پویا

هجدهم جوزا ، روزتعهد مبارزه، تاپای جان برای رسیدن به آزادی است

مجید بزرگ ستاره ای درخشان درمعرکۀ سیاهی شب و روشنایی فردا ، دراین روزافول کرد، تا باشد که برای تداوم راه، رهنمای مداوم واقع شده باشد.
به باور من هجدهم جوزا زادروز رنسانس  فکر، اندیشه و چگونگی به تداوم رسیدن به آزادی است که رهبر واقعی با عشق تمام پای دارمی رود، تا جان دادن وقربان شدن در ره آزادی وطن را قلم زده باشد.
مجید بزرگ نه تنها علمدارمبارزۀ مسلحانه برضداستعمار واستبداد داخلی بود، که نظریه پرداز “چرا و چگونه جنگ مقاومت برضداستعمارشرق وغرب باید به پیروزی برسد”، نیزبود.
به اولین شب نامه ای که بدست رفیق نوشته شده بود مراجعه کنید تا به این اصل پی ببرید.
تیوری چگونه آزاد ومستقلانه زیستن و رسیدن به پیروزی  نجات از استعمار بیگانگان، آن حقیقت پنهانی است که درجوامع عقبماندۀ باصطلاح جهان سوم ، کمتر شهروندان کشورهای جهان، به آن پی برده، ملت ها در گرداب های متعدد آیندۀ نامعلوم سرگردان اند.
سوسیال امپریالیسم روس و لیبرالیسم غرب دوقوت بزرگ جهانی بودند دراواخرقرن بیست که دربحث تقسیم جهان، درتسخیرافغانستان روس ها ازسال ها بدینسو مقدمات تجاوز را تمهید نموده که درکودتای ثور۱۳۵۷ش و تجاوزعریان ارتش روس اشغالگر درسال ۱۳۵۸ش صفحۀ جدیدمبارزاتی درجامعۀ ماشکل گرفت.
مجیدبزرگ بادرک محتوای این جریان با نفیرگلوله دشمنی با روس ها و ایادی آن هارا اعلان کرده و پس از شهادتش از طریق سازمان آزادیبخش مردم افغانستان “ساما” اعلان شد که:

“روس ها از ملک مابیرون شوید!
ورنه غرق  رود بار خون شوید!”

مبارزۀ رهبران وچریک های سازمان آزادیبخش مردم افغانستان “ساما” درقبال تجاوز ارتش اشغالگرروسی،  یک صفحۀ مبارزاتی قابل افتخار تاریخ معاصرما است که پراست ازحقایق و حماسه ها که برای نسل های بعد وحاضر این ملت رهنمود خوب مبارزه برای رسیدن به آزادی واقعی است.
نفوذ امپریالیسم غرب و ارتجاع سیاه،  این دمل چرکین بربدن مبارزاتی ملت ما، معضل تاریخی بود که مسیرمبارزاتی را برای هدف واقعی آن به بیراهه سوق داده، نه تنها احزاب ننگین پشاوری و ایرانی به عنوان انگل بربدنۀ این ملت چسپیدند که مخرج مشترک استعمار و ارتجاع سبب شد که ملت افغان اگرازیکسو از انقیاد یک استعمارگران نجات یافت، دردام استعمارگر جدید سقوط کرد. قضایای دهۀ نود میلادی وتبعات بعدی آن قصه های دردناکی است که هرآن ملت افغان از وقوع حوادث خونبار آن رنج برده ، راه رسیدن به پیروزی دربحبوحۀ این حوادث، برای ملت ما مغشوش شد.
چگونگی به قدرت رسیدن دست نشاندگان امپریالیسم وارتجاع – طالبان – دراواسط دهه هفتاد شمسی وبعداً تجاوز کشورهای عضو ناتو در دهۀ هشتاد شمسی برکشورما و ایجاد حکومت دموکراتیک نوع امریکایی صفحات درد انگیز وآزاردهندۀ دیگری است که وجدان انسان این سرزمین ازآن رنج برده وملت افغان رابه تباهی های جدیدسوق داده است.
ایجادحکومت جمهوری تکنوکرات ناتویی،  در دودهۀ اخیرتاریخ کشورما، فاجعۀ بزرگی بود که ملت را اغوا نموده، حکومت پوشالی ای که سرخاب دموکراسی، حقوق بشر، حقوق مدنی، عدالت و انتخاب را نیز درزیرفشار نیروهای متجاوز

