استاد عبدالهادی رهنما

             نکتۀ نا گفته

هنوز حسرت آن لحظه ها به سر باقیست

که کوچ کردی و یادم از آن سفر باقیست

هزار نکتۀ ناگفته در نگاه تو بود

که از نگفتن آن داغ بر جگر باقیست

سرود عشق تو در ذره ذره های تنم

به پایداری هر صخره و کمر باقیست

هنوز لذت آن نو بهار و طرف چمن

چو باده های توان سوز پر اثر باقیست

به جمع بلبلکان چمن تمامی شب

حدیث وقصۀ ما تا دم سحر باقیست

میان از خود و بیگانه قصۀ من تو

به کوی و برزن وهر سوی، چون سمر باقیست

درخت عشق من و تو اگر چه گشته کهن

خوشم که پر گل و پر شاخه و ثمر باقیست

اگر چه طعم همان بوسه ها به ذوق لب است

ولی ربودن صد بوسۀ دگر باقیست

بیا شبی به کنارم تو ای خدای تنم

که دیدگان من خسته سوی در باقیست