سکینه روشنگر

نقش فعال زنان درجنبش های مبارزاتی

نقش شیرزنان و جوانمردان کاکۀ شهرهرات در جنبش سال ۱۳۴۸ش

              

بعد از نشرمقالاتی ازجنبش دهم سرطان و چهارم اسد سال۱۳۴۸ش،  دوستانی به ذکر خاطره ها و یاداشت های شان پرداخته اند. از آن جمله دوستی گفته است که در آن جنبش یک مسئلۀ جالب اتفاق می افتاد که همه مردم شهر را به حیرت وامیداشت و تبصره های رنگارنگی به آن می کردند. این مسئله مقامات پولیس را نیز شگفت زده و سرگیچه کرده  و بیچاره ساخته بود. وآن این که در جریان تظاهرات  در طول روز و در نقاط مختلف شهر عده ای از سخنوران، بخصوص زنده یاد مبارزنامدارکریم جان، سخنرانی می کرد؛ ولی پس از ختم سخنرانی  وقتی جریان تظاهرات با موج عظیم مردمی از چهارسوق شهر کهنه به طرف بازارخوش به راه می افتاد، دیگر از کریم جان اثری در تظاهرات دیده نمی شد و پولیس که آن را می پالید و برای گرفتاری اش لحظه شماری می کرد، سرگیچه و حیران می شد و به قول برخی ها زمین می شکافت و این مبارزان دلاور درآن فرو می رفتند. درهمین زمان تبصره های مردم نیز شدت می یافت. عده ای این غایب شدن از تظاهرات را معجزه تعبیر می کردند وتبصره های رنگارنگ دیگر. ولی اصل قضیه را خود سازمان دهندگان تظاهرات می دانستند که تا هنوز به عنوان راز مگو باقی مانده است.

من(سکینه روشنگر) دراین رابطه با عده ای از خانم ها و آقایانی که درقید حیات هستند و دراین زمینه از سازماندهی تا اجراآت نقشی ایفا نموده اند، گفت و گو کرده ام و اینک حاصل آن را با یاداشت ها و شنیدگی های خودم ازآن زمان در دسترس عزیزان قرارمی دهم تا هم به آن پرسش سربه مُهر پاسخی داده باشم و هم ازآن شیرزنان و جوانمردان کاکۀ شهرهرات، که مجری چنین معجزۀ بودند، یادی کرده باشم تا این عمل نیک شان را گرامی بداریم. باید متذکر شوم که متاسفانه عدۀ زیاد شان دیگر درقید حیات نیستند، ولی یاد و خاطرات فرامونشدنی شان همیشه با ماست.

اما قبل از آن باید تصویری از ساختارشهرکهنۀ هرات، به ویژه محل تحقق این راز، را مختصراً خدمت شما ارائه کنم و بعد به شرح آن عمل قهرمانانه و حیرت انگیزخواهم پرداخت.

شهر کهنۀ هرات که مرکزآن چهارسوق کهنه است ازچهاربازارتشکیل یافته که درپس هر یک ازاین بازارها محلۀ قرارگرفته است، که آن محله ها را شاروالی وقت به نام حصۀ اول و دوم و سوم و چهارم شهر نامگذاری کرده است.

در مسیر هریک ازاین بازارها، از ابتداد تا انتهای آن، در دوطرف بازار، کوچه ها و دالان های تنگی برای ورود به محله ها وجود دارد. مثلاً در بازارخوش، بعد از حدود صد متر کوچۀ “شهزاده مظفر” و کمی پائین تر کوچۀ “ذال خان” و به همین ترتیب چندین کوچه وپسکوچه و دالان تا رسیدن به دروازۀ خوش وجود دارد. که از طریق آن ها می توانید به محلۀ “خواجه عبدالله مصری” و یا حصۀ دوم شهرهرات داخل شوید. و به همین منوال بازارهای قندهار، عراق و بازارملک نیز در دوسمت برای ورود به محله ها، پُر از دالان و کوچه ها است، که ازهریک این کوچه ها می توان داخل محله ها شد و خود را به سمت دیگر شهر رساند. عین مسئله در سمت دیگرهمین  بازارها قرار دارد.

حال با به خاطر سپاری این تصویر محل، برمی گردیم به اصل مطلب:

در سال۱۳۴۸ش که درهرات جنبش های تظاهراتی به اوج خود رسیده بود و دهم سرطان نقطۀ عطف آن است، مردم هرات اعم از زن و مرد و پیر و جوان شامل همه گروه های ستمکش جامعه ازاین جنبش ها حمایت می کردند و این حمایت مردمی صرف در لفظ و یا دراشتراک به تظاهرات نبود، بلکه در هر زمینۀ که ضرورت می افتاد مردم از دل و جان آمادۀ همکاری و ایفای نقش و وظیفه بودند. زنان مبارز هرات نیز با صف بزرگی شانه به شانۀ مردها، و گاهی درپیشاپیش جنبش نقش های فوق العادۀ را به دوش داشتند. پولیس که ازهیبت این جنبش و ضربت دهم سرطان به دست مردم سخت به هراس افتاده بود و کاری نیزآنچنان در برابر موج مردم به پاخاسته ومتحد انجام داده نمی توانست؛ در پی گرفتاری رهبران، سازماندهان و سخنوران این تظاهرات که اکثراً متعلمین مکاتب و یا محصلین فاکولته بودند، برآمد و راه های بسیار موذیانه و پستی را دراین رابطه جست وجو می کرد. درقدم اول بدست آوردن و زندانی ساختن یار مبارز و نامدارما و فرد اول آن تظاهرات “کریم جان”، که مردم از مهربانی به خاطر اندام کوچکش آن را “کریم زیچک”(به قول کابلی ها کریم چوچه) می گفتند و آن را درحد تقدس دوست داشتند، هدف اول این گرفتاری بود. مردم هرات برای کریم جان به عنوان قهرمان محلی شان صفات و ویژگی های خاصی قایل بودند و حتی گاهی اوقات دراین ویژگی ها مبالغه و افسانه سازی می کردند. مثلاً او را رستم شکست ناپذیرمی دانستند که گویا (به پندارمردم) “نظرکرده” بود(نظرکرده، یعنی مورد توجه امام و یا پیغمبری قرارگرفته). تا حدی که عده ای از خانم ها با خیال پردازی شان از مادرکریم جان می خواستند تا ببیند در بدن او اثری از نظر کردگی و نشان انگشت یا دست کدام پیر و پیغمبری نیست؟ و خیالات و تصوراتی این چنین.

این تصورات و خیال پردازی های برخی ها ازآنجا ناشی می شد که کریم جان در تمام طول تظاهرات حضورداشت و درآخرین ستیج که چهارسوق شهر کهنه بود نیز سخنرانی می کرد و سخنرانی هایش با موج استقبال مردم مواجه بود، اما همین که تظاهرات از چهارسوق شهرکهنه به سمت بازارخوش به حرکت می افتاد، دیگر کسی کریم جان را نمی دید و به قول برخی ها زمین شق می شد و کریم جان درآن فرو می رفت. پولیس نیز با چنین حالتی سرگیچه می شد. راز این غیبت آنی کریم جان از تظاهرات تا هم اکنون برای عده ای زیادی سر به مُهر و نگفته مانده است که اینک واقعیت آن را از زبان بعضی از مجریان و سازماندهندگانش برای تان بازگو می کنم:

تظاهرات معمولاً از لیسۀ جامی آغاز و با پیمودن مسیرشهرنو به طرف شهرکهنۀ هرات و سخنرانی درتمام چوک های شهر، در دروازۀ خوش ویا دوباره درلیسۀ جامی پایان می یافت. درجریان تظاهرات که با شرکت هزاران زن و مرد و با شور و غوغای خاصی به پا بود و پولیس آن را زیر نظر داشت، انتقال کریم جان و یا رفقای دیگری که تحت خطربودند توسط زنان مبارز و خودگذر به داخل همین کوچه های شهر کهنۀ هرات آغاز می شد. این مسئله توسط رفقای رهبری تظاهرات سازماندهی شده و درقسمتی اجرای آن توسط دختران و بانوان عضو”محفل هرات” رهبری می شد. اجرای قسمت اول این وظیفه توسط شیرزنان مبارز، باهمت وخود گذرهرات صورت می گرفت که بحق آن را امرانقلابی دانسته و با علاقه و بی هراس انجام می دادند.

طرح برنامه چنین بود که وقتی تظاهرات در چوک چهارسوق شهرکهنۀ هرات توقف می کرد، یکی از سخنرانان کریم جان میبود تا حضورش مسجل شود. اومسیر بعدی را به سمت دروازۀ خوش تعیین می کرد. جریان درآن سمت به راه می افتاد و کریم جان نه درپیشاپیش، بلکه در صفوف وسطی جا داده می شد. اما همین که جریان چند قدمی حرکت می کرد طبق پلان در صفوف اول مظاهره که حتماً از روبروی کوچۀ “شاهزاده مظفر” باید چند قدمی دور می شد، هیاهوئی راه می افتاد. یا با شور وهلهله و صدای فوق العاده بلند و جذاب شعری خوانده می شد و یا طبق برنامه کسی ضعف می کرد وبیحال می افتاد  و… خلاصه توجه همه به صف اول جذب می شد. درهمین حال رفقای موظف، که همه از کریم جان خیلی قدبلندتر بودند و او درمیان حلقۀ شان گُم می شد، کریم جان را به سمت کوچۀ “شاهزاده مظفر” کشیده و به پیاده رو می بردند. سپس عدۀ صف بسته از رفقای دیگر مانع عبوردیگران به پیاده رو می شدند. در دهنۀ ورودی کوچه که دالان تنگی بود زنان مبارز، که تعداد شان خیلی زیاد بود صف بسته و منتظرانجام وظیفۀ انقلابی شان بودند. همین که کریم جان را رفقای مرد به آنجا می رساندند، زنان غیرتمند هرات آن برادر مبارزشان را به داخل کوچه کشانده و درب کوچه را با تراکم شان چون سد محکمی می بستند و به هیچکس اجازۀ ورود به کوچه را نمی دادند، رفقای معینی نیز وظیفه داشتند تا مردم را از نزدیک شدن گویا به صف زنان دورنگهدارند. درهمین حال افراد موظف(چند رفیق مرد و زن) در داخل کوچه چند قدم دورتر داخل یک خانۀ که از پیش توسط زنان آماده شده بود، و به صورت مخفی به سرعت با پوشاندن لنگی و واسکت و تغییر وضعیت ظاهری کریم جان، اورا از کوچه پسکوچه های محله به آن طرف شهر برده و درآنجا به رفقای موظفی که با چند نفراز کاکه جوانان شهرمنتظر شان بودند، می سپردند. سپس، این جوانان نامدارشهربه جلوداری زنده یاد حسین جان “آهنگر”، کاکه جوان وعیار باهمت شهرهرات، با دو عراده گادی به قول هراتی ها “چترسینگ” و با لباس همانند خود شان، کریم جان و رفقایش را از شهر بیرون برده و درقریه و جایگاه ازپیش تعیین شده می رساندند و سپس ازآن جا توسط افراد مشخصی به محل اقامت بعدی رسانده می شد و بدین ترتیب حسرت گرفتاری آن مبارزان سربه کف را بردل سیاه و پُرکین آمران پولیس می گذاشتند. البته سازماندهندگان هیچگاهی رفقای مخفی را به مدت طولانی دریک محل نمی گذاشتند و جای اقامت زود عوض می شد. و بار دیگر در کوچۀ دیگر، قریۀ دیگر و محلی دیگر….