۴۵ کشور عضوناتو باخودداشت ، مضحکه ای را درجامعۀ ماسبب شدکه ملت را بیشترازپیش دردام استعمار و وابستگی بی شرمانه پیچید و راه های رهایی ازستم های مضاعف پیچیدگی جدید خویش رابه وجودآورد.
موجودیت کشور پاکستان به عنوان ساطوراستعمارغرب، در جنوب وشرق کشور و استفاده از روابط  ایجادکردۀ دوران جهاد، در روابط قوم پشتون که دردوسوی خط دیورند قراردارند، باعث شدکه کتلۀ بزرگ دیگری را باهمکاری سازمان های استخباراتی  جهان تجهیز نظامی و لوژستیکی نمود که نسبت وحشت وبربریت شان حرکت های خودجوش ملی متفرق وغیرهم آهنگ در کشور قوت نگرفته و این گروه جدید ساخت استعمار درجامعه حاکم گردیده، با براه  اندازی جنگ های نیابتی وضعیت جدید را درجامعه سبب شد.
تضادبین نیروهای کشورهای مختلف امپریالیستی وحامیان و طرفداران آن ها که یک مسئلۀ همیشگی می باشد، طالب که ابزاری است دردست دیگران گاهی با ناتو دشمنی داشته وگاهی چون سرشت وسرنوشت شان به هم گره خورده است درهمکاری قرارگرفته است.  امپریالیستها ازطریق توافق امنیتی دوحه جمهوریت پوشالی  خود را که دگر نمی توانست حامی خوب منافع باداران شان باشد، سقوط دادند واینک منحوس ترین و عقب مانده ترین نظام وابسته و مزدور طالبی  را برکشورما تحمیل نمودند که بیشتراز دورۀ قبل ازآن ابزاری استفاده شود.
نظام تئوکراتیک امارتی طالب، خبیثه سرطانی است که بامنافع تاریخی وملی کشورما ازبنیاد در تضادآشتی ناپذیربوده، وحشتی راکه ایجاد نموده اند، وحدت ملی، تمامیت ارضی ، منافع ملی ، عدالت وصلح اجتماعی تمامی اقوام در کشور را موردتهدید قرارداده ، کشور را به سوی نابودی به پیش می برد.
براه اندازی جنگ های قومی، حاکمیت تک قومی با وحشت  بی‌نظیر، یگانه ابزار نیرومندی است که ازآن استفاده کرده ، برای تداوم نظام امارتی خویش ازهر نوع ابزارغیرعلمی و نادرست استفاده می نماید.
بااین که بیشترین افراد طالب از قوم پشتون اند، ولی به این معنی نیست که همه پشتون ها طالب اند. به هیچ عنوان این حاکمیت نمایندگی ازقوم پشتون را نکرده، که بیشترین قربانی وتلفات دراین جنگ برپشتون ها تحمیل شده، پشتون گرائی وتک قومی کردن نوع نظام طالبانی ابزار استعمار و ارتجاع است که با این شیوه ملت افغان را مصروف ذهنی ساخته تاملت به اصل موضوع توجه نکند.
درنظام قبلی همانگونه که تعدادی از احزاب قومی ساخته شد و مثلاً فقط هزاره هامی توانستند عضویت حزب وحدت، تاجک ها عضو جمعیت و ازبک ها می توانستدعضو جنبش اسلامی باشند، باینترتیب این احزاب قومی بودند و قوم گرائی معیار رهبران شان بود، ولی به هیچ عنوان آنها نمایندگی ازقوم معین کشور را نمی کردند. پس وقتی اقوام دیگرمشکلی بااین نظام تک قومی دارند، مشکل شان قومی نیست و باینترتیب برای براندازی و شکست نباید برپشتون ها تاخت وعامل بدبختی کشور را قومی ندانسته و آگاه بود که معضلات ما عامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی واجتماعی بیرونی و درونی دارند، وقتی عوامل رفع شود، معلول به وجودنمی آید.
دشمنان این کشورکه بیرونی ها و رهبران این احزاب وسازمان های نام نهاد جهادی – طالب اند خوب توانستند که برای فریب ملت ازاین ابزاراستفاده کنند وهنوزهم به شدت این وضعیت جریان دارد.
سوالی که درذهن افغان ها وبیرونی ها مطرح است آن است که چرامعضل افغانستان اختتام نپذیرفته و چرا وقتی یک نظام سیاسی سقوط می کند، صلح برقرار نشده معضل داخلی نوین درجامعه بوجودمی آید؟

