برهان عظیمی

نقدی به رهبری اتحادیه کمونیستهای ایران

ارتباط سیامک زعیم با تئوری ضدانقلابی سه جهان بر مبنای اسناد داخلی اتحادیه کمونیست‌های ایران!

این سند درونی و تاریخی نظریه بخش اقلیت اتحادیه کمونیستهای ایران در فرمت پی دل اف با مقدمه‌ای از برهان عظیمی است که هر یک جداگانه از طرف نگارنده این سطور منتشر می‌شود.

… باشد که با انتشار این سند بخشی از حقایق درونی و علل به انحراف کشیده شدن یک از سازمان‌های جنبش کمونیستی در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ برای جویندگان و کوشندگان نسل نوین و جوان جنبش کمونیستی ایران روشن گردد.

این سند درونی و تاریخی نظریه بخش اقلیت سازمان اتحادیه کمونیست‌های ایران است که  نشانگر تلاش جدی بخش اقلیت آن سازمان کمی پس از- ۱۳۵۹- به قدرت رسیدن نظام سرمایه‌داری جمهوری اسلامی است. این سند در مورد اختلافات درونی و تأثیر تئوری سه جهان در خط و مشی اکثریت غالب بر آن سازمان به‌ویژه در برخورد به قدرت سیاسی و بافت طبقاتی حکومت جمهوری اسلامی و علل پراکندگی و تشدد در جنبش کمونیستی ایران و نداشتن جمع‌بندی از علل احیای سرمایه‌داری، سرنگونی سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا و جایگزینی‌اش با دیکتاتوری بورژوازی در چین سوسیالیستی بعد از مرگ مائو تسه دون و تأکید بر دستیابی به یک سنتز نوین و جمع‌بندی در زمینه‌های فوق برای اولین بار در دی ماه ۱۳۵۹ منتشر شد، می‌پردازد؛ هرچند نقد نگارنده به این رفقای بخش اقلیت اتحادیه کمونیست‌های ایران این است که این رفقا باوجودآنکه از ضرورت علل تحلیل علمی کمونیستی از تضادهای عمیقی که به خطر احیای سرمایه‌داری در جامعه سوسیالیستی پا داد به‌درستی اشاره می‌کنند اما کار را نیمه‌تمام رها کردند و هرگز درگیر تجزیه‌وتحلیل به شیوه‌ای سامانمند(سیستماتیک) و با رویکرد علمی نشدند، و پس از بیرون دادن این سند بلافاصله در ادامه از آن طفره رفتن و بنابراین خود نیز علیرغم اینکه قول پیگیری در این زمینه همچون پرولتاریا و وحدت به‌جای انشقاق در صفوف جنبش کمونیستی را دادند بر تشدد جنبش کمونیستی دامن زدند و متأسفانه در ادامه به قول خویش وفا نکردند و خود نیز در پس فریادهای وحدت‌طلبانه به انحلال طلبی دچار شدند.

