بامداد

 

نگرانی های روشنفکران از تشدید، واز سر گیری فعالیت های دراکولا (گلبدین) درافغانستان

همه مردم افغانستان با نام وفعالیت های ضد انسانی وضد ملی حزب اسلامی و دراکولای معاصر(گلبدین حکمتیار) رهبر این حزب منفور، آشنا و درد و رنج عمل کرد های وحشیانۀ آن را به نحوی در چهار دهۀ اخیر دیده وچشیده اند.

این موجود خون آشام که در زهدان اخوانیت توسط استعمار، نیم قرن قبل نطفه بست از همان روزهای نخست حیات شومش با ریختاندن خون (سیدال سخندان) فعالیت های ننگینش را آغاز کرد. اخلاق ما اجازه نمی دهد که وارد زندگی شخصی او شویم، زیرا در این مورد هرچه کرده باشد، به شخص خود کرده است. اما بعد از کودتای هفت ثور1357 ش که بادارانش او را به چنین شرایطی آماده وقلاده کرده بودند، امکانات فراوانی در اختیارش قراردادند و برای بزرگ ساختن شخصیت او از وسایل دست داشته استفاده کردند. گفته می شود که در زمان تجاوز شوروی به افغانستان، امپریالیست ها ودیگر کشورهای کمک دهنده تا 60 درصد کمک های شان را در اختیار او، بقیه را به سایر باند های وطن فروش می دادند.

در بدل این کمک ها دستورات قتل روشنفکران ونیروهای ملی وانقلابی را نیز به این بردۀ وجدان باخته صادر می کردند. گلبدین، که خودش نیز تشنۀ خون روشنفکران بود، بدون کوچکترین تعلل، دستورات را عملی می کرد، تا این که مقاومت ملی وانقلابی بی نظیر کشورما را که با امکانات محدود، در برابر یک ابر قدرت جهانی می رزمید، از وجود نیروهای ملی وانقلابی تهی و ازمسیرآزادی خواهانه ومترقی، آن را مطابق خواست استعمارگران، به انحراف بردگی کشانیدند !

اگر نیروهای ملی وانقلابی در رهبری جنبش مقاومت ضد تجاوز واشغال می ماندند، بی گمان وبی تردید ،امروز افغانستان با چنین سرنوشت تلخ وحاکمیت استعمار و ایادی آن مواجه نمی گردید.

گلبدین این دراکولای معاصر درداخل وخارج(پاکستان) به ترور روشنفکران مصروف بوده است و ده ها روشنفکر سرزمین ما را، که می توانستند جامعۀ ما را به سوی نجات از چنگال ارتجاع واستعمار رهبری کنند ونجات دهند، تا حال ترور وسر به نیست کرده است!

اما بعد از تجاوزامریکا، به افغانستان درسال 2001 میلادی، این موجود خببیث به دستور بادارانش از شرکت در دولت امتناع ورزیده و وظایف ننگینش را درپس پرده انجام می داد، ومنتظر دستور و دعوت بادارانش بود تا لحظۀ تشخیص شده به جمع دیگربرده های استعمار وامپریالیسم در دولت دست نشانده بپیوندد. سرانجام ماهیت وطنفروشانه و مضحکش را با تسلیم شدن به دولت دست نشاندۀ امریکا، در سال 2017 میلادی به نمایش مسخره گذاشت ودرکنار سایر برادران وطن فروش خود قرارگرفت. درحالی که او گفته بود: “امت حضرت محمد نباشم اگر تا یک سربازخارجی در افغانستان باشد، دست از مبارزه بکشم”. اما رویش سیاه شد، هنوز پانزده هزار سرباز امریکایی در افغانستان اشغال شده وجود دارد، وشاید بیش از این، زیرا که امریکایی ها به کسی اجازه نمی دهند که حساب رفت و آمد آن ها را بگیرد! اما گلبدین از امت حضرت محمد برآمد و درپناه سربازان خارجی موجود درافغانستان قرارگرفت.