عوامل مختلفی سبب تداوم خشونت درکشور می شوند که بعضی عوامل آن راطورذیل برمی شمریم:
نبوداحزاب، سازمان ها ورهبران ملی درراس تحولات جاری دهه های اخیر کشوراست که نیروهای تبه کاراخوانی، طالبی، تکنوکرات وچپ نماهای فروخته شده و دست نشاندگان روس متجاوزبودند زمینه های رشد وتوسعۀ سازمان واحزاب ملی – که جلو انقلاب راسد کردندکه تاحال نتوانسته دررأس جریانات مبارزاتی کشور بنابه عوامل درونی وبیرون قرارگرفته وتوده های مردمی رهبری انقلابی ملی نشده اند تا زحمات وقربانی های آن ها درمسیررهایی ازقید وبندها قرارگیرد. برعکس نیروهای عقب گرای وابسته ومونتاژ شدۀ بیرونی ها درقدرت قرارمی گیرند و ملت ازبند یک استعمارگر رهائی یافته ولی بزودی دربند دومی قرارمی گیرد.
موقعیت جیوپولیتیک افغانستان عامل دیگریست  که کشورما ازقرن هابدینسو مورد توجه کشورگشایان ومتجاوزین قرارگرفته، امپراتورها و قدرت های بزرگ امپریالیستی برای رسیدن به اهداف خائنانۀ شان تمامی نورم ها و نزاکت های ملی وبین المللی را زیرپاکرده ، اگرازیک سو از کشورما بعنوان تختۀ خیزاستفاده می نمایند، داشتن منابع طبیعی وافر و سرباز ارزان ، معضل دیگریست که آن قدرت ها که تسخیروتقسیم جهان را دربرنامه های کوتاه مدت وبلندمدت خویش دارند، بدون توجه به مقدرات ومنافع ملی کشورما دست به تجاوزمی زنند.  

وقتی یک تجاوزگر از دروازۀ کشوربیرون کشیده می شود، تجاوزگردیگر ازکلکین به کشوروارد می شود. این تکرار حوادث تاریخ معاصر کشورما است که بارها صورت گرفته است.

درتاریخ معاصر کشور، انگلیس ها بی شرمانه شکست خوردند ولی ،روس ها ، آمریکایی ها، ایرانی ها، پاکستانی ها، اعراب ، کشورهای اروپایی و… هیچ کدام از یکدیگر درس نیاموخته وتجاوزشان تداوم دارد.
عدم رشد نظام اقتصادی – سیاسی جامعه که کشورما بعنوان یک کشورنیمه فئودالی نیمه مستعمره از رشدطبیعی خویش بنابه عوامل داخلی وخارجی بازمانده ودر لست فقیرترین کشورهابه شمارمی رود. بنابراین نیروهای ارتجاعی اسلام افراطی و بنیادگرایی که گرایشات وسرنوشت یکسان با متجاوزین دارند، این نیروها جاده صاف کن ها و بسترسازتجاوزات واقع شده ، زمینه های تجاوز جدید رامساعدمی سازند. همین احزاب جهادی وطالبی پشاوری – تهرانی ، سازمان های تکنوکرات وسکیولرغرب گرا ، خلقی پرچمی های کمونیست نما و… تئوریسین ها ومتفکرین وابسته سازی ومستعمره سازی کشورما اند که هرکدام شان یکی بعددیگری زمینه های تجاوز و وابستگی را درجامعه فراهم ساخته، همه باهم درقتل وکشتار و عدم رشد نیروهای ملی وانقلابی نقش ساطورهای بیرونی ها را ادا کردند.