از طرف دیگر شوربختانه تاکنون هیچ‌یک از افراد و جریاناتی که خود  را  “یگانه ادامه‌دهنده‌ی” اتحادیه کمونیست‌های ایران می‌دانند در مورد این سند سکوت معنی‌دار که در تضاد با منافع سیاسی پرولتاریا است را اتخاذ کرده‌اند و باوجود در اختیار داشتن این سند نه‌تنها آن را برای کشف حقیقت تاریخی در مورد چرایی به انحراف کشیده شدن خط غالب بر اتحادیه کمونیست‌های ایران و متلاشی شدن آن در اختیار جنبش کمونیستی ایران و جهان قرار نداده‌اند، بلکه بدتر افرادی که تلاش نمودند برای پایان دادن به تشدد جنبش کمونیستی ایران و آغاز یک مرحله نوین از انقلاب‌های کمونیستی مرتبط با سنتز نوین کمونیسم( که معمارش رفیق باب آواکیان است) این سند را منتشر نمایند(ازجمله نگارنده این سطور-برهان عظیمی و گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین در ایران) با انگ زدن‌های بی‌شرمانه و تنگ‌نظرانه و حتی با امنیتی خواندن نگارنده برای توجیه بی‌عملی، نقش نداشتنشان و عقب‌ماندگی و اشکالات عدیده‌شان در بحبوحه مبارزات توده‌ای که موسوم به “زن، زندگی، آزادی” شکل گرفت (که تنها آب به آسیاب دشمن ریخت و برگی دیگر بر دگماتیسم و ژست‌های کودکانه و مضحکانه این جماعت خرده‌بورژوازی افزود) مرتبط با دگماتیسم که مشخصه خرده‌بورژوازی ضدانقلابی نا پیگیر حاکم بر خط سیاسی‌شان هست ناگفته روشن است که صرفاً به خاطر چند روز بیشتر مطرح‌شدن و ادامه حیاتشان در راستای در جا زدن و به بقایای گذشته تبدیل‌شدن حتی زمانی که مدعی‌اند که سنتز نوین را قبول دارند، تخطئه نمودند!  از این محفل به‌جز این توقعی نیست! این‌ها سال‌ها هست در خطا کردن و بازتولید(کپی و پیست از نوشته‌های حزب کمونیست انقلابی آمریکا و  رفیق باب آواکیان) مرتبط به علم کمونیسم که نشان داده‌اند هیچ اعتقادی به آن ندارند به سر می‌برند!

باشد که با انتشار این سند بخشی از حقایق درونی و علل به انحراف کشیده  شدن یکی از سازمان‌های جنبش کمونیستی در ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ برای جویندگان و کوشندگان نسل نوین و جوان ولی همچنین نسل قدیم که دران انقلاب شرکت فعالانه داشت روشن گردد.

این جزوه در تاریخ ۹ ژوئیه ۲۰۱۶ توسط رفیقی از کادرها و رهبری اتحادیه کمونیست‌های ایران که خود در نوشتن این سند نقش تعیین‌کننده داشت و از مسئولین برجسته اتحادیه کمونیست‌های ایران در اوایل تشکیل آن سازمان و تا ۱۳۵۹ بود برای نگارنده ارسال شد و من به‌عنوان وظیفه کمونیستی آن را بدون درنگ برای رفقا ارسال کردم و همچنین برای وب‌سایت‌های چپ ایران و همچنین سایت انتشاراتی اسناد ایران فرستادم که برخلاف تنگ‌نظرانه مدعی کمونیست بودن خوشبختانه با استقبال موجه و منتشر شد.

