چه تفاوتی بین سیاست منع «حجاب» رضا شاه با
«اجباری» کردن حجاب توسط روحالله خمینی است!
بهرام رحمانی
کیهان لندن وابسته به سلطنتطلبان بهمناسبت ۱۷ دی(روز کشف حجاب رضاخان میرپنج)، یا به درستی بگوییم «ممنوعیت حجاب»، مطلبی در تعریف و تمجید و توصیف کشف حجاب حکومت او نوشته اما حجاب اجباری جمهوری اسلامی را محکوم کرده است.
گروهی از سلطنتطلبان در آمریکا، بهمناسبت این روز، مراسم سخنرانی جشن و سرور برپا کردهاند و نویسندگانشان مقالاتی منتشر کردهاند. کسانی که نوستالژی بیمارگونه دارند و بهجای برنامه برای آینده جامعه، ذهن و فکرشان در گذشته گیر کرده است. بهعبارت دیگر، تاریخ به جلو میرود اما آنها به گذشته دور تعلق دارند.
سالگرد صدور فرمان «کشف حجاب» در حالی فرا رسیده که زنان ایرانی این روزها در مبارزهای ناعادلانه با حکومتی که همه ابزارهای سرکوب علیه آنها را در اختیار دارد، در خیابانها حجاب از سر برمیدارند تا با پافشاری بر حق آزادی پوشش، روند براندازی ساختار تباه جمهوری اسلامی را تقویت کرده و پیش ببرند.
روزنامه کیهان لندن، نوشته است: «هشتاد و هشت سال پیش در هفدهم دیماه ۱۳۱۴ فرمان کشف حجاب بهعنوان یکی از مهمترین و موثرترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران در رشد و پیشرفت جامعه به اجرا درآمد.
… سالهای سال حامیان ارتجاع سرخ و سیاه کوشیدند «کشف حجاب» را بهعنوان ظلمی علیه زنان و نقض حقوق آنها معرفی کنند. این واقعیتزدایی از تاریخ چه از سوی جمهوری اسلامی بهعنوان حکومت مستقر برآمده از انقلاب ۵۷ و چه از سوی دیگر بازوهای به ثمر رساندن این انقلاب که با عنوان و یا ادعای اپوزیسیون فعال هستند بیش از نیم قرن است تکرار میشود.
این گروهها و جریانات سیاسی برای اینکه بتوانند انقلاب تباه سال ۵۷ را توجیه کنند، همواره دستاوردهای حکومت دو پادشاه فقید پهلوی را تحریف و یا سانسور کردهاند. یکی از این دستاوردها، حقوق زنان بوده است.
این جریانات با سانسور واقعیت رشد و ارتقاء جایگاه زنان ایرانی در دوران دو پادشاه فقید پهلوی، «کشف حجاب» را ابزاری برای ساختن تصویری دیکتاتور و زنستیز از رضاشاه علم کرده و میکنند.»۱
در اینجا سئوال مهم از کیهاننویسان این است که واقعا چه تفاوتی بین سیاستی که رضا خان به زور پلیس از سر زنان چادرشان را برداشت و حدود ۵۰ سال بعد، خمینی به زور پلیس حجاب بر سر زنان انداخت؟!
درست است که به لحاظ تاریخی و اجتماعی جایگاه رضا شاه و خمینی جداست اما هر دوی این سیاستمداران حاکم بر جامعه ایران، برای پیشبرد اهداف و برنامه سیاسی و ودولتی خود به زور و قدرت پلیس متوسل شدند بدون این که اجازه دهند و فضایی درست کنند تا در اثر تبلیغات آزاد و بدون سانسور و محدودیت آموزش و پرورش، جنبشهای اجتماعی، سازمانها و احزاب، رسانهها به ویژه رادیو و تلویزیون در باره سبک زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خبررسانیکنند و میزد و گفتوگو با صاجب نظران ترتیب دهند تا جامعه نسبت به مسایل پیرامونی خود آگاهتر گردند و آن موقع دولت و یا مدیریت جامعه میتواند درباره تغییرات سیاسی و فرهنگی رفراندوم برگزار کنند و فضایی آزادتری به وجود بیاورند تا مردم آگاهانه در امر تغییرات سیاسی و اجتمایع و فرهنگی جامعه خویش مستقیما دخالت کنند. اما آیا در دوران زمانداری رضا شاه و خمینی، چنین فضاهایی به وجود آمد و یا حاکمیت آنها فضاها و روزنههای قبلتر را نبستند؟ و اهداف و سیاستهای مورد نظر خود را به زور و با توسل به پلیس به جامعه تحمیل نکردند؟
در حالی که حکومت رضا خان همه دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نابود کرد و حاکمیت اسلامی به رهبری خمینی نیز همه دستاوردهای انقلاب ۵۷ را نابود کرد. بنابراین، هر دو حاکمیت با زور و خونریزی و کشتار مخالفان به قدرت رسیدند و سیاستهایشان را نیز به زور و از بالا به مردم تحمیل کردند. در عین حال، البته که تفاوتهایی به لحاظ تاریخی و سیاسی بین جمهوری اسلامی با حکومتهای پهلوی وجود دارد اما تا آنجا که به دخالت آزادانه مردم در امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی کشور و همچنین به اختناق و سانسور و سرکوب دولتی برمیگردد چندان تفاوتی در حاکمیتهای آنها دیده نمیشود. در هر سه دوره، یعنی دوره رضاخان و پسرش محمدرضا و همچنین دوران خمینی و خامنهای، سانسور و سرکوب، اعدام و ترور، فقر و فلاکت اقتصادی و اختناق نفس اکثریت مردم ایران را بند آورده است.
بیشک ملتی که تاریخ گذشته خود را از یاد ببرد و یا دچار اغتشاش فکری و تحریف شود قادر نخواهد بود برای آینده خود و جامعهاش گامهای مثبت ماندگار بردارد. به قول معروف «گذشته چراغ راه آینده است!»
هدف این مطلب نه جدل با کیهاننویسان و سلطنتطلبان، بلکه روشنگری و یادآوری واقعیتهای تاریخی است که آنها، همواره با عرضورزی و عامدانه سعی دارند واقعیتهای تاریخی جامعه ایران را وارونه نشان دهند و حاکمیتهای دیکتاتوری پهلوی اول و دوم را تطهیر نمایند. اما جامعه چشم و گوش دارد و به این سادگیها گول نمیخورد.
کشف حجاب رضا خان
کشف حجاب در ایران رویداد فرهنگی اجتماعی تغییر پوشش زنان که توسط رضا خان میرپنج توسط قانون کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ تصویب و اجرا شد. موجب آن، زنا و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری در مدارس، و دانشگاهها، مراکز اداری و دولتی منع شدند و باید از کلاه و پالتو استفاده میکردند.
در ۱۷ دیماه سال ۱۳۱۴، رضا شاه پهلوی رسما فرمان بیحجابی زنان ایرانی را صادر کرد و برای مراعاتکنندگان حجاب مجازات تعیین نمود. او ، در این روز در جشن فارغالتحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران در تهران،که به ابتکار علی اصغر حکمت، وزیر معارف و فراموسونر معروف تشکیل گردیده بود قانون کشف حجاب زنان را بهطور آشکار و رسمی اعلام کرد و خود به اتفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند، شرکت و سخنرانی کرد
از این تاریخ به بعد، استفاده از چادر یا هر سرپوشی، بهجز کلاههای اروپایی، ممنوع اعلام شد. زنان محجبه حق ورود به خیابانها یا استفاده از وسایط نقلیه را نداشتند. کسبه نیز مجاز به فروش اجناس به زنان با حجاب نبودند ماموران رضاخان در اجرای این قانون، شب و روز در کوچهها و خیابانها گشت میزدند و هر جا زن باحجابی را مییافتند، با خشونت چادر و روسریش را میکشیدند و مردها را مجبور میکردند تا زنهایشان را سر برهنه به خیابانها و مجالس ببرند.
چنند دهه بعد، تاریخ سرکوب زنان بار دیگر تکرار شد و این بار به زور پلیس حجاب بر سر زنان انداختند. درست چند هفته پس از انقلاب ۱۳۵۷ نگذشته بود که روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، فرمان رعایت حجاب اسلامی را صادر کرد. خمینی، پوشش تمام بدن زن بهجز گردی صورت و کف دستها را تا مچ واجب دانسته و در حالت نماز، افزون بر مواضع یادشده، پوشاندن پاها تا مچ را نیز واجب نمیداند. ممنوعیت «بیحجابی» را صادر کرد.