این عمل آنچنان سازمان یافته و ماهرانه انجام می شد که حتی مجریان یک بخش از چگونگی کار مجریان بخش دیگر چیزی نمی دانستند. به طور مثال رفقائی که کریم جان ویا رفیق دیگری را تا دم کوچه رسانده بودند، دیگر نمی دانستند بعداً چه می شود و یاکی چه می کند. سپس خانم های مبارز موظف در دم کوچه فقط همان قدر که مربوط وظیفۀ شان بود می دانستند و ازچگونگی عملکرد بعدی درداخل کوچه آگهی نداشتند و…

به این دلیل بود که جز گردانندگان در رهبری، کس دیگری تمام جزئیات قضیه را نمی دانست؛ به همین دلیل جزئیات قضیه، طبق معمول بعداً زبان به زبان افشاء نشد؛ و لذا قضیه تا به امروز که بیش از پنجاه سال واندی ازآن می گذرد، هم چون یک راز سربه مُهر باقی مانده و تا هم اکنون به کسی افشاء نشده است. البته ازهمان زمان تا حال فقط  تصورات و تبصره های رنگارنگی پیرامون آن صورت گرفته است و آنچنان که در بالا متذکرشدم برخی تبصره ها و تصورات همان زمان عدۀ از مردم رنگ تخیلی وافسانه ای هم داشت. اینک بالآخره پنجاه سال واندی بعد، من موفق شدم با کاوش وجست وجو به کُنه این عمل نهایت سازمانیافته وانقلابی دست یابم و از این راز سربه مُهرپرده بردارم.

ما اینک بعد از نیم قرن واندی ضمن این که از این کار انقلابی و سازماندهی ماهرانۀ مبارزان هرات می آموزیم و آن را بزرگ داشته و با ثبت آن جاودانه اش می سازیم، یاد آن مبارزان نامدار، آن شیرزنان باهمت و آن جوانمردان شجاع را همیشه گرامی می داریم.

درینجا لازم به تذکر می دانم که زنان شجاع، قهرمان و آگاه وطن همیشه در طول تاریخ همراه با مردان روشنفکر و مبارز و مردان ستمکش جامعه، شانه به شانه مبارزه نموده و دراین راه نقش فعال و موثری داشته اند. آنها دوشادوش هم برای بدست آوردن آزادی سرزمین شان ازچنگال ابر قدرت های رنگارنگ و یا خواسته های انسانی و برحق شان در قالب روشنفکران جامعه (زنان به حیث  نیم نفوس موثر جامعه) در حرکت بوده اند و و ظایف خطیر انقلابی را به ثمر رساندند. حضور فعال زنان در تمام عرصه های مهم زندگی در جامعه گویای این حقیقت است. ما  بعضاً حضور فعال شان را شاهد بودیم ویا انعکاس آن را شنیده ایم. ولی امروز عوامل مزدوراستعمار واستبداد با حاکمیت دست نشاندۀ طالبی این نیم پیکرۀ جامعه را فلج نموده و از جامعه و زندگی عادی هم حذف می کند. طبیعی است که عدم حضور فعال زنان در جامعه، جامعۀ ویران و به قهقرا کشیده شده را ویرانتر و قهقرائی تر می سازد. هم اکنون این جامعۀ که به سرعت به سوی تاریک اندیشی و تباهی کشیده می شود، به مبارزۀ متحد همگانی مرد و زن کشور نیاز دارد تا با بسیج ملی وهمگانی جلو این سیل تباه کن سیاهی وتاریکی و وحشت را بگیرد.