کنفرانس یالتا- «آسمان از ابرها پاک شد»

والری بورت (Valery BURT) – روزنامه‌نگار، مورخ، نویسنده

ا. م. شیری- مبارزه با طاعون فاشیسم در تمام اشکال آن اعم از سیاسی، نظری، نظامی، تبلیغاتی که در قالب امپریالیست‌های آمریکا، اروپا و صهیونیزم احیا شده است، امروز نیز در اولویت قرار گرفته است.

٨٠ سال پیش دنیا مطمئن بود که جنگ‌ها برای همیشه تمام شده‌اند

تشکیل کنفرانس یالتا با شرکت سران سه کشور بزرگ را می‌توان با شادی و غم به خاطر آورد. هنگامی که در فوریه ١٩۴۵ کشورهای غربی و روسیه تنها چند قدم با پیروزی بر آلمان خائن و ظالم فاصله داشتند، در بسیاری از مسائل به تفاهم متقابل رسیدند. اما افسوس که از آن زمان به بعد، به استثنای وقفه‌های کوتاه، قدرت‌های بزرگ در اثر تضادها از هم پاشیده شده‌اند. نشست یالتا را در غرب مشخصاً تسلیم شدن متحدان به استالین نامیدند.

نتیجۀ جنگ جهانی دوم هرگز مورد تردید نبود. اما هیچ کس نمی‌دانست که این جنگ تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. تحلیلگران نظامی خارجی، با عطف توجه به مقاومت سرسختانۀ آلمان‌ها، تصور می‌کردند که رایش سوم تا اواخر پائیز ١٩۴۵ به زانو در می‌آید. اما ارتش سرخ، که شهرهای دشمن را یکی پس از دیگری تصرف می‌کرد، قاطعانه با این ارزیابی مخالفت کرد. رهبران اتحاد جماهیر شوروی همانطور که در آن زمان گفتند، مصمم بودند «به موجودیت جانور فاشیست در اسرع وقت در لانه‌اش پایان بدهند».

فرانکلین روزولت، رئیس جمهور آمریکا، وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس و یوسف استالین، رهبر شوروی از زمان کنفرانس تهران در سال ١٩۴٣ با یکدیگر دیدار نکرده بودند. با این حال، آن‌ها دائماً پیام‌هایی را رد و بدل می‌کردند و رویدادهای صحنۀ عملیات نظامی را مورد بحث قرار می‌دادند.

در روز آغاز کنفرانس، در ۴ فوریه ١٩۴۵، سربازان ارتش سرخ مقاومت واحدهای ورماخت و نازی‌ها را در پروس شرقی و مجارستان در هم شکستند و سر پل‌هایی را در نزدیکی رودخانۀ نیسه تصرف کردند. حمله به استحکامات آلمان در نزدیکی فرانکفورت(اودر) آغاز شد. «بهمن سرخ» که در مسیر خود هر چیزی را زیر می‌گرفت، با عزم راسخ به پایتخت آلمان نزدیک می‌شد. به دلیل بمباران مداوم برلین توسط نیروی هوایی متفقین، هیتلر مجبور شد از ساختمان صدراعظم رایش به یک پناهگاه زیرزمینی پناه ببرد.

به هر حال، ابتدا ایدۀ برگزاری کنفرانس در اسکاتلند مطرح شد. اما طبق برخی افسانه‌ها، استالین با آن مخالفت کرد. زیرا، او نمی‌خواست به مهمانی «مردان دامن‌پوش» برود. شهرهای دیگری نیز از جمله رُم، اسکندریه، آتن و حتی اورشلیم به عنوان جایگزین مطرح شدند.

سرانجام، شهر یالتا اگرچه در مدت طولانی اشغال نازی‌ها آسیب زیادی دیده بود و کاملاً ویران شده بود، به عنوان پایتخت کنفرانس سران تعیین شد. بعد از این، کاخ‌های لیوادیا، یوسوپوف و ورونتسوف تنها در عرض دو ماه مجدداً سر و سامان یافتند. اسباب و اثاثیه، فرش و قالیچه، ظروف آشپزخانه و غذاخوری از مسکو به کریمه آورده شد. گروه‌های بزرگ مأموران کمیساریای داخلی و کمیساری خلق در امور امنیت ملی در جمهوری خودمختار کریمۀ اتحاد جماهیر شوروی متمرکز شدند. و این‌ها علاوه بر واحدهای نیروها برای حفاظت از پشت جبهه و سایر واحدهای نظامی بودند.

در یالتا، رهبران سه کشور متحد گرد هم آمدند تا در مورد مسائل بازسازی جهان پس از جنگ گفتگو کنند. با این حال، به قول چرچیل، این اتفاق نادر زمانی رخ داد که «سرنوشت شمار زیادی توسط اقلیت کوچکی تعیین شد».