از همین رو، میتوان گفت اینگونه اقدامات پلیسی رضاشاه و خمینی از دغدغه آنها برای آزادی زنان، بهبود وضع مردم و پیشرفت کشور نبود. برای تحلیل صحیح اقدام رضاخان و خمینی باید به ریشهها و زمینههای افکار ارتجاعی مردسالاری و تحمیل سیاستهایشان بهزور پلیس و استبداد حاکمیت آنها بپردازیم و ابتدا بپرسیم چرا حجاب زنان، دغدغه و مشغله حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی، تبدیل شده است؟
و مهمتر از همه، اینکه آیا واقعا لازمه پیشرفت جامعه دخالت دولت در «حجاب» زنان است؟
آژانهای خشن و متجاوز رضا شاه با اسب یا ماشین زنان را دنبال میکردند و چادر از سرشان میکشیدند. این چنین رفتارهای زنندهای حتی در نقاط دورافتاده آخر دنیا هم سابقه نداشت.
این اقدامات و رفتارهای ظاهری در حالی اتفاق میافتاد که بیماریهای طاعون، وبا، سل و امراض مقاربتی مردم را به راحتی میکشت و دولت هیچ اقدام موثری انجام نمیداد و فقط به این عمل سبک سرانه دلخوش کرده بود که مردم کلاه شاپو به سبک اروپا بر سر گذارند یا نیمتنه فرنگی بپوشند
اقشار و کارمندان را مجبور میکردند جشن کشف حجاب بگیرند و با زنانشان بیحجاب در آن شرکت کنند
کارمندان، زنان بیحجاب را باپول راضی میکردند تا ساعتی در مجلس نقش همسر آنها را بازی کنند و عده ای کمی استعفا کردند.
صدرالاشراف که وزیر عدلیه بود از کسانی است که بهخاطر منصب و با جود تهدید زنش به طلاق به این سیاست تن میدهد؛ وی با اندوه مینویسد: «من ناچار شدم و مجلسی در کلوب ایران که وسعت زیاد داشت فراهم کرده و دعوت کردم ولی در خانه من حالت عزا بود ناچار شب وقتی عده زیاد از اعضاء و سایرین آمده بودند خانم من با کراهت با دخترهایم حاضر شدند و از مدعوین پذیرایی شد.»
اما بعد از مراجعت از آنجا خانم من مریض شد و دیگر از آن خانه بیرون نیامد تا در مدت یک سال بعد فوت شد و جنازه او بیرون رفت.۲
اقدامات انتظامی، چهره دوم جشنها و سخنرانیها بود و در واقع سیاست تشویق و تنبیه را کامل میکرد. با آغاز سال ۱۳۱۵ و ارسال امریه ۴۰۱ مبنی بر اینکه «کار را تمام شده ندانید»، اقدامات نظامی به تدریج بر تبلیغات پیشی گرفت. با استقرار پاسبانها در معابر عمومی، رفتوآمد زنان چادری کنترل و در صورت مشاهده زنان چادری، چادر آنها گرفته و ضبط میشد. نه تنها زنان مذهبی، بلکه بسیاری از زنان آزادیخواه نیز به دلیل سرکوب پلیسی و زورگویی دولت و پلیس در تحمیل پوشش زنان، به نسبت ذوق و توانایی خود، سعی در حفظ حرمت انسانی خود داشتند. زنان با پوشیدن پالتوهای بلند، سرکردن چارقد و شال گردن که موها را میپوشاند از خیابانها عبور میکردند.
در مقابله با این قبیل موارد امریهای صادر شد که مطابق آن شهربانی مامور شد تا «به مامورین خود دستور دهد در کوچه و بازار و معابر و غیره تفتیش کنند و اگر بانویی با چارقد دیده شد، شدیدا مواخذه کنند.» اجرای مفاد این امریه کار را به خشونت کشاند تا جایی که بانوان محجبه در کوچهها نیز هتک حرمت میشدند. اما این اقدامات شدید نظامی به جد دنبال میشد تا آنجا که در شهری مانند سمنان یک هفته پس از ابلاغ امریه، ۲۰۰ عدد چارقد و شال از بانوان گرفته شد و در کاشان اطلاعیه شدیدالحنی خطاب به بانوان صادر شد.
کار شهربانی به شهرها و شهرستانها محدود نشد، بلکه در دهات و قراء، که نظمیه حضور فعالی نداشت، کدخدای ده برای مراقبت از اهالی تحت فشار واقع میشد. مناطق ایلاتی کردنشین و لر نشین نیز از پیامدهای این سیاست دور نماندند.
گزارش مفصل حکومت کاشمر به ایالت خراسان که متضمن شرح اقداماتی نظیر «التزام گرفتن از حمامهای زنانه که هیچ زنی را بدون کلاه به حمام راه ندهند، گماشتن مفتشه در حمامها برای مراقبت از زنان، التزام گرفتن از صاحبان گاراژها و منع بانوان پوشیده از زیارت قبور مردگان و…» تنها نمونهای از شدت کنترل اجتماعی برای در فشار قرار دادن زنان بهویژه زنان محجبه را میرساند.
در سطح ادارات نیز از بالاترین سطوح تا کارمندان عادی، فشار زیادی وارد میشد که آنان در مراسم کشف حجاب شرکت کرده و در معابر همراه همسرانشان حرکت کنند. و اگر «بعضی از اعضاء ادارات از بیرون بردن خانمهای خودشان به کنفرانسها و مجامع عمومی غفلت میورزیدند» به روسای ادرات اخطار میشد که به «اعضای خودشان تذکر دهند من بعد اگر غفلت و کوتاهی نمایند، به ضرر خودشان تمام شده و صورت آنها با نام و نشان به مقام ایالت گزارش خواهد شد.» کارمندان عادی چنان تحت مراقبت بودند که تنها یک گزارش امنیه در مورد اینکه همسری با حجاب دارند، کافی بود تا فورا او را احضار و اخراج نمایند.
در ردههای بالاتر کوچکترین احتمال عدم پیشرفت در کشف حجاب در یک منطقه، موجب تهدیدات شدید اداری بود. در ارتش نیز هنگامی که یکی از مقامات قضایی ارتش از برداشتن روسری نازک همسرش، در هنگام تشرف به حرم امام رضا در مشهد، استنکاف ورزید به محاکمه کشیده شد.
این سیاست رضا شاه به حدی ارتجاعی بود که با سقوط حکومت او، اول اردیبهشت ۱۳۲۱، وزارت کشور طی مکتوبی به نخستوزیر از شکست سیاست طرح کشف حجاب پرده برداشت و نوشت: «جناب آقای نخستوزیر! بهطوری که گزارش دادهاند چندی است استعمال چادر سفید و اخیرا نیز چادر سیاه بین بعضی از بانوان معمول گردیده، در خیابانها و معابر با چادر در حال عبور دیده میشوند» ۱۵ خرداد ۱۳۲۲ وزیر کشور طی مکتوبی دیگر به نخستوزیر بار دیگر شکست سیاست کشف حجاب را یادآور میشود و مینویسد:
«اخیرا استعمال چادر نماز و چادر مشکی و عمامههای شیر شکری و کلاههای پوست نمدی در اغلب شهرستانها شیوع پیدا کرده است…» علاوه بر این، گزارشهای ارسالی مختلف از استانهای کشور نشان دیگری از شکست سیاست کشف حجاب رضاخانی بود که با زور باطوم پلیس به جامعه تحمیل کرده بود.
البته مخالفت با حجاب، پیشتر در جامعه ایران مطرح شده بود. بهعنوان مثال، در سخنرانی بدون روبنده ظاهره قرهالعین در سال ۱۲۶۴ قمری و همچنین در دربار ناصرالدین شاه و محافل روشنفکری یافت. همچنین فعالین جنبش زنان ایران در دوره مشروطه و پیش از قدرتگیری رضاخان، بحثهایی در نقد حجاب گشوده بودند.
در حالی که رضا شاه، همه سازمانهای و احزاب فعال دوران انقلاب مشروطیت بهویژه سازمانهای زنان را ممنوع و فعالین آنها را سرکوب کرد در چنین فضایی، ناگهان اجباری شدن برداشتن حجاب زنان را اعلام کرد.
گروههای فعال جنبش زنان ایران از حجاب انتقاد میکردند، برای مثال نشریه عالم نسوان در سال ۱۳۱۰ بحثی درباره حجاب باز کرد و فراخوانی برای این بحث چاپ نمود. پاسخهای موافق و مخالف داده میشد. در مجموع، زنانی از آزادی پوشش و حجاب زنان دفاع میکردند و انحطاط اخلاقی جامعه را از سرکوب زنان توسط مردان میدانستند.
انجمنی مخفی با عنوان «مجمع کشف حجاب» از سوی میرزا ابوالقاسم آزاد و طوبی آزاد رشدیه نیز در دهه ۱۳۰۰ تشکیل شده بود. بعضی زنان فعال حقوق زن، بهطور شخصی و آگاهانه شروع به تغییر پوشش خود از چادر سیاه و روبنده به مانتو و کلاه کرده بودند که خود میدوختند و میپوشیدند ولی بعضا در جامعه با برخوردهای بدی مواجه میشدند.