تااین جرثومه های خبیثه درکشورطرفدار داشته وآگاهی ملی باکیفیت بلند درجامعه بهترنشود، رهایی از استعمارناممکن است. فقط آگاهی ملی (سیاسی، اقتصادی،فرهنگی ،اجتماعی و…) می تواند بسترهای ذهنی آزادی ملی را فراهم بسازد. رشداحزاب وسازمان های ملی – انقلابی بدیل علمی – تخنیکی ابزار انقلاب وتوسعه بوده ، درنبود آنها هرقدرهم که توده ها برای رهایی شان حرکت های بزرگ را راه اندازی نمایند، نتایج قربانی ها را نیروی دیگر درکمین نشسته برای خود استفاده می کنند.
اوضاع بین المللی: ازآنجا که روابط بیرونی وتحولات و توجهات بیرون کشوری بروضعیت داخلی یک کشور تاثیرگذارمی باشد، بخصوص درکشورهای جنگ زده که هرگونه بسترهای سیاسی، اقتصادي جامعه متشتت وپراگنده شده، زمینه را برای اثرگذاری و مداخله آسان ساخته که نمونۀ بارز آن درکشورما است که ازقرن هابدینسو کشورهای همسایه وقدرت های بزرگ برای کشورما تعیین نظام سیاسی می نمایند؛ تاکه این وضعیت بیرون کشوری بهتربه نفع نیروهای ملی نشود، تجاوز وخشونت به اشکال متفاوت آن دوام می نماید.

