بامداد

واژۀ “کمونیست” نباید چاشنی خزعبلات نویسی شود

واژه ها در ساده ترین تعریف  وسیلۀ انتقال پیام اند، و زمانی دلپذیر می شوند که التباس عملکرد مفید به جامعه گردند. این عملکرد ماست که واژه ها و اصطلاحات را مقبولیت ومعقولیت می بخشد. هرگاهی که زیرمفاهیم واصطلاحات، اعمال زشت صورت بگیرد، آن واژه ویا اصطلاح نیز مورد تنفر واقع می گردد.

خلقی ها وپرچمی ها زیر نام سوسیالیزم وکمونیسم جنایت بی شماری را بر مردم ما روا داشتند، که زخم های آن تا هنوز التیام نیافته است. مردم بدون آن که مفهوم سوسیالیسم و کمونیسم را بدانند که چیست و چه هدفی دارد، تا این اصطلاحات از زبان خارج گردد، عکس العمل نشان می دهند، که گویا نمونۀ سوسیالیسم را در زمان حاکمیت باند وطنفروش خلق وپرچم دیده اند.

درچنین شرایط عقب ماندۀ افغانستان، کسانی که تحلیل درست از شرایط اجتماعی، فرهنگی واقتصادی جامعه، ندارند و نمی دانند که درکدام فاز تاریخی قرار دارند، کاربرد این واژه ها را درلفظ و فقط لفظ، شرط انقلابی بودن می دانند. این اشخاص به باور من مارکسیسم را فقط مزه مزه کرده اند، از ژرفای موضوع درک درستی ندارند، یا به گفتۀ لنین از دم مارکسیست شده اند. این ها نمی دانند که مارکسیسم یک تیوری علمی عام انقلابی است، و هرکشوری با تحلیل شرایط خاص خودش تیوری انطباقی را از آن استحصال وبه کار می برد.

کلماتی که درکتاب ها نوشته شده اند بسیارخوب اند، وبه حافظه سپردن شان نیز بهتر، اما مساله ای اصلی و اساسی به کار بستن و تطبیق آن ها درجامعه است. طوطی صفت یا «رباط » گونه بیان کلمات و جملات انقلابی  در ما ورای اقیانوس ها و هزاران کیلومتر به دور ازافغانستان، برای این مردم گیرمانده در لای دو سنگ آسیاب امپریالیسم و ارتجاع چه ارزشی دارد وچه چیزی را تغییر می دهد؟ مردم به تغییر سرنوشت سیاه وغمبار شان نیاز دارند، نه  به تفسیر های من در آوردی  و فقط سرخ گویی.

پیشگامان مبارزات رهائیبخش کشورما، با درک عمیقی که از علم انقلاب داشتند، و با درنظرداشت شرایط مشخص جامعۀ شان، سخت این موضوع را رعایت وعملی کردند. تحلیل مشخص از وضعیت مشخص سرلوحه کار شان بوده است. آنها از سرخ گویی سیاه کاری به شدت متنفر بوده اند. وقتی آثار بجا مانده وارزشمند شان را مطالعه کنید دیده می شود که همه چیز، حتی اصطلاحات را بادرک درست از جامعۀ خود بومی کرده اند. زیرا که هدف شان انقلاب و دگرگونی اجتماعی بوده است، نه فخر فروشی ساده لوحانه.

همه مردم جهان برای پوشانیدن بدن شان لباس می پوشند، اما هرکشور آن را مطابق فرهنگ خود می سازد. تطبیق خلاق مارکسیسم نیز چنین شم پویا ودینامیک را ایجاب می کند، درغیر آن خودکشی کار ساده ای است، اما فاجعه بار، که هر بی مقداری می تواند به آن دست یازد.

شما تمام پیش کسوتان جنبش دموکراتیک نوین را ببیند، از اکرم یاری، هادی محمودی الی آخرین سازمانی که من اطلاع دارم، رهبرسازمان انقلابی افغانستان، هیچ کدام این سازمان ها خود را حزب کمونیست اعلان نکردند. من از کسانی که درلفظ کمونیست هستند می پرسم که چرا آن ها سازمان یا حزب شان را با همان توانمندی وظرفیتی که واقعاً داشتند، حزب کمونیست اعلان نکردند؟ این آقایان باید درک کنند که همان قدر که از واقعیت عقب ماندن بد است به همان اندازه از واقعیت پیش جهیدن نیز گمراهیست! مبارزه درکشورهای عقب مانده بسیار دشواراست ،و درکشورما دشوارتر از همه.

بسیاری ها که توان مبارزاتی شان را از دست داده اند، یا نسبت به پیروزی انقلاب نا امید شده اند، حرف هائی را که باید فردا، درزمانش گفته شود، امروزآن را بیان می کنند، و نمیدانند که حرف بی موقع علاوه برخطرات آن،  در نظر شنونده، یاوه نیزمی نماید.

این اشخاص مانند آدم های دروغ گو که سوگند ورد زبان شان است، تا به پشتوانۀ سوگند حرف شان را  دیگران بپذیرند، در هرمساله ای پای «مجید» و … را به میان می آورند. دوست یا دوستان گرامی! وقتی این قدر به مجید و هم رزمان او باورمند هستید ، باید نشان بدهید که از او چیزی ادب نیز آموخته اید! وقتی به مجید وفا دار هستید، آثار و نوشته های او را حتماً باید خوانده باشید؟ آیا مجید درجایی از دشنام های رکیک علیه حتی دشمنان سر خود استفاده کرده است؟ وقتی کسی یا کسانی بسیار مودبانه و احترامانه به شما پیام می دهد که حرف هائی که می نویسید شمار زیادی را با خطرات جدی مواجه می کند. به جای آن که به اصلاح کار خود بپردازید، به غلظت دشنامنامه ای تان می افزایید. این کجای کمونیست بودن است؟ آیا اخلاق یک کمونیست همین است؟ کمونیست ها بالاترین اخلاق درست انسانی را دارند، واز این که بر منطق مسلط هستند، هیچگاهی از دشنام زدن، که ناشی از فرط ضعف منطق است، استفاده نمی کنند. دیده می شود که شما ضعف فکری و ایدیولوژیک خود را با دشنام گویی می خواهید کتمان کنید، که ممکن نیست.

دیده می شود که بسیاری اشخاص که کار وفعالیت سیاسی ومبارزاتی ندارند،     دچار لیبرلیسم مرضی شده به اباطیل و لاطایلات گویی پناه برده، بجز خود دیگران را مرتجع می بیند. درحالی که درجهان عینی چیزی به نام قیاس و جود دارد، که با این معیار میتوان جایگاه واقعی اراجیف نویسان را تثبیت کرد.

به نظرمن درست آن است که به پراتیک، که معیار حقیقت است، استناد گردد، ونشان دهیم که چه کاری بجز تخریب دیگران، که هیچ سودی به انقلاب و سرنوشت مردم ندارد، انجام داده ایم. من فکر می کنم که در شرایط موجود بهتر آن است که راه های بیرون رفت از بن بست کنونی را جست وجو کنیم، و زمینه های اتحاد را مساعد سازیم تا قطره ها به دریای بیکران و خروشان مبدل گردد. وخنجر ها را به سوی دشمنان مردم وسر زمین ما حواله کنیم، این است وظیفۀ یک کمونیست انقلابی. نوحه سرایی به یاد مجید … وهمرزمان شان بدون پراتیک انقلابی هیچ دردی را دوا نمی کند، وچنان که گفته اند تیوری انقلابی بدون عمل انقلابی چیز بیهوده است.