گلبدین هم اکنون از پول کمک امریکایی ها مستمری بلندی ماهانه دریافت می کند، و زیر سایۀ حکومت دست نشاندۀ امریکا زندگی ننگین اش را ادامه می دهد، وبه خاطر اغوای ساده لوحان، کرشمه های ملی از خود تبارزمی دهد وبرضد اشغال،  به دستور باداران امریکایی خود حرف می زند. زهی چشم پارگی!

دراین مدتی که این سوگلی هزارشب زفاف دیدۀ استعمار، در صحنۀ سیاسی زیرچتر ساختۀ استعمارگران ظاهراً حضورنداشت، هرازگاهی  ترورهائی در شهرها  صورت می گرفت، که بیشتر متوجه قوماندان های سرکش جهادی  بود، وگفته می شود که در عقب این ترور ها دست امریکایی ها اغلب در تبانی با رهبران حکومت بوده است.

اما حالا ترور بعضی اشخاص روشنفکردر شهرها، نگرانی هائی را بر انگیخته است، که شاید گلبدین حکمتیار، رویکرد گذشته اش را درزیر سایه و به دستور بادارانش از سرگرفته باشد، وبا استفاده ازامکانات دولتی – امریکائی که در اختیار دارد، به تشجیع باندش به ترور روشنفکران اقدام کرده است.

روشنفکران در صحنۀ سیاست افغانستان در رسانه ها دربرابر حزب او موضعگیری قاطع وجدی داشته اند، واین، چاشنی هاریت او را در مقابل شان افزوده است.

آخرین مورد دراواسط ماه سنبله است که معلم رئوف باشندۀ ولایت بغلان درخانه اش درشهر پلخمری، درحملۀ مردان مسلح ترورگردید. ظاهراً این قتل توسط گروه طالبان صورت گرفته است، اما آگاهان سیاسی به این باوراند که افراد حزب اسلامی که زیر نام طالب در ولایت بغلان فعالیت دارند، ممکن است مطابق دستور گلبدین، دست به این جنایت زده باشند.

معلم رئوف در زمان مبارزه برعلیه تجاوزاتحاد شوروی به افغانستان، باحزب اسلامی گلبدین حکمتیار، نیزبرخوردهای مسلحانه ای داشت، واین حزب را وطن فروش و در خدمت استعمارغرب می گفت. حالا این نگرانی به وجود آمده است که گلبدین، این گودی امپریالیست ها، با استفاده از افرادش که در اکثر ولایات زیر نام طالب فعالیت دارند، ترور روشنفکران را گسترش می دهد.

معلم رئوف، مشهور به (معلم رئوف شعله یی) بود. او بعد از تجاوز روس ها در افغانستان برعلیه روس ها و دولت دست نشاندۀ آن ها به مبارزه ی مسلحانه روی آورد.

به اساس گفتۀ نزدیکان معلم رئوف، او عضو سازمان آزادیبخش مردم افغانستان(ساما) بود، و با سایرهمرزمانش در ولسوالی اندراب ولایت بغلان جبهۀ مستقلی را به نام این سازمان ایجاد کرد، اما بعد از شهرت، این جبهه مورد حملۀ شورای نظار قرار گرفت ، وتعدادی از اعضای این جبهه (مامورعلم و داکترمعروف) سال های زیادی را به جرم آزادیبخش بودن در زندان چاه آهو درپنجشیر، در اسارت احمد شاه مسعود سپری کردند.

