همدردیم
سکینه “روشنگر”
همدردیم
بازهم جادوگر استعمار
رنگ و نیرنگ دیگر زد به ما
همه جا خانه به دوشان وطن سرگردان
زیر بار ستم و هجرت وآه
می کشند رنج و غم دوران را
راه آرامش خود می پویند
سر به صحرا زده و دشت و دمن
بی درنگ، ره جویند
تا ز بیداد ستم دور شوند.
آسمان وطنم چون شب تار
مردمان وطنم زار و نزار
می هراسند ز تاریکی عقبای ستم
با روانی پریش و ناله و آه
همه فریاد به دل
اشک ماتم ریزند،
آه! باز جادوگر استبداد
می برد رنگ خوشی ها ز چمنزار وطن
می کشد حلقه ای بیداد و ستم بر زن و مرد
دم به دم تنگتر و محکمتر
خانه ای علم و هنر آتش زد
راه آسایش انسان ببست
جادۀ دانش و آزادگی شد ناهموار
وجوانان دلیر وطنم
قهرمانان بلند قامت ایستاده به میدان،
زنان و دختران پاک سرشت میهنم
با غریو جرس شیون و شور
همه جا داد زنند
خواست شان آزادیست
رنج شان بیکاریست
درد شان فقر و تحمیل ستم بر زن است
هان، ای هم وطنم! با پریشانی تان همدردیم
نالۀ زار و غم تیره گی را
همه جا فریادیم، فریادیم…
padarjan2021-10-11T08:10:36+00:00