نخستین شایعات پیرامون قانون کشف حجاب، پس از آن پخش شد که ملکه افغانستان «ثریا طرزی» بدون حجاب به همراه شاه افغانستان در سال ۱۳۰۸ در زمان رضا شاه به ایران آمد. رضا شاه پس از تنها سفر خارجیاش به ترکیه در ۱۲ خرداد ۱۳۱۳، تحت تاثیر اقدامات رادیکال آتاترک قرار گرفت. در این دوره نیز ممنوعیت حجاب در مدرسههای دخترانه پخش شد، و قانونی در این راستا تصویب شد. بخشنامه کشف حجاب جهت تصویب رضاشاه در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۱۴ از طرف رئیسالوزرا به دربار فرستاده شد تا در آغاز دیماه فرمان اجرای رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال گردد، همچنین انجمنهای حمایت از زنان که توسط دولت شاهنشاهی تاسیس شده بودند مانند کانون بانوان به تبلیغ این بخشنامه پرداختند. رضاشاه در ۱۷ دی سال ۱۳۱۴، طی جشن فارغالتحصیلی دختران بیحجاب دانشسرای رسما بر کشف حجاب تاکید کرد.
کشف حجاب در ایران، برخلاف ترکیه که در آن برداشتن حجاب اختیاری بود و علاوه بر آن آتاترک فعالیتهای برنامهریزی شده و تبلیغات محتاطانهای برای تشویق زنان به برداشتن حجاب اجرا میکرد، توسط رضاشاه با زور و اجبار و پلیس انجام شد و بهطور ناگهانی حق انتخاب از زنان گرفته شد و هیچ روند جامعهپسندی برای این کار طی نشد. بخشی از زنان که مسنتر و سنتی بودند و احساس بدی داشتند عملا در خانه محبوس شدند. حتی زنانی که منتقد و مخالف حجاب زنان بودند از این اقدام پلیسی حکومت رضا شاه علیه زنان بهشدت ناراضی بودند و چنین اقدامی را نمیپذیرفتند.
ماموران انتظامی مجاز بودند زنان محجبه را تعقیب نموده و به منزل آنها وارد شوند، صندوقهای لباس آنها را تفتیش کرده و اگر چادر بیابند به غنیمت برده یا آن را پاره کنند. به وزارت معارف نیز دستور داده شده بود که در کلیه مدارس دخترانه، معلمان و دانشآموزان بدون حجاب باشند و در غیر این صورت به مدارس راه داده نشوند. کلیه حکام ولایات نیز دستور داشتند از پذیرفتن زنان باحجاب که به ادارات مراجعه میکردند، خودداری به عمل آورند. اما از سوی دیگر، مطابق بخشنامه و متحدالمالهایی که از طرف دولت صادر میشد، شهربانی موظف بود که در نهایت حفظ امنیت از هر نوع سوءاحترام به زنان بدون حجاب جلوگیری کند.
علی اصغر حکمت، وزیر وقت معارف دو دوره پهلوی اول بود که برنامهریزی برای مسئله کشف حجاب را برعهده داشت. او در کتابی نوشته که پس از کشف حجاب به نزد شاه رفت و به دو مسئله اعتراض کرد. یکی از این دو مسئله را چنین ابراز میدارد: «این روزها مامورین پلیس و بعضی حکام بزور و اجبار در کوچه و بازار در کشف حجاب سعی میکنند و برای زنها خیلی مزاحمت فراهم می کنند … این کار تولید عکسالعمل خواهد کرد.» این درخواست با تغییری در عملکرد رضا شاه واقع نشد.
شدت تبلیغات بر ضد حجاب چنان گسترده بود که بسیاری از زنان معتقد و مومن که با مشکل منع استفاده از چادر مواجه بودند، منزوی شدند و بخشی از زنان که فعالیتهای اجتماعی داشتند از این فعالیتها دور ماندند. عدهای نیز بنا به ذوق و سلیقه خویش با پوشیدن پالتو و مانتو و سرکردن چارقد و شالگردن یا استفاده از کلاههای بزرگی که تمام موهای آنها را در برمیگرفت، سعی میکردند حجاب اسلامی را حفظ کنند. اما دولت برای مقابله با این قبیل اقدامات نیز متحدالمالی به شماره ۲۹۷۰ مورخ ۱۱/۳/۱۳۱۵ صادر کرد مبنی بر اینکه از استعمال چارقد بانوان جلوگیری به عمل میآید.
اعمال کشف حجاب در شهرهای مذهبی با مشکلات بیشتری همراه بود. در قم، بانوان معلم تهدید به استعفا کردند. همچنین بسیاری از اهالی شهر، حتی پیش از ۱۷ دی که «روز آزادی زن و کشف حجاب» نام گرفت، به دلیل انتشار خبر برداشتن حجاب از رفتن دختران خود به مدرسه ممانعت به عمل میآوردند. اعلاناتی نیز از طرف مردم علیه حجابزدایی بر دیوارهای شهر نصب شده بود.
با صدور بخشنامه شماره ۵۴۱ مورخ ۳۰/۳/۱۳۱۵ از طرف وزارت داخله در شهر مشهد از گرمابههای زنانه التزام گرفته شده که هیچ زنی را بدون کلاه به حمام راه ندهند، و در صورتی که زنی با چارقد به حمام برود اسم او و همسرش راپرت داده شود و در این رابطه مامورینی بهطور محرمانه وضعیت خانمها و حمامیها را اطلاع میدادند. همچنین از گاراژهایی که در این شهر وجود داشت، التزام گرفته شده بود که زنان با چارقد را سوار نکنند. اجرای قانون رفع حجاب علاوه بر اینکه برای زنان مسلمان کشور ایجاد مزاحمتهای فراوان کرد، برای زنان مسلمان خارجی نیز که بنا به دلایلی مانند زیارت یا سیاحت در ایران بهسر میبردند، مشکلاتی آفرید. به همین دلیل نیز از سوی دولت مقرر شد زنان اتباع خارجی یا باید از لباسهای ملی خود استفاده کنند یا اینکه به لباسهای غربی ملبس شوند و از استعمال چادرهایی که نسوان ایرانی سابقا بدان ملبس بودند، اجتناب ورزند.
رضاخان ادعای آزادی به زنان ایران داشت آیا رضاخان در خانواده خودش توانسته بود این آزادی را برقرار کند که بخواهد در کل کشور آن را پیاده کند؟ آیا دخترانش در منزل آزادی داشتند؟
دختران رضاخان در خاطرات خودشان به این سئوال شما پاسخ میدهند! معروفترین منبعی که میتوانیم بدان استناد کنم، خاطرات اشرف پهلوی خواهر دوقلوی محمدرضا است. خاطرات اشرف به زبان فرانسه و در فرانسه منتشر شده و بعدها در ایران ترجمه شده است. در فصل سوم کتاب خاطرات اشرف که مربوط به ماجرای ازدواج اشرف و شمس است، میگوید: «بهیکباره در دربار زمزمه شد که پدرم برای من و خواهرم شوهر پیدا کرده است. من هنوز هفده ساله هم نشده بودم و شروع به داد و فریاد و گریه کردم که من شوهر نمیخواهم و مگر زور است؟ دست به دامن مادر و برادرم شدم. برادرم گفت: پدر هر تصمیمی بگیرد تو حق مخالفت نداری! بنابراین چون و چرا نکن. مادرم هم همین را گفت.»
اشرف پهلوی، در سال ۱۲۹۸ متولد شد. او خواهر دوقلوی محمدرضا شاه بود و در دوران سلطنت برادرش، سمتهای مختلفی داشت. اشرف به قدرتمندی و نفوذ بسیار زیاد معروف بود. او یکی از چهرههای معروف دربار شاه بود و همه از او اطاعت میکردند. با توجه به اینکه قدرت نفوذ بسیار بالایی داشت همه حتی شاه حرف او را قبول داشتند و سعی می کردند از او پیروی کنند. اشرف زندگی کاخ نشینی را از سن ۶ سالگی یعنی زمانی که پدرش به سلطنت رسید آغاز کرد.
اشرف میگوید به اعتقاد پدرش، دختر باید در سن مشخصی ازدواج کند. طبق خاطرات اشرف، برای او فریدون جم پسر محمود جم را انتخاب کرده بودند و برای شمس نیز علی قوام را. اشرف میگوید: «اولین بار که فریدون جم را دیدم در حال بازی تنیس با برادرم بود و از او خوشم آمد. بعد از مدتی خواهرم جم را دید و چون خواهرم از من بزرگتر بود، پایش را در یک کفش کرد که من علی قوام را نمیخواهم و جم را میخواهم. چون شمس از من بزرگتر بود از این امتیاز بهرهمند شد و شوهرهای ما رسما جابهجا شد و او با جم ازدواج کرد و علی قوام نصیب من شد!»
بنابراین، افراد و جریاناتی که میگویند رضاخان آزادی را برای زنان به ارمغان آورد، خاطرات اشرف را بخوانند تا متوجه شوند که او حتی به فرزندان خودش در انتخاب همسر اختیار و آزادی نمیداد چه برسد به زنان ایرانی! در نظر او آزادی اصلا معنای انسانی نداشت.
