، این‌گونه گفته بود: “با خود می‌اندیشیدم و می‌دیدم که، اگر جناب گاندی را بکشم، سراسر تباه خواهم شد، تنها انتظاری که می‌توانم از هموطنان خودم داشته باشم نفرت و بیزاری است، و نه فقط زندگی که عزت و آبرویم از دست خواهد رفت. در عین حال، احساس می‌کردم که، بدون جناب گاندی، سیاست هندوستان مطمئناً به مسیر بهتری خواهد رفت، توان تلافی کردن پیدا می‌کند، و به اتکای نیروهای مسلحش پرتوان خواهد شد. آینده‌ من تباه می‌شود اما ملت ما از تعدیات پاکستان در امان خواهد ماند.”

گفته بود: “کسی را کشتم که سیاست‌ها و اقداماتش هزاران هزار هندو را به تباهی و نابودی کشانده بود. سازوکار قانونی برای اقدام علیه این مجرم وجود نداشت، و به همین دلیل او را با شلیک گلوله از پا در آوردم.” در ادامه، نهرو و دولتش را به دلیل دفاع‌شان از سکولاریسم هندوستان و “نقش‌آفرینی” همزمان در ایجاد دولت دین‌سالار پاکستان علناً محکوم کرده بود.

محاکمه‌ ناتورام گودسه و هفت نفر از همدستانش در ده فوریه‌ ۱۹۴۹ خاتمه یافت؛ گودسه و یک نفر دیگر به مرگ، و بقیه به حبس ابد محکوم شدند. نهرو و دو پسر گاندی خواهان تبدیل حکم گودسه به حبس ابد بودند: اعدام قاتل گاندی را بی‌احترامی به مخالفت گاندی با مجازات مرگ می‌شمردند. اعتراض معترضان نتیجه نداد؛ گودسه از پذیرش عفو و بخشش احتراز کرد، و به حکم محکمه در پانزده نوامبر ۱۹۴۹ در زندان آمبالا به دار آویخته شد.

در پایان دفاعیاتش، گفته بود: “انتقاداتی که از همه سو علیه من شده، ذره‌ای از ایمان من به اخلاقی بودن اقدامم کم نمی‌کند. شک ندارم که، تاریخ‌نگاران باوجدان اقدام مرا به سنجش می‌کشند و روزی در آینده به ارزش راستین آن پی خواهند برد.”

فقط این نبود که گودسه درک درستی از تحولات هند و گفته‌های گاندی نداشت؛ خودش را هم به قدر کفایت نمی‌شناخت: گذر سال‌ها هم از نفرت‌انگیزی اقدام او نکاست. گاندی فرشته نبود، اشتباهات و اشکالات فراوان داشت؛ با این همه، تا آن‌جا که به گودسه مربوط می‌شود، هیچ اخلاق‌گرا یا تاریخ‌نگار باوجدانی توجیهی برای ترور گاندی و ارزشی در اقدام قاتل او نیافت.

منبع:انترنت