کانون فرهنگی ادبی مهتاب

چشمۀ مهتاب

 

شام پنجشنبه 18/5/1397 خورشیدی کانون ادبی فرهنگی مهتاب محفل شعر خوانی را طبق معمول برگزارکرد.

این برنامه  با اشتراک عده ای از شعرای پیشکسوت، جوانان شاعر و علاقه مندان شعر و ادبیات آغاز شد،  جوان پرتلاش، آقای سلیمان “سریر” گردانندگی این محفل باشکوه را عهده دار بود.

گردانندۀ محفل،  با خوشخوانی این سرودۀ زیبا و عاشقانه، محفل را مملواز محتوا و مهربانی کرد.

تکرار پشت تکرار، من، تو، شراب، بوسه
یک عشق آتشین بار، من، تو ،شراب، بوسه

این بوسه چندمین است؟ من چشم میگذارم
تو عاشقانه بشمار من ، تو، شراب، بوسه

امروز روز خوبیست آب از سر من و تو
دیگر گذشته انگار، من، تو، شراب، بوسه

روح هزار عاشق، در ما حلول کرده
خیام، شمس، عطار، من، تو، شراب، بوسه

بی چشم های مستت،بازار گرم این عشق
میماند بی خریدار، من، تو، شراب، بوسه

از تو غزل نوشتم، خوشبختی مسلّم

با این ردیف اینبار، من، تو، شراب، بوسه!!!

******************************

در ادامه آقای مطهری غزلی ناب و پر محتوا را از شیخ الشعرا استاد فدایی هروی خوشخوانی کردند.

الفت پاک

من آن شاهین صیاد افکن آزاد چالاکم
که بال طبع استغنا برد، بر اوج افلاکم

رهین همت خویشم که دراین خاکدان یکدم
نشد مغلول زنجیر تعلق پای ادراکم

نه آن صیدم که هر طاغی سواری ناوک اندازی
به نیرنگ افکند بر خاک و بر بندد به فتراکم

نمک پروردۀ عشقم حلاوت بردۀ دردم
خمار آلودۀ رنجم شریک دیدۀ تاکم

به سوی گلشن جانها نسیم جاده پیمایم
به بوی روزن دلها شمیم الفت پاکم

شکوه قلۀ آزادگی را در دل ظلمت
به فریاد آمدم چشم انتظار نور پژواکم

زمانه گرنهد چون کوه بابا رنج بر دوشم
نخواهد دید حتا بعد مردن سینه در خاکم

به نیروی سخن ویرانگر سامان بیدادم
به نیش خامه مار دوش صد ضحاک سفاکم

چو در خلوتگه جانم طبیعت آتش افروزد
درین ظلمت به گاه سوختن یک مشت خاشاکم

به هر بزمی که مستان حقیقت باده پیمایند
به آیین سخن رند قدح پیمای بی باکم

نپندارید مفلوکم، اگر سیلی خور فقرم
که دارد گنج گوهر زیر دامان طبع دراکم

(فدایی) دل درون سینه بس کولاب خون گردید
گریبان شفق دارد نشان از سینۀ چاکم

************************

سایه “حریری” سرودۀ با محتوائی را از شاعر بانوی اندیشمند، زنده یاد نادیا انجمن خوشخوانی کرد.

دوست دارم معنی امید را باور کنم

راه غم بر بندم و فکر ره دیگر کنم

ریشه های زندگی را آبیاری لازم است

بعد ازین آینده را نوشاب در ساغر کنم

چشمۀ مهتاب را در سایه ها جاری کنم

سروها و سبزه ها را غرق در اختر کنم

باغ من در روشنی رشک گهر ها میشود

گر گل خورشید را دعوت به این محشر کنم

روزگار از کارمن افسانه ها خواهد نوشت

دوست دارم سینۀ تاریخ را پر زر کنم

انجمن گر در سرودنها مرا یاری کند

شعر ناب خویش را آذین هر دفتر کنم

این بود برگهائی از شعر خوانی محفل پر شکوه کانون مهتاب که خدمت سایت وزین “افراشته” ارسال شد تا در خدمت علاقه مندان و دوستداران شعر و ادب قرار گیرد.