در اندیشه استبدادی رضاخان، زن ایرانی هیچ جایگاهی نداشت. همسر دوم رضاخان یعنی تاجالملوک اصلیتی روسی داشت. او در انتخاب همسر برای پسرش محمدرضا نیز(در سال ۱۳۱۷)، هیچیک از زنان خانوادههای ایرانی را شایسته ندانست و ابتدا به سراغ فوزیه یک زن غیر ایرانی در «مصر» رفت.
اشرف در دورهای که برادرش در سوئیس تحصیل میکرد برای دیدار او به این کشور رفت و در سوئیس به فکر ادامه تحصیل افتاد. خودش مینویسد: «با خودم گفتم بهتر است نامهای بنویسم و از پدرم بخواهم اجازه دهد من در اینجا درس بخوانم؛ اما میترسیدم. وحشت داشتم که پدرم اجازه ندهد. پدرم اصولا به تحصیل زنها اعتقادی نداشت. ولی دل به دریا زدم و به پدر نامه نوشتم که من میخواهم اینجا بمانم و درس بخوانم. رضاخان پاسخ داده بود: این مزخرفات را کنار بگذار و سریعا به ایران برگرد.»
اشرف میگوید: «آرزوی تحصیل بر دل من ماند!
یکی از این جنایتهایی که قلب تاریخ را جریحهدار کرده این بود که دستور دادند زنان «فاحشه» و «مفسد» نباید چادر از سر بردارند! بلکه فقط زنانی که آنها را متجدد میخواندند باید چادرهای خود را بردارند.
از سوی دیگر، کشف حجاب و عملکرد پلیس رضاخان، سبب شد حتی بسیاری از زنان آزادیخواه نیز خود را در خانه محبوس کنند. حاصل مجموعه سیاستهای رضا شاه در عکسالعمل انفعالی مردم، در حمله متفقین به ایران در ۳ شهریور ۱۳۲۰ خودنمایی کرد؛ متفقین به راحتی وارد ایران شدند. سربازان به اصطلاح ارتش مدرن رضاخانی فرار کردند. حتی هنگامی که متفقین او را از ایران تبعید میکردند نه تناه هیچ اعتراض مردمی برگزار نشد بلکه خیلی از مردم، از سرنگونی حکومت او خوشحال هم بودند. سربازان فرار کردند، مردم در خانه نشستند و کشور از هم پاشید و اشغال شد. عجیب این است که مردم خوشحال بودند که کشورشان به دست دول خارجی، از شر دیکتاتور رها شده است. این نهایت استیصال مردم و تنفر آنها از حکومت است که ملتی برای رهایی از ظلم و ستم و زورگویی حاکمان، بیخیال و بیتفاوت باشند که کشورشان به دست نیروهای کشورهای خارجی بیفتد.
سیاستهایی دیکتاتوری و بلندپروازانه رضا شاه، باعث قحطی شدیدی شد و تلفات این قحطی چهار میلیون نفر برآورد میشود.
دوران ۱۶ ساله سلطنت مطلقه رضاخان بر ایران، متضمن اقدامات ضدانسانی متعددی بود که عمدتا با سیاستهای استعماری انگلستان گره خورد بود.
ظلم و ستمی و تبعیضی که به حرمت و انسانیت و آزادگی زنان ایرانی شده، شاید در بسیاری از کشورهای جهان نشده است. هیچ جریانی که آن روز و امروزه شعار دفاع از آزادی زنان را میدهند طبیعیست که هم در آن دوران و هم امروز در نوشتههای خود، تجاوز آشکار به حقوق زنان محکوم کنند.
در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۱۴ محمود جم – وزیر کشور – ابلاغیهای به تمام سازمانهای دولتی ارسال میکند بدین مضمون که باید از ورود زنان «بدسابقه» در مجامع مربوط به کشف حجاب ممانعت شود. حتی اگر فواحش به کشف حجاب التزام نمایند، باید قویا از این کار جلوگیری شود که صدمهای به این مقصود وارد نیاید!
بهنظر من رضاخان و کارگزاران او هیچ جنایتی هم مرتکب نشده بودند، همین تحقیری که نسبت به زنان ایرانی کردند، کفایت میکند که آنها و حاکمیتشان را مستبد و زنستیز و آزادیستیز خطاب کنیم.
مبارزه زنان قبل از حاکمیت رضا شاه
«زرینتاج»، از زنان پیشرو ایران که اشعارش نقش مهمی در ثبت آزادگی و تواناییهای زنان ایران داشت. دورانداختن حجاب توسط زرینتاج در سال ۱۲۶۶ خورشیدی(۱۸۴۶ میلادی) صورت گرفت. زرینتاج که زنی است زیبا و با دانش و شاعر و جسور، با حرکت خود نخستین گام جنبش زنان ایران را برمیدارد. به بیان دیگر، زرینتاج نخستین زنی است که هم در میان مردان حجاب از صورتش برمیدارد، هم برای آنها سخنرانی میکند و هم با استقلال همراه و همرای مردانی میشود که عقیدهای را دنبال میکنند.
پس از این گام استوار زرینتاج که به اعدام او در سال ۱۲۶۸ انجامید، زنان آمادگی شرکت در جنبش تنباکو را مییابند. در واقع جنبش تنباکو در سال ۱۲۷۵ خورشیدی را میتوان آغاز رشد نطفه جنبش زنان ایران در نظر گرفت. این نخستین جنبش سیاسی، اجتماعی مردم ایران که به انقلاب مشروطه انجامید، همزمان است با نخستین حضور زنان در یک اجتماع عمومی پس از سلطه اسلام در همه وجههای زندگی.
از زمانی که به روزگار بیداری ایرانیان شهرت یافته است و زنان نیز در آن سهم دارند، یعنی از زمان پیروزی انقلاب مشروطه(۱۲۸۵ خورشیدی یا ۱۹۰۶ میلادی) تا پایان جنگ جهانی دوم(۱۹۴۵) را میتوان دوره گستر آگاهی زنان نامید. اما کشف حجاب رضا شاه، این روند آگاهگری و مبارزه زنان را کندتر کرد. این حرکت ظاهرا «اصلاحی»، زنان را از جامعه و مبارزه دورتر کرد.
به بیان دیگر، بسیاری از اصلاحهای رضاشاه، چه بهصورت نهان و چه آشکار جلوی رشد طبیعی جنبش زنان را گرفت و شناخت ژرف چگونگی راههای رهایی زن از استعمار و ستم مضاعف را ناممکن شاخت. این سیاست، همچنان زنان را در چنبره جامعه مردسالار زیر سلطه قدرت دولت و دین باقی گذاشت و بیش از آن که نقش بنیادی در سرنوشت خود و جامعه و نهایت ملت و کشور داشته باشند، تبدیل به نمادهای مشعشع ویترینهای به ظاهر متجدد نظام خودکامه پهلوی، حتی پهلوی دوم گردید.
کانون بانوان در اردیبهشت ۱۳۱۴ش، تحت نظارت وزارت معارف و به ریاست شمس پهلوی تاسیس شد. در این کانون، اشخاصی نظیر صدیقه دولتآبادی، فاطمه سیاح، بدرالملوک بامداد، هاجر تربیت، فخرالزمان غفاری بایندر و پری حسامشهیدی فعالیت داشتند. این کانون موظف بود که مجالس مختلف سخنرانی برگزار کرده و از اشخاص معروف دعوت نماید تا برای حضار راجع به مقام زن و مرد سخنرانی کنند. در تعقیب این سیاست به وزارت معارف دستور داده شد که در مدارس کشور مجالس جشن و سرور و خطابه با روی باز و بدون حجاب برگزار شود و نیز تصمیم گرفته شد مدارس ابتدایی تا سال چهارم به صورت مختلط توسط زنان اداره گردد. در نشریات نیز مقالاتی در انتقاد از حجاب به چاپ رسید.
آشنایی جامعه ایرانی عصر قاجار با دنیای غرب و اندیشه تجدد و بیداری و ظهور افکار و جنبشهای درونی جامعه که از انگیزشهای سیاسی، ملی و مذهبی برخوردار بود، به ایجاد برخی تحولات در حاکمیت وقت و ساختار و مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی انجامید. یکی از مهمترین تحولات تاریخ جدید ایران، توجه به حقوق سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه بود.
از نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی، در نتیجه شکل گرفتن برخی تغییرات اجتماعی به تاثیر از نشر اطلاعات و گسترش ارتباطات، در باورها و نگرش گروههایی از جامعه ایرانی نسبت به برخی موضوعات در حوزه اجتماع، سیاست و فرهنگ، تغییر نسبی بهوجود آمد. عواملی مانند چاپ و انتشار روزنامهها، ترجمه و تالیف کتب، گسترش مدارس به سبک جدید، افزایش نسبی قشر تحصیلکرده و روشنفکران و همچنین تاثیر محیط بینالمللی بر عرصه محیط داخلی سبب شد تا بسیاری از ایرانیان نسبت به وضع موجود ناراضی شده و با نگاهی منتقدانه به ارزیابی وضعیت اجتماعی و اعتراض به وضع موجود و طرح پارهای مطالبات و حقوق جدید بپردازند.