برهان عظیمی

۲۱ تیرماه ۱۳۹۵ مصادف با ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۶
در سند موردنظر بعد از مقدمه ۵۵ صفحه‌ای در صفحه ۵ و ۶  تحت تیتر یا عنوان «اختلافات ما (پیرامون مشی آپورتونیسیتی اتحادیه کمونیستهای ایران)» توسط بخشی از مسئولین، کادرها، اعضا و هواداران سابق اتحادیه کمونیست‌های ایران نوشته‌شده است. منظور از آن فرد که به‌ظاهر موضع تاکتیکی (ولی درواقع از موضع استراتژیکی) در مورد تئوری مرتد سه جهان گرفت (۱) و اعلام نموده است که ” آن‌ها مدافع واقعی تئوری سه جهان نبودند و نیستند”.  منظور اشاره به آن انشعاب اولیه (که یکی از نظریه‌پردازانش در تائید تئوری ارتجاعی سه جهان رهبرانش زنده‌یاد محمدامینی و بقیه بودند، و این بخش یا گروه بلافاصله بعد از مرگ مائوتسه دون از اتحادیه کمونیست‌های ایران که هنوز در خارج کشور بود(سال ۱۳۵۴ یعنی ۳ سال قبل از انقلاب)  هست، و “مدافع واقعی این تئوری من هستم”( نقل از سیامک زعیم منتشرشده در سند اقلیت اتحادیه) کسی به‌جز سیامک زعیم که حزب کمونیست ایران( مارکسیست-لنینیست- مائوئیست) او را به اسطوره بی‌خطای قیام آمل و سربداران تبدیل کرده است که گویا همیشه در راستای منافع اساسی پرولتاریا و وفادار به کمونیسم بود، نیست. رفیق سیامک زعیم حتی با برپایی قیام آمل و تشکیل سربداران از تئوری سه جهان طرفداری می‌کرد. این مسئله همیشه از کادرها، اعضا و هواداران اتحادیه کمونیست‌های ایران با نیتی ناصحیح و شرم‌آور پنهان ماند. به‌راستی آیا این سؤال به‌جا و برحقی نیست که طبق اصول و اخلاق کمونیستی همگی ما اعضاء و هواداران اتحادیه کمونیست‌های ایران از همان ابتدا حق داشتیم که درباره اینکه سیامک زعیم طرفدار پروپاقرص تئوری ارتجاعی سه جهان بود مطلع بشویم!؟ پاسخ مثبت است؛ به بی‌شک حق داشتیم. چرا چنین حقی از ما گرفته شد؟به دو دلیل یکم زیرا رهبران ما خود درک عمیقی از علم کمونیسم نداشتند و حتی خواندن سرمایه مارکس را توصیه نمی‌کردند(متأسفانه  امروزه که به گذشته فکر می‌کنی متوجه می‌شوی که خود رهبران اتحادیه کمونیست‌های ایران –رهبران ما- هم آن را نخوانده بودند) چون با الگوبرداری از مائوتسه دون و بدون سند و مدرک و بدون شناخت از ساختار اقتصادی جامعه(زیربنا) معتقد بودند جامعه ایران نیمه فئودال و نیمه مستعمره است و می‌گفتند صدر مائو در مورد جوامعی همچون ایران چنان گفته است و بنابراین استراتژی انقلاب ایران را کشف‌شده می‌پنداشتند، یکسره دید نقادانه مارکسیسمی را نفی نمودند و هیچ سؤالی در این مورد نباید می‌شد و هرگونه سؤال چالشگرانه دراین‌باره به مفهوم آن بود “استاد، شما روی خط سیاسی سوار نیستید” ! با این جهت‌گیری دیگر نیازی از شناخت نظام سرمایه‌داری و خواندن کتاب سرمایه مارکس، آشنایی با محو چهار کلیت موردنظر مارکس در جامعه سوسیالیستی تحت دیکتاتوری پرولتاریا نبود، رهبران “آگاه ما” وانمود می‌کردند همه‌چیز را “می‌دانستند” و باید بدون چالشگر و با کنار گذاشتن دید نقادانه مارکسیسمی به دنبالشان همچون دنباله روانی که به ضبط‌صوت تبدیل شده بودند روان می‌شدیم!ترس از ایزوله شدن و کنار گذاشته شدن یک عامل سازش و سکوت در ما بود که این هم خود اشتباهی بود که به خاطر خط ناصحیح رهبری اتحادیه و نبود سانترالیسم دمکراتیک واقعی مارکسیسمی در آن زمان در اعضا و هواداران نهادینه شده بود، اما ما هم در این مورد تا حد نسبی ولی کمتر از رهبری  مقصریم؛ و دوم سازش ایدئولوژیکی غالب بر اتحادیه کمونیست‌های ایران در بالاترین نهاد رهبری سازمان مانع از اطلاع‌رسانی توسط رهبری به بدنه سازمان در مورد این امر حیاتی که می‌توانست از ضربات جبران‌ناپذیر بعدی به‌کل اتحادیه کمونیست‌های ایران جلوگیری کند و مانع دستگیری، شکنجه و اعدام اعضاء هواداران و رهبری (به‌ویژه بعد از شکست قیام آمل) و از هم پاشیدن سازمان شود، شد. این‌یک اشتباه استراتژیک بود. چرا؟ زیرا امروزه فرجام و تاریخ شکست سیاسی و نظامی قیام آمل نیز نشان می‌دهد که او نمی‌توانست یک خط صحیح کمونیستی غالب بر حرکت نظامی و به‌ویژه سیاسی قیام آمل سربداران را نمایندگی کند. گسست از یک تئوری ضدانقلابی و ارتجاعی همچون تئوری سه جهان به یک کار عمیق ذهنی در نقد آن نیاز دارد و سیامک زعیم هیچ‌گاه نه خطی و نه‌جمله‌ای در نقد آن تئوری ارائه نداد. وانگهی مگر در طول تاریخ  در سراسر جهان کم بودند افراد و گروهایی که به مبارزه دست زدند ولی بر حرکتشان تئوری انقلابی غالب نبود و یک تئوری ضدانقلابی غالب بود!؟ مگر بخشی از حزب توده در سال‌های دهه ۵۰ به مبارزه مسلحانه روی نیاورد؟ بله آورد!

