زنده یاد عبدالقیوم رهبر

       پیام به جوانان قرن  بیست و یکم

قسمت نهائی              

تقدیم به اطفال و جوانان مجاهد و مهاجری که گذشته و آیندۂ شانرا استعمار و ارتجاع بلعیده و در زمان حال نیز چیزی جز آرزو ندارند. 

۴– نقش ایده ها و ایده آلها (انگاره ها و آرمان ها ) در آیندۀ بشری:
دوران کنونی ما اگر شاهد پیشرفتهای عظیم علمی ، تپ و تلاشهای بیحساب برای تحقق جوامع آرمانی و کوشش هایی برای حصول رفاهیت عمومی بوده است، از جانب دیگر تجارب پنجاه سال اخیر شکست بسیاری از افسانه ها و “جزم ” های اعتقادی را در برخورد با صخره های محکم واقعیت وجودی کلیت انسانی مسجل گردانیده است.
ایده ها(انگاره ها)ی جامعه گرایانه و فردگرایانه هر کدام با یکجانبه نگری، تکیه بر اصالت اراده و پائین آوردن نقش انسان تا سرحد حیوانات بی شعوریکه بجز از نیازمندیهای مادی بچیزی دیگر نمی اندیشد و یا قطعه ای کوچک از”ماشین بزرگ” اجتماع که هم انسانها را بمثابه ابزار می بلعد وهم فرآورده های انسانی را، همگی شرایطی را بوجود آورد که شایستگی فقط بر پایه دست آورد های مادی – تخنیکی اندازه گیری شود نه برپایه چگونگی استفاده از آن در خدمت بهروزی انسانی.
بدینصورت هر قدر این فلسفه ها در ساحۀ تطبیق پیشروی نمودند و جوامع نمونه ای خود را بنا کردند، بهمان اندازه نیاز به یک بازسازی بنیادی جامعۀ انسانی بیشتر احساس می شود. ورشکستگی کامل و یا جزئی ایده آلها (آرمانها) در قلمرو اجتماعی، جامعه شناسی و روانشناسی انسانهای بدوی را در لفافۀ انگاره ها و ایده های پرزرق و برق، ولی تهی از مضمون و محتوی انسانی دوباره پرورش داد.
این فرآیند عقب گرایانه و پوچ گرایانه به آن حدی از ابتذال و ازخود بیگانگی ارتقا یافت که در جوامع صنعتی و جوامع سنتی انواع مختلفی ازعکس العمل ها را سبب گردید. در جوامع صنعتی پاسیفیسم در اشکال سیاسی و اخلاقی آن رواج یافت و در جوامع سنتی “بازگشت به خویشتن ” تاریخی – مذهبی خود را بمثابه بدیلی مطرح ساخت. ولی آیا این بدیل میتواند به معضلات مادی و معنوی بشر در سفر آتیه اش پاسخ لازم را بدهد ؟
تجربۀ بازگشت به ” مسیحیت ناب ”  در اروپا و “بنیادگرایی ” بر سر اقتدار در ایران، افغانستان و لبنان تا حدود زیادی مایوس کننده است. چه در همۀ این احوال برخوردهای این نیروها درعکس العملی مملو از تعصب، عقبگرایانه و ظلمت ستایانه بوده است و تا اکنون مانند بسیاری از نیروهای شورشی در صدد نفی شرایط ماحول خود اند. ولی اولا ً درین نفی درست در مقابل جهات مثبت تمدن بشری قدعلم مینمایند و از جانب دیگر خود بدیلی برای فایق آمدن بر نابسامانی های اجتماعی ندارند، بگذریم ازینکه این ناتوانی گهگاهی در تخیلات سفیهانه و خود فریبی عامه پسند نیز خود را جلوه گر میسازد.
بدینصورت، چنانچه تجارب ما نشان میدهد گاهی ایده ها و فلسفه های تطبیقی جای ایده آلها و آرمانها را می گیرد و زمانی هم ایده آلها خود را بعنوان یک شمولیت جزمی  خارج از دایرۀ زمان و مکان مطرح می سازد و بدینصورت تا سرحد یک” فلسفۀ عملی” و یا سیاست پائین می آید که محدودیت های زمانی و مکانی را نفی کرده و خود را در دایره اوهام و تخیلات فریبنده اسیر می سازد.
اکنون آنچه ضروری بنظرمی آید، اینست که “مونیسم ” که تا اکنون فقط در ساحۀ متافزیک غلبه کسب کرده است، خود را درساحۀ تاریخ و اجتماع نیز گسترش بدهد و باینصورت تمدن مادی – تخنیکی کنونی بشر در چاچوب این”مونیسم” یا “یکتاگرایی” پایه معنوی و اخلاقی خود را بعنوان یک نظام ارزشی کارآ و هماهنگ با رشد روز افزون نیازمندیها و دستاورد های بشری بوجود آورد.
این نظام ارزشی که می تواند منابع متعددی از مذهب، عرفان، عرف و عادات و اخلاق و یا فلسفه ها و قوانین بشردوستانه داشته باشد، فقط میتواند در صورتی بعنوان یک تمدن هماهنگ معنوی  تثبیت گردد که سیر توالی و پیشرفت بشری را در کل بعنوان هدف خود تعیین نماید.
این مسئله اکنون واضح شده است که انسان موجود ایده آل پرست است، ولی این ایده آلها که میتوانست رهگشای بشریت به جلو باشد، در طول تاریخ اکثرا ً به قلادۀ بردگی استحاله نموده است. کوشش نسل های آینده در تعیین جایگاه تاریخی – منطقی ایده آلها بعنوان ابزاری برای پیشرفت انسانی و بعنوان پشتوانۀ پیشرفت های مادی – تخنیکی و رهنمای زندگی عملی باید با دیدی روشن و آینده نگر صورت بگیرد، تا مگر ایده ها و ایده آلها، زندگی عملی و جامعه آرمانی خلاصه فلسفه و تاریخ در رشته ای ناگسستنی و پرتلالؤ بهم پیوند بخورند و امتداد یابند. 