یکی از زنان ایرانی عصر قاجار، در توصیف موقعیت و محدودیتهای زنان ایرانی چنین نوشته است: «ما را از ۵ سالگی به مکتب میگذاشتند، آن هم نه همه دختران را، بلکه ندرتا. ۹ ساله که میشدیم از مکتب بیرونمان میآوردند. اگر کتاب میتوانستیم بخوانیم یا خط میتوانستیم بنویسیم، پدران عزیزمان با کمال تغیر کتاب و قلم را از دستمان گرفته، پاره کرده و شکسته و به دور میانداختند که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد.»۳
میرزا آقاخان کرمانی نیز با انتقاد از وضعیت زنان در جامعه ایرانی عصر قاجار، شرایط تاریک زنان ایرانی را اینگونه توصیف کرده است: «زنان ایرانی نهتنها در نظرها خفیف و بیوقار و حقیر یا ذلیل، ضعیف و مانند اسیرند بلکه از دانش مهجور و از فخر بینش دور و از همه چیز عالم بیخبرند و از تمام هنرهای بنیآدم بیبهره و بیثمر. از معاشرت دور و در زاویه خانههای خراب، عنکبوتوار از خیال زنانه خویش میزیسته و بر وفق طبیعت خود میبافند. شب همه شب در فکر اینکه به صد حیله از دست آن شوهر نامرد نمرود کردار شداد رفتار، گریبان خود خلاص کنند.»۴
میرزا ملکم خان ناظمالدوله نیز در دفاع از حقوق زنان چنین نوشت: «نصف هر ملت مرکب است از زن. هیچ طرح ملی پیش نمیرود مگر به معاونت زنها. وجود آنها را در هر مقامی باید محترم داشت.»۵
حضور و نقش گروههایی از زنان در سطوح مختلف اجتماعیُ، بهویژه درباری و طبقات متوسط و تا حدودی نیز گروهی از زنان طبقات و اقشار فرودست کشاورز و کارگر عصر قاجاریه را میتوان در رویدادهای مختلفی که انعکاسی از شکلگیری ماهیت و مبانی فکری جنبش زنان در چارچوب و برآیند علل و عوامل مختلف برخاسته از انگیزشها و آرمانهای مذهبی و ملی و اندیشههای جدید غربی بود، بازجست. مشارکت زنان حرمسرای ناصرالدین شاه در نهضت تنباکو و نقش زنان در رویدادهایی چون مهاجرت صغرای علما و روحانیون مشروطهطلب به آستانه «حضرت عبدالعظیم» و مهاجرت کبرای علما به قم و بستنشینی مردم در سفارت انگلستان در زمان مظفرالدین شاه قاجار، حمایت زنان از تاسیس بانک ملی و مخالفت آنان با استقراض خارجی، حمایت مالی و پشتیبانی گروهی از زنان در دوره استبداد صغیر محمدعلی شاه قاجار از قیام ستارخان و باقرخان در آذربایجان و حتی مشارکت مسلحانه بعضی از آنان در آن قیام و نیز ایجاد تشکلها و انجمنهای زنان، مدارس دخترانه و انتشار روزنامههای زنان، بازتابی از بیداری تدریجی و نقش زنان پیشگام در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر ایران است.
به نوشته احمد کسروی، با صدور فرمان مشروطه برای حمایت از تاسیس بانک ملی و جلوگیری دولت از اقدام به اخذ وام از روسیه و انگلستان، زنان به یاری مجلس شتافتند تا کشور در دام وابستگی به قدرتهای خارجی نیفتد: «زنان گفتوگو از فروش گوشواره و گردنبند به میان مىآوردند. روزی پای منبر سیدجمال واعظ در مسجد میرزا موسی، زنی به پاخاسته چنین گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض میکند؟ مگر ما مردهایم؟ من یک زن رختشوی هستم. به سهم خود یک تومان میدهم. دیگر زنها نیز حاضرند»۶
به نوشته مورگان شوستر: «زنان همه روزه پولهای خود را برای اعانه مملکت خود مىدادند و خدام وطن را تشویق نموده و در هر لحظه به چشم حسرت، مادرانه بر آنها مینگریستند. در آن موقع و آن ساعت وحشتناک حزنافزا که دلهای مردان ضعیف شده و خوف حبس و زجر و دار و گلوله ریز شدن، بر شجاعترین اهل مملکت راه یافته و باعث خفقان قلبشان شده بود، زنها کوتاهی نکرده و از دیگران عقب نماندند.»۷
در زمان محاصره ۱۱ ماهه تبریز در دوره استبداد صغیر محمدعلی شاه نیز زنان این شهر اغلب کارهای پشت جبهه را بر عهده میگرفتند. با فروختن جهیزیه و زیورآلات خود به مجاهدان کمک مالی میرساندند و حتی برخی از آنها با لباس مردانه میجنگیدند و کشته مىشدند. در تحریم کالاهای وارداتی و ترویج منسوجات وطنی نیز زنان نقش قابل ملاحظهای داشتند. در دوره اول و دوم مجلس شورای ملی، انجمنها و تشکلهای زنانه در حال شکلگیری بود. در سال ۱۲۸۶ شمسی انجمن آزادی زنان بهوجود آمد که در آن درباره مسائل و مشکلات زنان ایران بحث و گفتوگو میشد. پس از انحلال انجمن آزادی زنان، انجمن مخدرات وطن در سال ۱۲۸۹ شمسی تشکیل شد. تحرکات سیاسی و ناسیونالیستی این انجمن بیشتر از انجمن آزادی زنان بود. زنانی مانند باجی خانم، خانم نواب سمیعی، صدیقه دولتآبادی، منیره خانم، گلین خانم موافق، شمسالملوک جواهر کلام، فخر الملوک، خانم دکتر ایوب و نیز افتخارالسلطنه و تاجالسلطنه دختران ناصرالدین شاه، از جمله پیشگامان زنان تجدد خواه و از موسسین اولین انجمنهای زنان در ایران بودند. زنان انقلابی و آزادیخواه در عصر مشروطه «با سوز و گداز از استقلال میهن و لزوم تقویت مشروطیت ایران و همکاری با مشروطهخواهان سخن میگفتند. از آنجا که بدبختیهای ملت را نتیجه نفوذ خارجیها میدانستند با وارد کردن امتعه خارجی، قرض گرفتن از بیگانگان و هرگونه عملی که باعث دخالت آنها در امور داخلی بشود مخالف بودند.»۸
در اولتیماتوم روسیه برای اخراج مورگان شوستر، گروهی از زنان از شهرهای اصفهان، قزوین و تبریز به سمت تهران حرکت کرده و با تظاهرات و صدور بیانیه، عموم زنان ایرانی را به مقاومت در برابر اولتیماتوم فراخواندند و حتی «۳۰۰ نفر از زنان از خانه و حرمسرا خارج شدند، در صفهای منظم با اراده تزلزلناپذیر در حالی که چادرهای سیاه بر سر و نقابهای مشبک سفید بر روی داشتند، به طرف مجلس رهسپار شدند. بسیاری از آنها در زیر لباس یا آستین طپانچه یا کارد و قمه پنهان کرده بودند و چند نفر با بیانات آتشین سخنرانی کردند و گفتند اگر وکلای مجلس در انجام فرایض خود و محافظت از شرف ملت ایران تردید کنند، ما مردان و فرزندان خود را کشته و اجسادشان را همین جا خواهیم افکند.»۹
اولین مدرسه نسوان همزمان با برقراری مشروطه با نام دوشیزگان و به مدیریت بیبی خانم شروع به فعالیت کرد. نخستین تلاش برای ایجاد مدارس دخترانه با واکنش شدید سنتگرایان افراطی مواجه شد. مدرسه ملی دوشیزگان با برخوردهای مختلف سنتگرایان افراطی به تعطیلی کشانیده شد. مدرسه دخترانه پرورش نیز که توسط طوبی رشدیه در سال ۱۲۸۲ شمسی تاسیس شد، در چهارمین روز فعالیت خود تعطیل شد. به باور سنتگرایان افراطی، آموزش زنان با نقشهای سنتی آنان مثل خانهداری، شوهرداری و بچهداری منافات داشته و موجب بر هم خوردن نظام خانواده و نظم اجتماعی میشد. آنها دختران مدرسه را متهم به بیاخلاقی و هتک حرمت خانوادگی و حتی مذهبی میکردند. به ناچار مسئولان مدارس، نام مدارس را برای جلوگیری یا کاهش مخالفتهای سنتگرایان افراطی، عفاف، حجاب، ناموس و عصمت میگذاشتند.