برای کشف حقیقت و پرهیز از تکرار اشتباهات خطرناک و هلاکتبار گذشته تا آنجا که به نقش اتحادیه کمونیست‌های ایران مربوط می‌شود و ارتباط دیالکتیکی با نیاز ضروری و فوری حاد جنبش کمونیستی ایران دارد این است که سؤالات اساسی مطرح شود. با پرهیز از سربه‌زیر برف فروبردن نیاز است تأکید کرد که هرگونه طفره رفتن از پاسخگویی و تجزیه‌وتحلیل از خط سیاسی غالب بر اتحادیه کمونیست‌های ایران چیزی مگر درجا زدن و به گذشته تبدیل‌شدن نیست! از گفتن حقیقت فقط با دفاع دگماتیست از گذشته می‌توان شرم داشت، این به یک مفهوم واقعی معنی‌اش این است که برخی افراد و گروه‌ها خیال ندارند به پیشتاز آینده تبدیل شوند بلکه باز با تأکید مجدد، علیرغم نیتشان خیال دارند سد راه اعتلای جنبش کمونیستی ایران باشند و به بقایای گذشته تبدیل شوند!

 با این مقدمه به طرح سؤالات مهم پرداخته می‌شود:

مگر تأثیر سیامک زعیم بر خط سیاسی راستروانه اتحادیه کمونیست‌های ایران کم بود!؟نه خیر کم نبود بلکه برجسته و او بود که همواره تعیین‌کننده جهت‌گیری اتحادیه کمونیست‌های ایران بود. مگر سیامک زعیم به‌عنوان رهبر تئوریک و ایدئولوژیک اتحادیه کمونیست‌های ایران(زمانی که در ایران تشکیلاتش را سازمان داد و به فعالیت پرداخت) درعین‌حال که از تئوری سه جهان طرفداری می‌کرد تأثیر بی‌چون‌وچرای خویش را در خواهشش از انقلاب ۱۳۵۷ به‌عنوان “انقلاب دوم ایران پس از انقلاب مشروطه به رهبری خمینی”، طرفداری‌اش از “امام ضد امپریالیسم” و جریان “گروگان گریی جاسوسان سفارت آمریکا” در ابتدای انقلاب، پشتیبان اتحادیه از ” جنگ میهنی ضد امپریالیستی” جمهوری اسلامی با حکومت صدام حسین، و جمع‌کردن و انحلال تشکیلات نظامی –سیاسی “پیشمرگان زحمتکشان کردستان” به‌عنوان بازوی نظام اتحادیه کمونیست‌ها در کردستان، نگذاشت و  به‌عنوان فردی که اساس خط سیاسی و تحلیل راستروانه اتحادیه را تبیین می‌کرد، آن سازمان را به سمت‌وسوی خط راست روانه ضدانقلابی هدایت نکرد؟! مگر چنین تأثیری در پرتو اعتقادش به تئوری سه جهان نبود!؟ بله بود.