بعدازختم جنگ دوم جهانی وضعیت جهان برای آزادی خلق های تحت ستم و دربند مساعد شد که کشورما وتعدادزیادکشورهای مستعمره به آزادی خود دست یافتند. درشرایط فعلی وضعیت جهان چنان به نظرمی خورد که هیچ کشوری حاضرنیست که برنامۀ منافع سودجویانۀ  خودرا گذاشته ودرفکرصرف منافع ملی کشورما افغانستان را کمک نماید.
همانگونه که امپریالیسم روس دردهۀ نودمیلادی شکست خورد که اسباب رهایی تعدادی از کشورهای جهان از زیریوغ استعمارروسی شد، به همین گونه استعمارغرب، وازآنجمله نئولیبرالیسم آمریکا که درحال زوال قرارگرفته است ، باید شکست بخورد تادرسطح بین المللی فضا به نفع خلقهای دربند و نیروهای ملی درسطح کشورهای عقب مانده مساعدشود.
بااین وضعیت فعلی ای که درکشورما وجود دارد و روابط بین المللی ای که درابعادمختلف آن شکل گرفته است، کشورهای امپریالیستی غربی وهمسایه ها رشد اوضاع ملی را درهم آهنگی بانیروهای محافظه کارداخلی در کنترول خودگرفته وتمامی شاهرگ های اقتصادی ، سیاسی را زیرنظر داشته، جلو حرکت های ملی وانقلابی برای تغییر و رسیدن به استقلال واقعی را سدنموده اند.
سوالاتی که درذهن هرتبعۀ این کشورهمواره وجود دارد وجواب های آن رانیافته اند:
الف: آیاکشور مابه استقلال واقعی خویش خواهدرسید؟
ب: آیا جنگ دراین کشور یک روزختم خواهدشد وصلح واقعی به وجودخواهدآمد؟
ج: برای رسیدن به آزادی می شودبدون مداخله وکمک های دگرکشورهابه پیروزی رسید؟
د: احزاب وسازمان های ملی – انقلابی چگونه به پختگی خواهند رسید؟ تاباشدکه برمقدرات ملت حاکم شده ، ملت رابسوی آزادی و رفاه سوق دهند؟
ه: چرا وقتی یک تجاوزدفع می شود، تجاوزگر دومی وسومی درکمین نشسته به شکل جدید متجاوز می شود؟
این ها و ازاین قبیل سوالات دیگربه ذهن هر هموطن متبادرمی شود که متاسفانه اکثرمردم جواب آن را دریافت نکرده اند.
با مراجعه به مطالعۀ تحولات دهه های تداوم خشونت درکشور، همه نیروها، ظرفیت ها و دیدگاه های شان را به نمایش گذاشتند، دانسته شد که:
این کشوربه صلح نمی رسد مگراین که:
سازمان ها واحزاب ملی وانقلابی درجامعۀ ما درراس و رهبری تحولات جاری کشورقراربگیرند.
وحدت و یک پارچگی این چنین نهادهای سیاسی هم یک معضل است که به بسیارمشکل می توان گروپ ها وشخصیت های مستقل را شناسایی ومتحد کرد. عملاً باید برای تدارک کارهای مشترک  اقدامات و ابتکاراتی صورت بگیرد.
ارگان های سیاسی – فرهنگی مشترک باید بوجود بیایند که زمینۀ وحدت وباهمی واقع شوند.
برای بلند بردن آگاهی هموطنان وبخصوص نسل جوان اقدامات لازمه باید صورت بگیرد که درنبود آگاهی سیاسی باکیفیت و “به روزشدن” جوانان، از زحمات ونتیجۀ مبارزات  آن ها کشورهای بیرونی ونیروهای وابسته و مزدوراستفاده می نمایند، بایدنگذاشت که زحمات وخون هموطنان به هدربروند.
درنبود آگاهی علمی ( تخنیکی، هنری، فنی، فرهنگی، اجتماعی، روانشناسی، مدیریت وروابط بین الملل ) آگاهی سیاسی نه تنها درست شکل نمی گیرد، که بدون چنین مطالعات زمینه های تطبیقی و توسعۀ محدودشان،  سیاسیون به امراض مختلف ذهنی گرایی، خودمحوری، خود دوستی و… مواجه شده ، برای تغییردرجامعه کاری کرده نمی توانند و افکارانقلابی شان فقط روی کاغذ مانده وآنها را عدۀ معدودی پیدامی کنند.
یکی از مشکلات تاریخی این جامعه مبارزۀ مستقل بدون مداخله و وابستگی به کشورهای خارجی و نهادهای بین المللی است، که لازم است دقت شود که چگونه می توان به استقلال فکری واندیشه یی رسید، درحالی‌که تعامل با دنیای خارج امکان پذیراست وکشورما درموقعیت و وضعیتی قراردارد که هرنوع حرکت، توسعه ، تعامل وتحرکی ازنظرنیروهای وابستۀ داخلی ومداخله گران بیرونی به دورنبوده ونتایج کارمورد دستبرد آنها قرارگرفته ، مسیرپیشرفت ها را به بیراهه می کشانند.
دین یک ابزاربزرگ وخطرناک است که دراین جامعه ای که سطح سواد وآگاهی بسیاردرسطوح پایین قراردارد، ازاین ابزارعلیه نیروهای انقلابی و ملی استفاده می شود، به شکلی ازاشکال باید  ابزار از دست آن سود جویان رها شود. از یکسوآگاهی دینی ازبکوشند که این روشنفکران متعهد به ارزش های ملی وانقلابی باید بلندرفته ، ازسوی دیگر دیدگاه های دین‌ داران حاکم در قضایای کشورنقدشده تاباشد که ازاین ابزارعلیه نیروهای ملی وانقلابی استفاده نشود.
درهرنوع محافل ونهادهای ملی وبین المللی بشردوستانه باید هشیارانه نفوذکرده ، سهمی وقدمی فعال درمسیردادن اینگونه حرکت ها درمسیرمبارزاتی که به نفع منافع ملی وتاریخی کشورباشد، ادا نمود و برداشت.
روی تعدادی جوانان سرمایه گذاری کرد که درکشور به عنوان نیروی متخصص، تخنیکی وفنی رشدکرده و از آن ها  تئوریسین های چندبعدی درجامعه بوجوداورد.
از نظر من این ها بودند بعضی نکات عمده ای که درسالگردشهادت رفیق بزرگ به عنوان تعهد مابه ادامۀ راه بیان کردم  تا رسالت خویش را روشن و راه های عملی آن را برنامه ریزی نمود.
من معتقدم که سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ” ساما” بعنوان آیینۀ قدنمای مبارزاتی رفیق شهید و سایررفقا معرف چگونگی تیوری ها واندیشه های  او بوده که باهمه خلاها، کمبودات، ضعف ها، اشتباهات وکم کاری هایی هم که داشته است، بیان می دارد که اندیشه های مبارزاتی او ریشۀ عمیق در وضعیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی وبین المللی داشته ، این اندیشه هرزمان می تواند راهکار و راهبرد ملت برای رسیدن به یک کشورمستقل سیاسی، اقتصادي فرهنگی و روابط بین الملل واقع شود.