اولین نشریه زنان نیز با نام دانش به مدیریت خانم دکتر کحال و به صورت هفتگی منتشر شد. هدف این نشریه که از ۱۰ رمضان ۱۳۲۸ قمری منتشر شد، بیشتر تربیت زنان و امور اخلاقی و بچهداری و خانهداری بود. بیشتر روزنامههای بعدی نیز هدفشان بهطور عمده فرهنگی و آگاهسازی زنان بود. روزنامه شکوفه که به مدیریت خانم مزینالسلطنه در سال ۱۳۲۹ قمری منتشر شد و نیز روزنامههای زبان زنان به مدیریت خانم صدیقه دولتآبادی در اصفهان و روزنامه بانوان به مدیریت طوبی رشدیه دختر میرزا حسن رشدیه، از اولین نشریات زنان ایرانی بود که در بیداری نسبی زنان و دفاع از حقوق آنان نقش داشت.۱۰
در روند شکلگیری و تکاپوهای پیشگامان جنبش زنان در ایران، مقاومت و مخالفت فرهنگ مردسالارانه، مذهبی و سنتگرایان افراطی و جزماندیش، فراگیر نبودن این جنبش و محدود بودن آن به شهرهای بزرگ و نیز نبود تصور چندان مشخص و مدون زنان فعال سیاسی و اجتماعی از مطالبات مستقل خود، از جمله مهمترین تنگناها و موانع بیرونی و درونی جنبش زنان بود. طرح برخی مطالبات محدود در راستای حقوق و آزادیهای زنان در ایران عصر قاجاریه هنوز با یک جنبش مستقل، سازمانیافته و فراگیر دارای انگیزههای زنانه در جهت احقاق حقوق زنان به معنای خاص کلمه فاصله داشت. اما با وجود همه محدودیتها و تنگناهای جنبش زنان ایرانی عصر قاجار، این جنبش با تداوم و گسترش تدریجی کمی و کیفی فعالیتها و اقدامات اعضای آن بویژه از اواخر عصر قاجار و در سالهای انقلاب مشروطیت، بتدریج رنگ و بوی زنانهتر به خود گرفت و از استقلال نسبی در زمینه بسیج سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زنان برخوردار شد.
جنبش زنان ایرانی عصر قاجار که زاییده احساس تازه ملی و اشتیاق شدید به حقوق فردی و اجتماعی و بازتابی از تحول تدریجی آگاهیهای فزاینده فردی و اجتماعی زنان ایرانی بود، با تلفیقی از عوامل و مبانی موثر مذهبی، ملی و اندیشههای جدید غربی، به تداوم و گسترش و تعمیق نسبی و معنادارتر شدن جنبش زنان ایران برای طرح و پیگیریهای پارهای از حقوق و مطالبات جدید زنان ایرانی در حوزههای مختلف سیاست، فرهنگ و اجتماع انجامید. در واقع جنبش زنان ایرانی عصر قاجاریه هر چند که تحت فشار ذهنیت و فرهنگ مردسالارانه جامعه ایرانی آن روز و محدودیتهای ناشی از آن قرار داشت، اما علاوه بر اراده خود برای مشارکت هرچه فعالتر در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی، نشان داد که به اندیشه ضرورت تحول در موقعیت و نقش زنان در جامعه وفادار و برای گام نهادن به تجربهای جدید در راه خود آگاهی و طرح و پیگیری مطالبات جدید برای دفاع از حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زن ایرانی مصمم است.
قبل از این، تشکلات زنان با نامهای مختلفی نظیر «شرکت خواتین اصفهان»(۱۲۹۹ تا ۱۳۰۰)، «شرکت آزمایش بانوان» به مدیریت صدیقه دولتآبادی(۱۲۹۹ تا ۱۳۰۳)، «پیک سعادت نسوان در رشت»، «جمعیت بیداری نسوان» در تهران و «جمعیت نسوان وطنخواه» به مدیریت محترم اسکندری(۱۳۰۷) فعالیت میکردند.
طبق منابع موجود، اولین روزنامهای که برای زنان چاپ شد، دانش به مدیریت خانم دکتر کحال بود که از سال ۱۳۲۸ﻫ .ق به صورت هفتگی منتشر میشد. در صفحه اول روزنامه اهداف آن اینگونه ذکر شده بود: «روزنامهای است اخلاقی، علم خانهداری، بچهداری، شوهرداری، مفید به حال دختران و نسوان و بهکلی از پلتیک و سیاست مملکتی سخنی نمیراند.»۱۱
در سرمقاله شماره اول، به حقوق و برتری مادری، اخلاقمند شدن مادران، امکان تحصیل علوم جدید از طریق روزنامهها توسط زنان بزرگسال اشاره شده و در آخر اضافه شده است: «خانمهایی که سواد خواندن ندارند، بر آقایان محترم فرض است که این جریده را برای آنها هر هفته بخوانند تا آنها نیز از این فیض محروم نمانند، بلکه همین معنی سبب شود که تحصیل سواد نیز بفرمایند.»۱۲
این روزنامه، با وجود اینکه اولین تجربه زنان در روزنامهنگاری بود، تا حدود زیادی در برآورده ساختن اهدافی که در ابتدای انتشار، بدانها اشاره شده بود، موفق عمل کرد و در شناساندن زنان به اجتماع، گامهای مؤثری برداشت که از این جهت، قابل توجه است.۱۳
دومین روزنامهای که توسط زنان چاپ و منتشر میشد، روزنامه مصور شکوفه بود که در سال ۱۳۳۱ﻫ .ق به مدیریت مریم عمید(مزینالسلطنه)، رئیس مدرسه مزینیه منتشر شد. موضوع روزنامه در صفحه اول اینگونه آمده است: «روزنامهای است اخلاقی، ادبی، حفظالصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاقی زنان، راجع به مدارس نسوان، عجالت ماهی دو نمره طبع میشود»۱۴
بیشتر مقالات و مطالب شکوفه به مدارس زنان، طرز امتحان آنان، و سایر امور مربوط به زنان و دوشیزگان مربوط بود.۱۵
از جمله مطالب مندرج در روزنامه شکوفه، مقالهای است با عنوان «آگاهی یا حقیقت مطلب» که در آن، نویسنده ضمن برشمردن مزایا و عوارض تربیت و عدم تربیت زنان، ایجاد احساساتی چون حب وطن، خدمت به نوع، شرف ملی، افتخار مذهبی، فداکاری در راه استقلال وطن را در گرو وجود مادران عالمه میداند.۱۶
روزنامه شکوفه، اخبار و مقالاتی را نیز در مورد زنان جهان منعکس میکرد، مثل «نخستین قونقره نسوان»، «نمایش زنانه در لندن» و «مقایسه حالات زنان اروپایی با زنان ایرانی که نشانگر آگاهی نویسندگان روزنامه از اوضاع و احوال بینالمللی بود.
از دیگر مباحثی که در روزنامه شکوفه مطرح میشد، توجه به امور اقتصادی است، در مطلبی که با عنوان «لایحهای است که از انجمن همت خواتین و خانمهای مدیرات مدارس نسوان درج شده است»، به تشکیل انجمن همت خواتین در جهت ترویج اشیاء داخلی و ترقی صنایع و هنرهای دستی دختران و شاگردان مدارس اشاره شده است.
لغو قانون کشف حجاب
در سال ۱۳۲۰ که رضاشاه ایران را ترک کرد اجرای قانون کشف حجاب سریعا فراموش شد. حتی وزارت فرهنگ حکم داد از ورود زنان بیحجاب به دانشگاه جلوگیری شود و معلمان زن مدرسهها و استادان زن دانشگاهها مجبور شدند با حجاب به کلاس درس بروند. در تهران و سایر شهرها دختران دانشآموز و زنان حجاب را دوباره برسر گذاشتند. برخی حجاب اجباری جمهوری اسلامی را یکی از نتایج کشف حجاب اجباری دوره رضاشاه دانستهاند.
پس از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۰ش، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به ستوه آمده بودند، در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند و ماموران حکومتی هم با وجود وجود قانون کشف حجاب چندان که باید با آنان مقابله نمیکردند. در مهرماه همان سال سیدابوالقاسم کاشانی طی نامهای به نخست وزیر وقت خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد. در سال ۱۳۲۳ش نیز سیدحسین طباطبایی قمی از مراجع وقت، نامهای به شاه جدید نوشت و از وی خواست کشف حجاب اجباری را لغو کند. سرانجام با مخالفت علما و مقاومت مردم، قانون کشف حجاب لغو گردید.
«پدرم دستور منع حجاب را صادر کرد. بموجب این دستور هیچ زن و یا دوشیزهای حق پوشیدن چادر و نقاب را نداشت و اگر زنی با روبنده و چادر پیدا میشد پاسبان از وی تقاضا میکرد که روبند خود را بردارد و اگر امتناع میکرد جبرا چادر او را برمیداشتند و تا زمانیکه پدرم سلطنت میکرد در سراسر کشور این منع برقرار بود.»