امروز، آلمانی‌ها می‌توانند با حق‌شناسی به یاد بیاورند که متفقین نسبت به آن‌ها بیش از حد ظالم نبودند. اگرچه آلمان به دلیل ارتکاب جنایات وحشتناک، مستحق مجازات بسیار شدید بود، اما آن‌ها انسان‌گرایی خود را نشان دادند! درست است که رایش سوم سابق فقط اشغال شد؛ به مناطق تقسیم شد و مجبور به پرداخت غرامت شد، اما دست بسیاری از آلمانی‌ها که به جنایات هیتلر و دار و دسته‌اش آلوده بود، مورد تمسخر و غارت کور قرار نگرفتند!

فرانسوی‌ها در حالی سخاوتمندانه به گروه فاتحان اضافه شدند که با اظهار علاقه‌مندی به پیشوا در کنفرانس مونیخ در سال ١٩٣٨، همراه با انگلستان به آلمان اجازه دادند چکسلواکی را اشغال کند و یک سال بعد، پاریس و لندن قول دادند که به کمک لهستان بیایند، اما ناجوانمردانه عقب‌نشینی کردند و به هیتلر اجازه دادند تا آن را تصرف کند.

تابستان ١٩۴٠، فرانسه، با وجود حمایت انگلیس در عرض تقریباً یک ماه [دقیقاً ۴۶ روز- مترجم] در مقابل آلمان کاملاً شکست خورد. به دنبال آن، فرانسه به مدت طولانی اشغال گردید و جمعیت این کشور با اظهار رضایت‌مندی از اشغالگری، به طرز قابل توجهی با مهاجمان کنار می‌آمدند.

پس، آن‌ها [فرانسوی‌ها] چگونه پیروز شدند؟

ژنرال شارل دوگل، که فرانسۀ آزاد را رهبری می‌کرد، واقعاً علاقه‌مند بود به یالتا دعوت شود. اما، سران سه متفق موافقت نکردند. فرانسوی جاه‌طلب به شدت آزرده‌خاطر شد و در جریان کنفرانس خطاب به مردم فرانسه گفت که تصمیمات اتخاذشده در یالتا را اجرا نخواهد کرد و مسیر مستقل در پیش خواهد گرفت.

اظهارات پیروزمندان دروغین، مضحک به نظر می‌رسید. هیئت فرانسوی در مراسم امضای تسلیم‌نامۀ آلمان در ماه مه ١٩۴۵ نیز به همان اندازه مضحک به نظر می‌رسید. فیلد مارشال ویلهلم کایتل با دیدن آن‌ها پوزخند زد: «چه؟ آن‌ها هم ما را شکست دادند؟ طنز او قابل درک بود. زیرا، پنج سال پیش، در ژوئن ١٩۴٠، او شرایط تسلیم را به فرانسوی‌ها دیکته کرد!

لهستان که اکنون در اثر انباشت نفرت نسبت به روسیه به معنای واقعی کلمه می‌ترکد، «فراموش کرده است» که چه کسانی در سال ١٩۴۵ آن را آزاد کردند. در واقع، به لطف اتحاد جماهیر شوروی، این کشور نیز در ردیف پیروزمندان قرار گرفت. بخش عظیمی از قلمرو آلمان ضمیمۀ خاک این کشور شد. آن‌ها به اصطلاح «سرزمین‌های بازگردانده شده» بودند که تقریباً ٢۵ درصد از خاک آلمان را در مرزهای ١٩٣٧ تشکیل می‌دادند. چهار میلیون آلمانی مجبور شدند وسایل خود را جمع کرده و با ترک خانه‌های خود از آنجا دور شوند [لهستان فقط ٣۵ روز در برابر ارتش آلمان مقاومت کرد و پس از شکست تا آزادی کامل توسط ارتش سرخ، بعنوان فرمانداری پنجم آلمان تحت رهبری هانس فرانک به موجودیت خود ادامه داد- مترجم].

مناطق واقع در شرق خط اودر-نیسه، بخشی از پروس غربی، قسمتی از سیلزی، پومرانین شرقی و براندنبورگ شرقی، شهر آزاد سابق دانزیگ و ناحیۀ شچسین به خاک لهستان الحاق شدند. علاوه بر این، لهستان، که قبل از جنگ جهانی دوم مالک یک نوار ٧٠ کیلومتری در ساحل دریای بالتیک بود، یک خط‌الرأس تقریباً سه برابر بزرگتر دریافت کرد.

در یالتا، همانطور که یان کارسکی، دیپلمات لهستانی سال‌ها بعد یادآوری کرد، «ما مرز اودر-نیسه را فقط به لطف استالین دریافت کردیم. او کوتاه نیامد و اصرار داشت که این حق لهستانی‌هاست…».

