ش. دهاتی

                     هزار چهره های انقلابی نمای مرتجع وفتنه گر

در یکی از قریه جات با صفا و خوش آب وهوای شمال کشورکه منتظرمهمانانی بودیم، با دوستی صحبت می کردیم؛ لجام خنگ سخن از دست ما خطاخورد و مثل نظم نامنظم فکری روشنفکرنمایان لیبرال و پست مدرن آشفته، به هرسو جستک وخیزک می زد، تا سرانجام آن دوست لجام را کشید و گفت:

دراین روزها نمی دانم چه اتفاقی افتاده(ویا می افتد) که کوچه وبازار پُر از شعارهای “انقلابی” و “روشنفکرانقلابی” گشته است. در اوایل تجاوزامپریالیست ها – که آن روزها عدۀ محدودی این اصطلاحات را به کارمی بردند – همه زوق زده شده بودند. خواب های شیرین “دموکراسی”، “بازسازی”(به سطح دوبی و کازابلانکا)، “حقوق بشر”، “انتخابات” و… سرانجام رسیدن به پُست و مقام و زندگی لوکس و آرام، عده ای را حتی تخدیر کرده بود که هرگاه کسانی حرفی خلاف جریان حاکم می زدند، حکم کفرشان را صادر می کردند، آنها را “سنتی”، “متحجر”، و… حتی نظرات آن ها را “تئوری کماکان” و مربوط به “تفکرات کهنه” و “قرن گذشته” می دانستند.  درآن روزها بکاربرد کلماتی چون “تجاوز”، “اشغال”،  “امپریالیسم”، بخصوص اگر درکنار نام امریکا به کارمی رفت، و… از طرف عدۀ زیادی روشنفکرنمایان، گناه، چی که مترادف با کفر تلقی می شد. این روشنفکرنمایان حتی بیشتر از اخوانی ها وخلقی- پرچمی ها بر نویسندگان و یا گویندگان آثار وگفتاری که علیه تجاوز و … چیزی نوشته و یا گفته بودند حمله می کردند و حتی سلام وعلیک معمولی با آن ها را تحریم می نمودند. برعکس با اخوانی، پرچمی وخلقی هائی که قاتلان شناخته شدۀ خلق، و حتی رفقای شان بودند، دست می فشردند، دریک دسترخوان ومجلس و… تبادل عیش می کردند.  درادبیات و زبان این مجموعۀ ناجور، کلماتی چون “جامعۀ جهانی”  به جای امپریالیسم، “جهانی شدن” به جای جهان گشائی، “ورود قانونی” به جای تجاوز مسلحانۀ  ۴۸ کشور، “کمک های انسان دوستانه” به جای استعمار، “عروسک سازی” به جای آزادی زن و… مروج شده بود. خیلی ها که روزگاری خود را “مارکسیست ارتدکس” می خواندند، “دموکرات” و لیبرال شده بودند و برگذشته های، بعضاً انقلابی، شان خط بطلان کشیده و آن را وقت تلف شده می خواندند. مردود خواندن احزاب وسازمان های انقلابی و درعوض حزب علنی سازی، انتخابات بازی، دنبال یکی از کاندیداهای قدرت رفتن و تا حد مبلغ افراد مشکوک تبدیل شدن، مُد گشته بود. یکی “کرزی” را شخصیت ملی می گفت، دیگری “جلالی” را متخصص و دموکرات و مملکت ساز معرفی می کرد و سومی از “اشرف غنی” ناجی ملک وملت می ساخت. این امور تاحدی گسترش یافت که برخی، نهادهای مبارزشان را منحل کرده، به جایش احزاب راجسترشده در وزارت عدلیۀ رژیم پوشالی زیرنظر استخبارات جهانی ساختند. تحت لوای امپریالیسم و دولت دست نشانده اش، ان جی او ها، مجمع ها، اتحادیه ها و… بنا نهادند، پول گرفتند و دفترها گشودند و نشرات گستردند و برخی هم با هیجان آن ها را “دستآورد دموکراتیک” می خواندند. تدویرکنفرانس های رنگارنگ سیاسی و ادبی و مصاحبه های تلویزیونی را هم وسیلۀ تبارز “شخصیت” و به اصطلاح نام کشیدن خود به نام تحلیلگر و شاعر و کارشناس سیاسی و ادبی و… می ساختند.