۵ – خاتمۀ کلام: (موقعیت جوانان ما در قرن آینده)
جوانان افغانی در آستانهۀ ورود به قرن آینده در وضع سخت اسفناکی بسر می برند. در حالیکه در سطح جهانی یگانه نیروی پرتلاش اجتماعی جوانانی اند که بر ضد آلودگی های محیط زیست ، برعلیه مسابقات تسلیحاتی و بعضا ً نیز علیه احجافات امپریالیستی و تعدی به حقوق بشرصف آرایی دارند؛ در شرایطی که آمادگی های بزرگی برای ورود به قرن آینده برای جوانان جوامع پیشرفته در دست است؛ جوانان امروز ما و جوانان فردای ما – که اطفال کنونی ما اند – در زیر پاشنۀ خون آلود استعمار روس دست و پا می زنند. صدها هزار تن آنها از داشتن پدر، برادر، مادر و خانوادۀ آرام محروم شده اند، و بعضا ً برای “شستشوی مغزی ” به آنطرف مرز برده می شوند تا با وسایل جهنمی روان شناسانه و یا تربیتی از آینده، حال و گذشته خود انقطاع یابند.
بیش از یک ملیون و نیم طفل و جوان ما در آوارگی بد ترین نوع محرومیت مادی و معنوی را سپری مینمایند. یک نسل کامل جوانان ما توسط روس سر بریده شد، یک نسل در حال جوانه زدن ما در زیر تربیت عناصر بیگانه پرور، جاهل و بی آزرم به ابزار گنگ و بی ارادۀ نیروهای رجعتگرا مبدل شده اند؛ و یک نسل دیگر نیز در خیمه های آوارگی در مغاک بدبختی مادی و ظلمت جهل و نادانی دست و پا میزنند.
جوانان ما با این وضع و حالت چگونه میتوانند کاروان پرجلالت پیشرفت بشری را بدرقه نمایند؟ ما جز ازین راهی نداریم که از میان همه این سیه روزی دست بسوی اطفال و جوانانی دراز کنیم که میتوانیم بدانها دسترسی داشته باشیم و از میان آنها پیشقراولان لشکر جرار رنج و مبارزه و پیروزی را برای فرداهای روشن و پر از امید زیر تربیت بگیریم .
تنها درک این نکته که ما در مغاک تیرۀ بدبختی و سیه روزی زندگی می کنیم کافی نیست. فهم این نکته هم ضروری است که ملت های زیاد و مردمان بیشماری در نشیب و فراز حادثه ها – همانند ما – غرق در تیرگی و سیاهی روزگار بوده اند و فقط آنهائی بر خود و تاریخ خود، بر گذشته و آتیۀ خود حاکمیت بدست آورده اند که در عمق مصیبت ها و ناکامی ها فروغ جاودانۀ امید را در دل نگهداشته و برای خروج از ورطه ها و بلایا همت را از دست نداده اند.
فاجعۀ کنونی اگرچه زخم های ناسوری بر دل و پیکر ملت ما نشانده است، ولی در درازنای تاریخ ما این فاجعه ، لحظه ای بیش نیست که در میان هاله ای از حماسه و جانبازی و مقاومت شگفت و پرافتخار مردم ما گم میشود.
من یقین کامل دارم که در آستانۀ ورود به قرن آینده کشورما و مردم ما در افغانستان آزاد، آباد، شگوفان و صلح دوست زندگی خواهند کرد و فرزندان خجسته و باهمت ما آنچنانکه نسل ما استعمار را درهم کوفت، عقب ماندگی، تحجر و بدبختی را نیز با همین همت از سرزمین محبوب و همیشه آزاد افغانستان بیرون می رانند. و به امید آن روز این دفتر را می بندم.

“عبدالقیوم رهبر”
هفتم آگست  
۱۹۸۸