طاهر حیدر زاده

   پیر و دل شکسته

گرچه پیر و دل شکسته، کار دل آسان نشد
مردم رنجدیده فارغ، ازغم دوران نشد

روز و شب باران غم بارد به این کاشانه ام
درد بی نانی مردم، لحظه ای درمان نشد

گشته است غمخانه ی دل بهر این بیچاره گان
سر و سر گردان به هر سو، مشکلم آسان نشد

بی وفایی و جهالت، چور کرد این مرزو بوم
اختری این سر زمین، یک لحظه ی تابان نشد

می کشم بار غمت ، سوزم برایت روز وشب
میهن آزاده گان! رنجت چرا پایان نشد؟

خاک فروشان، دین فروشانند خصم روزگار
هیچگاهی این وطن، تسلیم مزدوران نشد

سر به آزادی کشد، روزی به دست شیر دلان
گر چه بال وپر شکسته، همتش ویران نشد

همت والا بنازم، رزم بی پایان عشق
گر چه کارم یکسره، با دشمن نادا ن نشد .

2018 طاهر حیدر زاده