بنابراین سؤال مرتبط با همه پرسش‌های بالا این است: آیا اگر ما اعضا و هواداران توسط رهبری در مورد اعتقاد سیامک زعیم به تئوری سه جهان از همان زمانی که رهبری می‌دانست او بر مبنای چه تئوری(سه جهان) در نشریه حقیقت نظرش را  بر کل بدنه سازمان تحمیل و نهادینه می‌کند، باخبر می‌شدیم آیا نمی‌توانستیم او را رهبری کنار بگذاریم و به‌طور اشتراکی خط آپورتونیسم غالب او بر اتحادیه کمونیست‌ها را در فرایند یک مبارزه تئوریک-ایدئولوژیک به‌طور رادیکال کنار بگذاریم و با گسست قطعی خط سیاسی کمونیسم انقلابی بر سازمان غالب نماییم؟  چرا به ما چنین فرصتی داده نشد؟ چرا از ما پنهان شد؟ چرا حق دانستن اعتقاد سیامک زعیم به تئوری سه جهان از رفقای سربداری که یا در قیام امل جان باختند و یا بعدازآن دستگیر شدند و اعدام، توسط رهبری گرفته شد؟ چرا سال‌هاست محفلی حراف بی‌عملی که خود را حزب م ل م ایران می‌نامد تلاش بیهوده‌ای می‌کند که با توجیهات ضدانقلابی آدرس‌های اشتباهی در مورد نقش سیامک زعیم بدهد!؟ تا اینجا و بر مبنای سیاست راهبردی ضد کمونیستی این محفل آنچه روشن هست این است که آن‌ها با طفره از پاسخ به این سؤالات مهم علیرغم کلیه ادعاهایی که در مورد به وجود آوردن یک جهان رادیکال، پایه و نیروی محرکه به وجود چنان جامعه‌ای(۲) و جامعه سوسیالیستی در ایران و پیشروی به سمت جهان بشری کمونیسم می‌کند نشان داده‌اند که نمی‌خواهند و نمی‌توانند برای هدف نهایی کمونیسم با روش و رویکرد علمی مبارزه کنند و گویی دارند همه را به‌ویژه هوادارانشان را بازی می‌دهند!؟

قیام آمل باوجود جان‌فشانی رفقای سربداران مانند کمون پاریس یک حرکت انقلابی بود اما محدودیت خط سیاسی و جهت‌گیری استراتژیکی و تاکتیکی داشت، به‌ویژه که تئوریسینش (سیامک زعیم) هنوز از تئوری سه جهان گسست نکرده بود. به همین علت اساسی قیام آمل محتوم به شکست سیاسی و نظامی بود.

اما، رهبران کنون محفلی که خود را « “حزب” م ل م ایران» و مدعی ادامه‌دهندگان “اتحادیه کمونیست‌های ایران ” هستند، توجیهشان این است که سیامک زعیم با برپایی قیام از تئوری سه جهان برید و گسست کرد. اما این اعتقاد بدون سند و مدرک، با رویکرد ضد علمی  و پراگماتیستی توجیهاتی ضد روش ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی بیش نیست که آن‌ها برای دفاع یک‌جانبه و غیرنقادانه ضد علمی‌شان نه‌تنها از قیام آمل و ط غالب بر سربداران، بلکه همچنین نشان‌دهنده عدم گسست این محفل از نظرات غیرعلمی و ماتریالیسم متافیزیکی سیامک زعیم است که سال‌ها در تلاش است با پیچاندن نظرات او در تبیین پایه و منافع طبقاتی خمینی(و گروهی که به دور او حلقه‌زده بود) به‌عنوان خرده‌بورژوازی سنتی ایران که بقول این محفل مدعی “حزب” یک‌باره و یک‌شبه با به قدرت رسیدن ارتجاعی شد( توگویی که قبلاً این طبقه مشروعه طلب و به‌عنوان گروه بنیادگرای ارتجاعی و منسوخ تاریخی از زمان انقلاب مشروطه، مترقی و قابل دفاع بود و فقط زمانی که در سال ۱۳۵۷ به قدرت رسید ارتجاعی شد!) دارند. بنابراین نظرشان از پایه علمی با روش علمی ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی برای کشف حقیقت درباره اینکه حلقه اصلی تشکیل‌دهنده با خصلت طبقاتی چندگانه و ناهمگون جمهوری اسلامی (که در ابتدا شامل بورژوازی لیبرال-ملی-مذهبی ها هم بود ولی در ادامه و رفته‌رفته همه را از قدرت سیاسی کنار گذاشت، تارومار کرد و قدرت سیاسی مشروعه چی بنیادگرای ارتجاعی مذهب شیعه معتقد با ولایت‌فقیه با اتکا به‌ ضرب تفنگ سپاه پاسداران را  بر ستمدیدگان ایران تحمیل و نهادینه کرد) نماینده کدام طبقات ارتجاعی بود و همچنین قیام آمل و سربداران و محدودیت خط سیاسی و نظامی غالب بر آن، برخوردار نیست. برای همین تاکنون از نقد علمی آن طفره رفته‌اند.