بعد از آن تاریخ جبهۀ اندراب با نام مستقل سازمان آزادیبخش مردم افغانستان فعالیت نتوانست. رئوف معلم هرچند بعد از سرکوب این جبهه توسط باند جمعیت اسلامی زیر نام جمعیت به  فعالیت های مسلحانه اش ادامه داد، اما  پسوند “شعله یی” هیچگاهی از او حذف نگردید و با همین شهرت تا آخرین لحظات عمرش مبارزه و زندگی کرد. باند های جنایتکار  اخوانی،  از جمله حزب گلبدین، که در طی چهاردهه مردم را در ساحات تحت تسلط شان در گروگان گرفته اند، “شعله یی” ها را در طی این مدت  در بین مردم کمونیست های بسیار خطرناک  تبلیغ ومعرفی کرده اند، تا مردم با آن ها ارتباط برقرار نکنند. اما روشنفکران موسوم به “شعله یی”ها به اساس کردار وگفتارشان هنوزدرمیان مردم از محبوبیت خاصی برخوردارند. مردم در عمل می بینند که سازمان های متشکل از بقایای جریان “شعلۀ جاوید”، وتک افرادی که از آن تا هنوز زنده مانده اند، با تمام مشکلات و دشواری ها تن به وطن فروشی نداده اند. به این اساس مردم هنوز با تمام تبلیغات ارتجاع، آن ها را دوست دارند، و به حقانیت آن ها باور دارند.

اکثر سازمان هائی که از بقایای “جنبش دموکراتیک نوین” ایجاد شده اند، ومردم آن ها را به نام جریدۀ این جنبش (شعله جاوید) “شعله یی” یاد می کنند، در برابر حزب اسلامی گلبدین و دیگر احزاب وطن فروش برخورد رادیکال و قاطع دارند، وهرنوع سازش با سیاست های ارتجاعی – مستعمراتی چنین احزاب را خیانت به مردم و وطن می دانند.

از این جهت است که حزب اسلامی به رهبری گلبدین، به حذف فزیکی آن ها همواره مبادرت ورزیده است.

گلبدین حکمتیار، پروپا قرص ماکیاولیست است. او با هرکسی به خاطر رسیدن به اهدافش تن به سازش می دهد. او که خود را مسلمان و ضد کمونیست می نامد، درسال های 1367 ش با شهنواز تنی خلقی، وزیر دفاع در زمان ریاست جمهوری داکتر نجیب، که خودش او را “کمونیست” می گفت، در یک  اقدام مشترک دست به یک کودتای ناکام زد وهنوز هم با باند وطن فروش جناح خلق هم آغوشی شرم آور قوم گرایانه دارد. با روی کارآمدن گروه طالبان، همه جبهات خود را بدون مقاومت به گروه طالبان سپرد، تا به وسیلۀ این گروه احزاب سراقتدار رقیبش را شکست بدهد. از آن روزگار تا اکنون افراد مربوط او زیر نام طالب فعالیت و به کارهای ضد انسانی مصروف اند. دوسال قبل همه چیز خود را زیرپا گذاشته، درآغوش امپریالست های امریکایی جا گرفت، وحالا به کمک آن ها خود را نامزد ریاست جمهوری کرده  و “مشق دلربایی” می کند.

در این اواخر با شکست مذاکرات امریکا با طالبان، به گفتۀ خود گلبدین،  با آن گروه رابطه برقرار کرده وتعهد بسته اند که یکدیگر شان را بعد از این تخریب نمی کنند. درحالی که جای آبادی درشخصیت او نمانده است که کسی به تخریب آن اقدام کند. این نزدیکی زنگ خطری برای روشنفکران است.

روشنفکران با شناختی که از امپریالیسم دارند، که به خاطر تأمین منافعش دست به هر جنایتی می زند، نگران اند که در یک بازی استعماری امریکا، گلبدین- این دراکولای عقده مند – را درکنارگروه طالبان وسایر جنایکاران بر سرنوشت مردم حاکم کند، او اولین اقدامش ریختاندن خون روشنفکران و به زنجیر کشیدن آن هاست. او به کمتر ازاین باور ندارد، و استعمار نیز برای صاف کردن مسیرش وجلوگیری از خطرات آینده، از ناحیۀ روشنفکران متعهد از این پستی به راحتی استقبال خواهد کرد!