عصمتالملوک دولتشاهی همسر سوم رضاشاه درباره کشف حجاب میگوید: «در آن زمان، کلیه طبقات مردم پایبند به اصول اخلاقی خاصی بودند. خانمها در کوچه و خیابان کمتر رفت و آمد میکردند. مسئله چادر نبود و اکثر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند که نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی یکدفعه، با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد. به همین دلیل هم با عکسالعمل شدید مردم روبهرو شد. یادم میآید ما حتی موقعی که در اتومبیل نشسته بودیم و حجاب نداشتیم، از دیدن عابران خجالت میکشیدیم. این موضوع، مربوط به طبقه خاصی نبود و عموم مردم از این دستور بدون مطالعه در رنج و عذاب بودند. آن روزها رضاشاه دستور داده بود که همه ما باید بیحجاب باشیم. این کار اول بسیار مشکل بود؛ خجالت میکشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل کلاه پوست سرمان میگذاشتیم و پالتو پوست با یقه بلند میپوشیدیم. سعی میکردیم کمتر در انظار ظاهر شویم و به همین دلیل اغلب به بیرون شهر میرفتیم. یادم میآید در آن روزها معمولا به باغ حسامالسلطنه در اکبرآباد میرفتم تا ناچار نباشم در انظار عموم مردم بیحجاب باشم. چون از خودمان اختیار نداشتیم مجبور به اطاعت از دستور شده بودیم.»
در میان همسران رجال و امراء، معدود زنانی هم بودند که با قضیهی کشف حجاب همگام نبودند. همسر مخبرالسلطنه و همسر صدرالاشراف وزیر عدلیهی رضاشاه با کشف حجاب میانهای نداشتند. همسر صدرالاشراف پس از آنکه به اجبار در مراسم مربوط به کشف حجاب، بهعنوان میزبان شرکت کرد، از شدت ناراحتی چنان بیمار شد که دیگر از خانه بیرون نیامد و تا یک سال بعد درگذشت و جنازهی او را از خانه بیرون بردند.
صدر الاشرف ماجرای کشف حجاب و مرگ همسرش را در کتاب خاطرات خود اینطور روایت میکند: «شاه برای این که مردم عادت کنند امر کرد وزراء هر کدام در وزارتخانه خود یا در کلوب ایران جشن بگیرند و از افراد آن وزارتخانه و رجال دعوت کنند که با خانمهای خود در آن جشن حاضر شوند. ابتدا در وزارت جنگ این امر اجرا شد و خود شاه هم در آن جشن حاضر شد، زنهای افسران طوعا و کرها حاضر شدند و سایر وزرا هم شروع کردند. همین که یکی دو وزارتخانه جشن گرفت روزی شاه در هیات دولت گفت وسیلهای فراهم بیاورید که من خودم هم با دخترهای خود بدون حجاب حاضر شوم.»…
مبارزه پیگیر زنان علیه جمهوری اسلامی
نزدیک به چهل و پنج سال است که زنان ایرانی، نسل به نسل، پرچم مبارزه با سرکوب و تبعیض و حجاب اجباری در جمهوری اسلامی را برافراشتهاند. دختران جوان سال ۵۷ که در تظاهرات، علیه روسری سر کردن به خیابان آمده بودند امروز در کنار نوههایشان برای حق انتخاب پوشش در کوچه و خیابانهای شهرهای مختلف ایران با گشت ارشاد و آزارگران حجاب اجباری همچنان میجنگند. همین مبارزه مستمر موجب شد که پس از جانباختن مهسا(ژینا) امینی در شهریورماه سال ۱۴۰۱، جوانان پرشور و در صف مقدم مبارزه دختران و زنان به خیابانها آمدند و کلیت جمهوری اسلامی را نفی کردند. حتی دختران دبستانی هم علیه تبعیض و زورگویی حکومت و حجاب اجباری اعتراض کردند. در این مبارزه، زنان و مردان با شعار «زن، زندگی، آزادی» دوشادوش، علیه حکومت به پا خواستند. جمهوری اسلامی را تا لبه پرتگاه سقوط بردند و این بار سرکوب شدید هم نتوانست دختران را خانهنشین کند و از مبارزه دست بردارند.
حکومت برای انتقامگیری از زنان، تحت عنوان لایحه عفاف و حجاب در کمیسیونهای مجلس شورای اسلامی میچرخد، در واقع تلاش دولت و دستگاه قضایی، عملیات شدیدتر همهجانبهای را علیه زنان طراحی میکنند. یک حاکمیت برای سرکوب زنان است؛ نقشهای که در آن همه ارکان حکومتی، همه کارکنان دولت، دانشجویان، دانشآموزان، معلمان، کادرهای بهداشت و درمان، پژوهشگران تا وزارتخانهها و غیره موظف به تخاصم با زنان گمارده شدهاند و برایشان همزمان تشویق و کیفر مقرر شده است؛ خواهان تفکیک جنسیتی شدهاند. بر این اساس، حتی سازمان مسکن و شهرسازی مکلف شده فضای بالای خانهها را محرمسازی کند یا ادارات مرتبط با بهداشت و درمان مجبور به جداسازی جنسیتی شدهاند.
به گفته یک نماینده مجلس ارتجاع، طبق ماده ۴۶ تبصره لایحه عفاف و حجاب، اگر محصلین ۳ بار قانون را رعایت نکنند توسط کمیته انضباطی یا حراست مرکز آموزشی به فراجا معرفی میشوند. حسین جلالی، نماینده مجلس شورای اسلامی دهم، گفت: «براساس لایحه حجاب و عفاف مخالفان حجاب اجباری زیر سن ۱۸ سال از خدمات پاسپورت، اشتغال، تحصیل، حساب بانکی، اینترنت و تلفن محروم میشوند و این مجازات جایگزین زندان و حبس برای این گروه سنی است.»
نتیجهگیری
حجاب زنان ایرانی در دو حکومت پهلوی اول و دوم و همچنین جمهوری اسلامی موضوع کشمکش بوده است و هر دو بار، زنان بدون اینکه خود مستقیما در تصمیمگیری درباره حجاب دخالت داشته باشند مجبور به اجرای تصمیمات حکومتی شدهاند.
در زمان رضاشاه پهلوی کشف حجاب از زنان اجباری بود در جمهوری اسلامی نیز داشتن حجاب برای زنان اجباری است.
جالب است که هر دو حکومت، قانونگذاری درباره حجاب را موجب «آزادی و حفظ حرمت زنان» دانستهاند و در هر دو حاکمیت «شهربانی» و «نیروی انتظامی» مجری قانون حجاب و عهدهدار نظارت بر آن بودهاند.
روز هفدهم دی ۱۳۱۴ دولت وقت به خواست رضاشاه فرمان پوشش زنان بدون «پیچه و حجاب» را صادر کرد.
در دوره ناصرالدین شاه قاجار، طاهره قرهالعین، در یک گردهمایی روبنده از صورت خود برداشت که این حرکت در آن زمانه به «کشف حجاب» تعبیر شد. قرهالعین که خود مجتهدزاده بود، اما با اینحال، با جسارت فوقالعادهای به بنیانهای مذهبی و دولتی و مردسالاری پشت کرد.
با پیروزی انقلاب مشروطیت و مطرح شدن آزادی زنان مسئله پوشش میان برخی مطرح بود. اما اقدامات سربکوگرانه و پلیسی رضا شاه، ضربه شدیدی به رشد و پیشرفت جامعه ایران به ویژه مبارزه زنان زد.
در دوره کشف حجاب، توهینی بزرگی به زنان ایرانی کردند بسیاری از زنان آن دوره مانند امروز جمهوری اسلامی، با ضرب و شتم پلیس روبهرو شدند و حتی مورد تجاوز قرار گرفتند. به این ترتیب، زنان ایران نه در آن دوران و هم در این دوره، زندگی و امنیتشان از سوی حاکمیت به خطر افتاده است.
خودکامگی حکومتهای پهلوی رضاشاه و پسرش محمدرضا شاه، بیگانگی او و اطرافیانش نسبت به فرهنگ جهانشمول انسانی و آزادیخواهانه و برابریطلبانه، بهویژه عدم توجه به آزادی زنان، تاکید بر هویت اسلامگرایی و قدرت سیاسی آن، به انقلاب سال ۱۳۵۷ منجر شد و باز هم مشارکت اجتماعی و برابریطلبانه زنان ایران در حاکمیت جمهوری اسلامی، سختتر و محدودتر شد. در این دوره زنان ناگزیر به چالشی همهجانبه برای کسب حقوق و خواستهای خود شدند که تا به امروز ادامه دارد.