برهان عظیمی

۲۱ تیرماه ۱۳۹۵ مصادف با ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۶

*********

نگارنده این متن(برهان عظیمی به‌عنوان یکی از اعضا اتحادیه کمونیست‌های ایران) با کلیه تجزیه‌وتحلیل بخش اقلیت سازمان اتحادیه کمونیست‌های ایران که در سال  ۱۳۵۹از آن جدا شد و انشعاب کرد به‌ویژه با تحلیلشان در مورد اینکه خمینی و گروه حلقه‌زده به دور او کدام طبقات را نمایندگی می‌کرد موافق نیست.

نگارنده این متن در طول سال‌های گذشته و همچنین در نوشته‌ای که درباره درگذشت کاک ابراهیم است(۳) نظر خود را با گسست قطعی ازآنچه اتحادیه کمونیست‌های ایران تحت رهبری سیامک زعیم (به‌عنوان فردی که موافق تئوری سه جهان بود) در مورد اینکه  خمینی و هم‌نظرانش نماینده کدام طبقات بود، به‌تفصیل نوشته است.

این پاراگراف آخر در تاریخ ۱ تیر ۱۳۹۸ و سپس ۷ بهمن ۱۴۰۲ کل نوشته توسط نگارنده ویرایش، نکاتی به آن اضافه‌شده است.

پانویس‌ها:

۱-  توضیح مختصری در مورد تئوری سه جهان:

 تئوری ارتجاعی سه جهان، دنیا را به سه جهان تقسیم نموده بود برای همین به تئوری سه جهان معروف است…

 جهان اول شامل دو ابرقدرت امپریالیسم آمریکا و سوسیال امپریالیسم شوروی بودند. و می‌گفتند که وقوع جنگ جهانی سوم اجتناب‌ناپذیر است (البته تاریخ نشان داد که چنین نشد و شوروی فروپاشید- یعنی این خط دگم و تقلیل‌گرایانه آن‌قدر این مسئله جنگ جهانی را عمده و اساسی کرده بود که همه‌ی جریانات کمونیستی -مثل سیامک زعیم و بقیه هم‌نظران او در اتحادیه کمونیست‌های ایران و همچنین در حزب رنجبران- هم این مسئله خطر جنگ جهانی سوم و اجتناب‌ناپذیر بودن آن را به خاطر غالب بودن رویکرد ماتریالیسم مکانیکی بر دیدگاهشان پذیرفته بودند! توگویی که تاریخ دارای اراده و عقل است و راه مستقیم  جنگ جهانی سوم  را می‌پیماید!). جهان دوم شامل قدرت‌های سرمایه‌داری در کشورهای غرب بودند (فرانسه ، بریتانیا و آلمان و ایتالیا و بقیه کشورهای اسکاندیناوی … ) جهان سوم هم کشورهای ارتجاعی وابسته با دو ابرقدرت مثل رژیم شاه و هند و عربستان و بقیه بودند.