با وجود این، متحدان غربی اعتراض کردند: «این یک امر پوچ است که برای لهستان در نیسه مرز بدهیم!» چرچیل فریاد زد: «من به این غاز لهستانی دانه نمی‌دهم، او در این سرزمین‌ها خفه می‌شود!» اما استالین سرسختانه تکرار کرد: «لهستانی‌ها سزاوار آن هستند، آن‌ها رنج کشیدند، جنگیدند».

آن‌ها هنوز هم رنج می‌برند – فقط در اثر انباشت متراکم نفرت، حقایق تاریخی را پنهان می‌کنند…

متحدان در کنفرانس کریمه با تشکیل سازمان ملل متحد موافقت کردند. متأسفانه، این سازمان بین‌المللی [در تاریخ موجودیت خود] نتوانست از جنگ‌ها و درگیری‌های محلی که یکی پس از دیگری در کرۀ زمین روی می‌داد، جلوگیری کند. امروز نیز این واقعیت با وضوح کامل احساس می‌شود.

استالین متعهد شد در جنگ علیه امپراتوری ژاپن، جنگی که متفقین قصد داشتند بلافاصله پس از شکست آلمان به آن بپردازند، شرکت کند. بدین منظور، رهبر شوروی خواستار بازگشت جزایر کوریل و ساخالین شد و به خواست خود رسید.

در کریمه، جایی که فرارسیدن بهار احساس می‌شد، مردم آزادانه و با لبخند با هم ارتباط برقرار می‌کردند. روزنامه‌های غربی نوشتند: «بادها در یالتا در جهت همکاری می‌وزند و آسمان از ابرها پاک شده است». هری هاپکینز، مشاور رئیس جمهور آمریکا بعدها یادآور شد: «ما کاملاً مطمئن بودیم که به اولین پیروزی بزرگ صلح دست یافته‌ایم، و منظور من از ما همۀ ما، همه بشریت متمدن است. روس‌ها ثابت کردند که می‌توانند باهوش و دوراندیش باشند. رئیس‌جمهور و همۀ ما شک نداشتیم که همیشه می‌توانیم با آن‌ها زندگی مسالمت‌آمیز داشته باشیم و روابط خوب‌مان را در آیندۀ قابل پیش‌بینی حفظ کنیم…».

روزولت نیز به دلیل اطمینان از این موضوع، به استالین نوشت: «من مطمئنم که مردم جهان دستاوردهای این کنفرانس را نه تنها تأئید، بلکه به عنوان یک تضمین واقعی برای همکاری سه ملت بزرگ ما، هم در رمان صلح و هم در زمان جنگ تلقی خواهند کرد».

افسوس که زندگی رئیس جمهور آمریکا خیلی زود به سر آمد – او در آوریل ١٩۴۵ به طور ناگهانی درگذشت و فوت این سیاستمدار متفکر و هوشیار، تأثیر زیادی بر قدرت ائتلاف گذاشت. چند ماه بعد، در کنفرانس پوتسدام، آمریکا توسط ترومن لجوج و کله‌شق نمایندگی شد و باد سرد بر سر میز مذاکره وزید…

آلن تیلور، مورخ انگلیسی می‌نویسد: «در فوریۀ ١٩۴۵، قدرت‌های غربی هنوز تداوم نبردهای سنگین و خونین با آلمانی‌ها را پیش‌بینی می‌کردند؛ رؤسای ستاد ارتش انگلیس حتی فکر می‌کردند که جنگ در اروپا می‌تواند تا نوامبر ادامه یابد. از این رو، اتحاد در اولویت قرار گرفت. اما هنگامی که پیروزی به طور غیرمنتظره در چشم‌انداز مشاهده شد، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از اینکه با روسیه شوروی طوری رفتار کردند که گویی خود را شریک برابر با آن می‌دانستند، پشیمان شدند. همکاری مشترک نه به دلیل انعقاد توافقات یالتا، بلکه به این دلیل که انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از آن‌ها چشم‌پوشی کردند، مختل شد».

امروز این واقعیت که کل جریان جنگ جهانی دوم و نتایج آن در غرب جعل و تحریف شده و می‌شود، کاملاً آشکار است. «ادعا می‌شود» که آمریکایی‌ها بیشترین سهم را در پیروزی بر نازیسم داشتند و اتحاد جماهیر شوروی فقط به آن‌ها کمک کرد. قابل تصور نیست که چگونه می‌توان با چنین بی‌شرمی و وقاحت دروغ گفت!

منتشره در: بنیاد فرهنگ راهبردی

https://eb1384.wordpress.com/2025/02/05/

١٧ بهمن- دلو ١۴٠٣