اولین جرقههای لزوم رعایت حجاب پس از انقلاب در ۱۵ اسفندماه سال ۱۳۵۷ زده شد. چرا که حضور زنان بیحجاب در اماکن عمومی به خصوص ادارات و سازمانها باعث شد تا خمینی به این موضوع واکنش نشان دهد. او گفت: وزارتخانه اسلامی نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زنها لخت بیایند. زنها بروند، اما باحجاب باشند. مانعی ندارد بروند کار کنند، لیکن با حجاب شرعی باشند.
همزمان با استقرار حکومت اسلامی در ایران، مردم این کشور، به ویژه زنان در میان چرخدندههای ماشین سانسور و سرکوب جمهوری اسلامی گرفتار شدند. ماشینی که طی چهل و چهار سال کوشیده است جان و روان انسانیت را خرد و نابود کند و انسانهای مومن و حزباللهی گوش به فرمان حاکمیت بسازد.
به بیان دیگر، در دوره پیش از انقلاب ۱۳۵۷، اگر چه زنان در بسیاری از امور ظاهری، مثل انتخاب پوشش، دادن رای، گزینش شغل و مانند اینها مشارکت داشتند یا قانون حمایت از خانواده به سود آنها تصویب شده بود، اما کمتر در گزینشها نقش آگاهانه داشتند. در واقع، تمامی راهها، آن چنان که شاه و دولت به ظاهر «سکولار» و در نهان و واقعیت «مذهبی» میخواستند، به گونهای طراحی شده بود که جلوی هر گونه جنبشی گرفته شود. چرا که جنبش زنان میتوانست کل جامعه را بر علیه دیکتاتوری برانگیزد. به همین دلیل هم بود که با گذشت نزدیک به چهار دهه و نیم از از روز اجباری کردن حجاب توسط خمینی، زنان در صف مقدم و رهبری مبارزه کنونی جامعه ایران قرار گرفتهاند و این واقعیت را ما در جنبش انقلابی حدود شش ماه با محوریت شعار «زن، زندگی، آزادی» در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ دیدیم.
در واقع حکومت محمدرضا شاه و دولتهای به ظاهر متجدد او، چنان جامعه، به ویژه زنان را در ناآگاهیهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نگه داشته بودند، و در حاکمیت جمهوری اسلامی، زندگی بسیار سختی را گذراندند، باز هم خود مرعوب فضای رعب و وحشت جمهوری نشدند و هوشیارانه جنبش خود را به جایی رساندهاند که در آن حاصل مبارزههای تاریخی زنان جهان دیده میشود.
امروز سلطنتطلبان، نوستالژی شدید و بیمارگونهای دارند و در تلاشند جامعه را به عقب برگردانند و مجددا سلطنت پادشاهی را احیا کنند. به همین دلیل این طیف از اپوزیسیون جمهوری اسلامی، بهشدت ارتجاعی، مردسالار، عقبمانده، فرصتطلب و البته پراکنده و چندپاره است. اینها، به دلیل عدم پایگاه اجتماعی و مردمی در داخل جامعه ایران، همواره به کمک دول غربی و احیانا کودتا چشم دوختهاند.
سخن آخر این که اگر چه حکومت اسلامی در ایران، با تصویب دهها قانون دولتی و شرعی بر علیه زنان، حتی آنها را از نخستین حقوق طبیعیشان محروم میکند و اجازه نمیدهد صاحب جسم و جان و زندگی خویش باشند، اما زنان ایران در بستری گام گذاشتهاند که در آینده نه چندان دور، هم به استقلال در برابر دین و دولت میرسند و هم به آزادی، برابری انسانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در همه وجههای زندگی شخصی و اجتماعی!
ادامه دارد
شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲-ششم ژانویه ۲۰۲۴
منابع:
۱- جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲ برابر با ۰۵ ژانویه ۲۰۲۴
۲- محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، نشر وحید، ۱۳۶۴، ص ۳۰۵
۳- روزنامه تمدن، سال اول، شماره ۱۲، ۷ ربیعالاول ۱۳۲۵ قمری، «مکتوبات یکی از مخدرات»
۴- میرزا آقاخان کرمانی، رساله سه مکتوب. ص ۲۰
۵- میرزا ملکم خان ناظمالدوله، روزنامه قانون، نمره ۷، ص ۳
۶- احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰، صص ۱۸۱ و ۱۸۲، ۱۸۰
۷- مورگان شوستر، اختناق در ایران. ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، تهران، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۵۱، ص ۲۴۲)
۸- بدرالملوک بامداد. زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید. جلد ۲، تهران، انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۸، صص ۷ تا ۱۵
۹- مورگان شوستر، اختناق در ایران. ترجمه ابوالحسن موسوی شوشتری، تهران، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۵۱، ص ۲۴۱
۱۰- محمدمحیط طباطبایی، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران، انتشارات بعثت، ۱۳۶۹، صص ۱۷۲ تا ۱۷۴
۱۱- روزنامه دانش. دهم رمضان سنه ۱۳۲۸ﻫ . ق، سال اول، ش ۱ ص ۲ و نیز محمد صدر هاشمی، همان، ج ۲، ص ۲۶۶-۲۶۷
۱۲- صدر هاشمی. تاریخ جراید و مجلات ایران. اصفهان، کمال، ۱۳۶۳، ج ۲، ص ۲۶۷-۲۶۶
۱۳- جهانگیر صلحجو. تاریخ مطبوعات ایران و جهان. تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸ ص ۷۶
۱۴- محمد صدر هاشمی، همان، ج ۲، ص ۲۶۶-۲۶۷
۱۵- محمد صدر هاشمی، همان، ج ۲، ص ۲۶۶-۲۶۷
۱۶- روزنامه شکوفه. دوشنبه نهم ربیعالثانی، ۱۳۳۱ﻫ .ق، سال اول، ش ۶ ص ۲
۱۷- انگلیسیها در میان ایرانیان. سر دنیس رایت. ذبیحالله منصوری. ۱۳۵۷
۱۸- كاتوزيان، محمدعلی، اقتصاد سياسی ايران، ترجمه محمدرضا نفيسی، تهران، انتشارات پاپيروس، ۱۳۶۶، ج اول، ص ۶۰
۱۹- مكی، حسين، زندگی سياسی سلطان احمدشاه، تهران، انتشارات اميركبير، ۱۳۶۲، ص ۱۰۲
۲۰- زرگر، تاريخ روابط سياسی ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، تهران، انتشارات پروين. معين، ۱۳۷۲، ص ۶۰
۲۱- آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی، محمدابراهيم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۷، ص ۱۲۹
۲۲- زرگر، تاريخ روابط سياسی ايران و انگليس در دوره رضاشاه، ترجمه كاوه بيات، تهران، انتشارات پروين ـ معين، ۱۳۷۲، ص ۶۰
۲۳- بهار، محمدتقی، تاريخ مختصر احزاب سياسی ايران، تهران، شركت سهامی كتاب جيبی با همكاری موسسه انتشارات اميركبير، ۱۳۵۷، ج ۲، ص ۲۳
۲۴- كاتوزيان، محمدعلی، اقتصاد سياسی ايران، ترجمه محمدرضا نفيسی، تهران، انتشارات پاپيروس، ۱۳۶۶، ج اول، ص ۱۱۰
۲۵- دولتآبادی، يحيی، حيات يحيی، تهران، انتشارات جاويدان، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۲۲۳
۲۶- مكی، حسين، تاريخ ۲۰ ساله ايران، تهران، انتشارات اميركبير، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۲۳۳
۲۷- هدايت، مهدی قليخان، خاطرات و خطرات، تهران، كتابفروشی زوار، ۱۳۶۳، ص ۳۵۹
۲۸- كاتوزيان، محمدعلی، اقتصاد سياسی ايران، ترجمه محمدرضا نفيسی، تهران، انتشارات پاپيروس، ۱۳۶۶، ج اول، ص ۱۱۰
۲۹- فوران، جان، مقاومت شكننده(تاريخ تحولات اجتماعی ايران از صفويه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدين، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۸، ص ۳۰۵
۳۰- بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسی ايران، ج ۱، ص ۱۸۱
۳۱- بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسی ايران، ج ۲، ص ۳۰
۳۲- بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسی ايران، ج ۱، ص ۱۸۳
۳۳- مكی، تاريخ ۲۰ ساله ايران، ج ۳، ص ۵۸۶
۳۵- زائری، اسدالله، توسعه فرهنگی در افغاستان؛ چالشها و راهکارها، فصلنامه علمی فرهنگی افق نوین
۳۶- روح الامینی، محمود، زمینه فرهنگ شناسی، انتشارات عطار، ۱۳۷۹، ص ۱۸
۳۷- یونسکو، فرهنگ و توسعه، فاضل، نعمتالله، مرکز پژوهشهای بنیادی، ۱۳۷۶، ص ۱۳
۳۸- نویسنده: «آلمانیها و ایران»، بیبیسی فارسی، ۱۵ آذر ۱۳۸۸ – ۶ دسامبر ۲۰۰۹.