سیاست خارجی یا وزارت خارجه چین آن زمان زیر نظر چوئن لای که نماینده خط میانه در مقابل خط رفیق مائو و خط رهروان سرمایه‌داری به رهبری تنگ سیائو پینگ بود. چوئن لای همواره تلاش داشت که بین خط رفیق مائو و مائوئیست‌های انقلابی و خط رویزیونیستهای رهرو سرمایه‌داری یک سازش به وجود آورد برای همین او و هم‌نظرانش به خط میانه در حزب کمونیست چین مشهور بودند. رفقای چینی یعنی حزب کمونیست چین و کشور سوسیالیستی چین را خطر بالقوه حمله نظامی سوسیال امپریالیسم شوروی که ابرقدرت هار و تهاجمی بود به علت داشتن مرز مشترک هموار تهدید می‌شد. و این توپ‌وتشرهای شوروی امپریالیستی آن زمان  منجر به پا گرفتن و رشد رهروان راه سرمایه‌داری در داخل حزب کمونیست چین  که تسلیم طلب بودند شد.  کم‌کم زمزمه‌های اتحاد با ابرقدرت آمریکا و جهان دوم و جهان سوم در سیاست خارجی چین که تحت رهبری چوئن لای بود بلند شد و در مقالات مختلف پکینگ ریویو که اساساً دست وزارت امور خارجه چین آن زمان بود این تئوری تبلیغ شد .. مثلاً شاه ایران و مرتجع‌های دیگر در کشورهای جهان سوم که نوکر آمریکا بودند را مستقل خواندند  و فرح پهلوی به چین دعوت شد و با آن‌ها قرارداد صادرات نفت نوشته شد.  این تئوری می‌گفت برای اینکه چین سوسیالیستی با خطر  حمله و تهاجم نظامی ابرقدرت هار سوسیال امپریالیسم مواجه است باید با ابرقدرت دیگر که امپریالیسم امریکا باشد و همچنین با جهان دوم و سوم یک جبهه واحد به وجود آورد تا از خطر تهاجم نظامی سوسیال امپریالیسم شوروی جلوگیری شود و کشور سوسیالیستی از گزند خلاص و رها شود. و بخشی از حزب کمونیست چین که سیاست خارجی را نمایندگی می‌کرد(چوئن لای به‌عنوان خط میانه و در اتحاد با رویزیونیستهای راه سرمایه‌داری)  همین‌طور هم رفتار کردند و این نشان‌دهنده  رشد کمی و کیفی  رویزیونیستی رهروان سرمایه‌داری در داخل حزب کمونیست قبل از مرگ مائو بود که در مقابل توپ‌وتشرهای سوسیال امپریالیسم شوروی تسلیم طلب شدند و جهت‌گیری ناسیونالیسم شونیسم و سرمایه‌داری را راهکار استراتژیکی ضدانقلابی- ارتجاعی خود نمودند. آن‌ها به انترناسیونالیسم پرولتاریا و تکیه‌بر فرودستان جهان و مبارزات آزادی‌بخش جهان در اواخر دهه هفتاد میلادی به‌ویژه موقعی که رفیق مائو در بستر مرگ بود پشت کردند.

۲- با استفاده از نوشته رفقای حزب کمونیست انقلابی آمریکا تحت عنوان «کمونیسم: آغاز یک مرحله نوین… مانیفستی از حزب کمونیست انقلابی آمریکا مورخه ۲۰۰۸» ، پایه اساسی و نیروی محرکه تغییر برای به وجود آوردن یک جامعه سوسیالیستی نوین چیست گوشزد می‌شود:

«این مارکس بود که پایه اساسی و نیروهای محرکه تغییر برای ایجاد یک دنیای بنیاداً متفاوت و رادیکال در تکامل جامعه بشری را بر مبنای منافع اساسی طبقه پرولتاریا کشف نمود. مارکس تحلیل کرد که چگونه از طریق فعالیت و ابداعات انسان‌ها، نیروهای تولیدی مرتباً تکامل می‌یابند و در نقطه‌ای معین، نیروهای تولیدی جدید و تکامل‌یافته، در تضاد آشتی‌ناپذیر با روابط تولیدی موجود (و روبنای سیاسی و ایدئولوژیکی که منطبق بر آن روابط تولیدی است) قرار می‌گیرند. در آن نقطه همان‌طور که مارکس گفت، روابط تولیدی موجود به یک مفهوم کلی تبدیل به مانع و زنجیری بر دست و پای نیروهای تولیدی می‌شوند. و وقتی‌که این اوضاع فرامی‌رسد، باید انقلابی انجام شود که هدف اساسی آن انقلابی کردن روابط تولیدی است تا اینکه روابط تولیدی با نیروهای تولیدی همخوان شوند و وضعی را به وجود آورند که روابط تولیدی تبدیل به شکل مناسبی برای تکامل نیروهای تولیدی بشوند و نه مانع و زنجیری برای این تکامل. چنین انقلابی توسط نیروهایی به‌پیش برده خواهد شد که نماینده طبقه‌ای هستند که ظرفیت انجام تغییر و تحول در روابط تولیدی و اساساً همخوان کردن آن با نیروهای تولیدی تکامل‌یافته را در خود جمع کرده است. اما این انقلاب باید در روبنا صورت بگیرد و فقط می‌تواند چنین شود. یعنی در مبارزه برای کسب قدرت سیاسی از طریق سرنگون کردن و در هم شکستن قدرت دولتی کهنه و برقراری یک قدرت دولتی نوین. سپس، این قدرت دولتی نوین است که می‌تواند ایجاد دگرگونی و تحول در روابط تولیدی و نیز در خود روبنا را در راستای منافع طبقه حاکمه جدید و توانمند کردن آن برای رها کردن کامل‌تر نیروهای تولیدی و استفاده کامل‌تر از این نیروها، ممکن کند. بدون شک انقلاب فرایندی فوق‌العاده پیچیده است که افراد و گروه‌های بسیار متفاوتی را با دیدگاه‌ها و اهداف متفاوت دربر می‌گیرد. کسانی که چنان انقلابی را پیش می‌برند ممکن است نسبت به تضادهای پایه‌ای، یعنی تضادهای میان نیروهای تولیدی و روابط تولیدی و اینکه تکامل آن‌ها باعث شکل‌گیری نیاز و قوای محرکه‌ای می‌شود که چنان انقلابی را ممکن و ضروری می‌کند، کمابیش آگاه باشند. اما نهایتاً” تأثیر همین تضادها و قوای محرکه کسانی را به میدان می‌آورد که می‌توانند در انطباق با ضرورت ایجاد دگرگونی در روابط تولیدی برای همخوان کردن آن با تکامل نیروهای تولیدی عمل کنند و اساساً عمل خواهند کرد. برای مثال، این همان چیزی بود که اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در انقلاب فرانسه اتفاق افتاد که رادیکال‌ترین انقلاب بورژوایی بود: نیروهای طبقاتی و گروه‌های اجتماعی مختلفی در آن انقلاب شرکت جستند اما در تحلیل نهایی، آن نیروهای سیاسی که در پی استقرار نظام سرمایه‌داری به‌جای نظام کهنه فئودالی بودند، توانستند خود را در قدرت قرار دهند. زیرا این تحول اقتصادی و دگرگون کردن کل جامعه بر آن اساس، ابزار ضروری برای همخوان کردن روابط تولیدی با شیوه تکامل پیداکرده نیروهای تولیدی بود.»

۳- برای خواندن این نقد به لینک زیر در شبکه اجتماعی تلگرام مراجعه کنید:

 https://t.me/New_Communism/1592

«نقدی که با حواشی و سروصدای زیادی همراه بود

این مقاله پس از ویرایش نهایی و اضافه کردن توضیحاتی که بعضی رفقا درخواست نموده بودند که پیرامون آن‌ها بیشتر شرح داده شود، تألیف و ارائه داده‌شده است…

“درگذشت رفیق کاک ابراهیم و مرثیه‌خوانی و کذب حقیقت توسط یک گروه پرادعای بی‌عمل”»

مورخ ۲۱ خردادماه ۱۳۹۸