درهمچو حالتی صفبندی ها مشخص بود و علنی، و سردرگمی درتشخیص هویت افراد به وجود نمی آمد. خیلی زود آدم می فهمید که این و آن که ضد تجاوز وعلیه امپریالیسم و ارتجاع همدست آنند، انقلابی و آن واین که مؤید تجاوز وهمسوی امپریالیسم و ارتجاع اند، ضد انقلابی اند. ولی دراین روزها برخی ورق ها چپه گشته و زبان ها طور دیگری دورمی خورند. همان هائی که با صد من سرش نمی توانستی کلمۀ “امپریالیسم” را درزبان وادبیات شان بچسپانی، و “جامعۀ جهانی” ورد زبان شان شده بود، امروز فرفرک واری  درنشرات، سایت ها، فیس بوک ها و حتی ستیژهای شان از “امپریالیسم” حرف می زنند. همان هائی که هزارمن دلیل می آوردند که حضور امریکا و ناتودر افغانستان از حضور شوروی در این کشور فرق دارد و این تجاوز گفته نمی شود، حال در کوچه و بازار و درتلویزیون و اخبار، از “تجاوز امریکا” دم می زنند. آن هائی که دربلند بردن کرزی، جلالی، اشرف غنی و … تا سرحد جنون تبلیغ می کردند و حتی پیش پای نمایندگان رژیم استعماری فرش سرخ پهن می نمودند وخود تا موقعیت بادیگاردشان نزول می کردند، امروزانواع بد و رد نثار شان می کنند.  همان هائی که عضویت در سازمان های آئین نامه دار را “عبودیت” و حزب وسازمان سازی را “جنایت” می خواندند ومی نوشتند، حال با گمان شوم شان، برای گرفتن “میراث”، “مدافعان” چنین سازمان هائی می شوند؟!!!  و حال همان ها، ا ز همان دهن ها وقلم ها،  به قول دوستی “نجوای درماندگی” شان را با دیده درآئی و مسخره کردن خود شان  وبا خاک به چشم مردم زدن، می کوشند “ندای آزادی” بنمایانند؟!!! و چک چکی های فراموش کار شان هم، که عمدتاً کر و کور و لال اند، چه موافق باشند وچه نباشند فقط بلداند لا شعوری چک چک کنند که از “قافله” پس نمانند؟؟؟؟؟

 یا للعجب! این چه روزگاریست که انسان هائی می توانند هم چنین باشند وهم چنان!!! و طرفه این که در هردو حالت، در هردو موضع گیری هم، همین ها خودشان را برحق می دانند و به دیگران کتره وکنایه می گویند؟!! مگردیده درآئی هیچ حد ومرزی ندارد ومی تواند تا سرحد زیرپاکردن شرافت برسد؟؟

با آن که این تغییر رنگ و شکل ها هنوز هم درحد حرف وگفتاراست و این بوقلمون های هفتاد رنگ نه دیگر آبرو وظرفیتی دارند ونه جرئت قدم گذاشتن در راه مبارزۀ انقلابی را، ولی برای کسانی که این ابن الوقت ها را نمی شناسند می تواند به طور گذرا اغواء کننده باشد.

بعد، این دوست رو به من کرده گفت: حال تو بگو که مردم درچنین حالی چگونه بدانند که کی واقعاً انقلابی و درصف خلق است وکی نیست؟ و آن هائی که مارمولک واری درهرشرایطی رنگ جلدشان عوض می شود تا مصئون بمانند و شکم سیرکنند، درچه کتگوری می آیند؟

من که تا این دم، بحث را شوخی می پنداشتم، حال متوجه شدم که این دوست جدی شده وسوالش را بی پاسخ نمی گذارد. درهمین اثناء این اصل دیالکتیکی به یادم آمد که “با شناخت گذشته و درک درست حال می توان آیندۀ یک پدیده را تا حد زیادی پیش بینی کرد”. لذا به این دوست گفتم، با این گذشتۀ متلون و در واقع ارتجاعی، و عملکردهای سود جویانه(پراگماتیستی) وتفرقه افگنانۀ امروزی چنین آدم هائی، می توان آیندۀ شان را هم تا حدی پیش بینی کرد، لذا نباید به حرف های مسخرۀ شان وقع گذاشت. تازه نشنیدی که گفته اند:

“ادعا ارزش ندارد جز به میدان عمل                  پهلوان خارج از میدان نمی ارزد به هیچ”

این پهلوانان خارج از میدان رویاروئی با امپریالیسم و ارتجاع، که واقعاً به هیچ نمی ارزند، و این مدعیان کاذب مبارزه که با زبان های چرب ونرم و مظلوم نمائی ها و نیرنگ بازی های خود، در هرنهاد وجائی، دوسه نفر شان کمین گرفته و آن نهاد را بدنام کرده اند، فقط یاد دارند حرف مفت بزنند و تفتین وتوطئه کنند؛ آن ها هرگز گامی صادقانه درعمل انقلابی نمی گذارند. درهمین لحظه به یاد سخن یکی از پیشوایان انقلابی جهان افتادم که کلید حل همین مسایل می توانست باشد. او گفته بود: “هرکسی که درطرف خلق های انقلابی قراربگیرد، انقلابیست. هرکس که درطرف امپریالیسم، فئودالیسم و کاپیتالیسم بوروکراتیک بایستد، ضد انقلابیست. کسی که تنها درگفتار جانب خلق انقلابی را بگیرد ولی کردارش غیرازآن باشد، یک انقلابی لفظی است. هرکس نه تنها درگفتار بلکه درکردارهم جانب خلق انقلابی را بگیرد، انقلابی به تمام معنی است.”

حال هرکس می تواند با این محک غش را از سیمین فرق کند. کسانی که از قِبَل امپریالیسم و کاپیتالیسم بوروکراتیک به نان ونوائی رسیده اند، صاحب خانه شدند، از امتیازات بلند امپریالیست ها در داخل وخارج بهره می برند  و… چگونه می توانند طرف امپریالیسم و کاپیتالیسم بوروکراتیک را رها کنند و به صف خلق فقیر و گرسنه ای که فقط ازمبارزانش ایثار می طلبد بایستند؟ این، به ذات سودجوی شان نمی گنجد. آن ها هرگزحاضر نیستند به زندگی پر رنج و پرمخاطرۀ مبارزه برگردند، فقط گاهی فیل شان یاد هندوستان می کند و از واژه های “قرن گذشته” و از “تئوری کماکان” با ادای “چپ سنتی” به تخریب مبارزان صادق و پیگیر خلق می پردازند و بر اوراق دوسیۀ گناه وشاید خیانت خود می افزایند.

این قماش انگشت شمارفتنه گر، که در بعضی جاها عده ئی پاکدامن را به گروگان گرفته اند، باید بدانند که مردم وتاریخ حافظه دارند و موضع گیری ها وبرخوردها در ذهن وحافظۀ شان می ماند. ورنه با جمله بندی هائی که “کرزی” دراواخرحکومتش و هم اکنون علیه امریکا به کارمی برد، می بایست شاه شجاع بودنش را فراموش می کردند. اما تو مطمئن باش که با شیرغلت زدن ها، ذات و ماهیت افراد وگروه ها تبدیل نمی شود.

تو خودت گفتی فلانی مرا به حمایت از مثلاً کرزی یا جلالی یا اشرف غنی دعوت کرد، این خود درکنار امپریالیسم و کاپیتالیسم بوروکراتیک قرارگرفتن و به فحوای کلام آن پیشوای بزرگ انقلابی، ضد انقلابی بودن است، حال چگونه می تواند از آن دعوت ضد انقلابی و ارتجاعی اش منکرشود؟ و دیگران چگونه منکرشدنش را بپذیرند؟ وچطور وچرا باید عناصرپاک وصادقی که هیچ وجه مشترک فکری، ماهیتی و شخصیتی با این چهره های متلون سودجوی و نیرنگ باز ندارند، دنبال شان بروند؟ من مطمئنم آن هائی که پیش این افراد، به قول مردم “دهان پری” ندارند، هرگز با این ها در یک سمت قرار نمی گیرند؛ و تو هم نباید هرکسی را که با این ها رابطه ئی دارد، با آن ها یک سان بدانی و تر وخشک را به پای هم بسوزانی. مردمی که می خواهند درصف خلق باشند، امروز نه، فردا این اقلیت ناچیز بودا صفتان فتنه گر را ازصف خود طرد می کنند و …

سخن به پایان نرسیده بود که دوستان دیگری از راه رسیدند و ما مصروف پذیرائی ازآن ها شدیم.