رزبان صائب 

نجات از طاعون نازیسم را دنیا مرهون ستالین است!

بتاریخ ٩ می ۱۹۴۵ قشون اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به فرماندهی ژوزف ستالین بر بیرحم ترین و وحشی ترین ارتش جهان معاصر پیروز شد و جهان را از شر آن رهائی بخشید. گرچه متحدین به سردمداری اضلاع متحدۀ امریکا و انگلیس، به دلایل ائدیولوژیک، سیاسی و تبلیغاتی، در این مدت شصت و هشت سال، تلاش ورزیده اند تا پیروزی سوسیالیسم بر نازیسم را در مقایسه با پیروزی متحدین بر آلمان نازی کم اهمیت نشان دهند، ولی حتی خود فروخته ترین مؤرخ غربی هم قادر نخواهد بود، پایمردی و فداکاری ارتش سرخ زیر فرمان ستالین را انکار نموده و از آن طفره رود. در واقع پیروزی شوروی سوسیالیستی به رهبری ستالین، بزرگترین “خاری” است که در پای تبلیغات دروغین و زهرآگین ضد کمونستی امپریالیسم می خلد؛ که اگر قادر می بود رویدادهای تاریخی را کلاً از صفحۀ تاریخ جهان محو نماید، اولین آن همین پیروزی شوروی بر آلمان نازی می بود.

در سال های آخر جنگ جهانی دوم، دو رویداد بزرگ تعیین کننده بوده اند: یکی نبرد ستالینگراد(١٧ جولای ۱۹۴۲ تا ٢ فبروری ۱۹۴۳) که در آن ۵۰۰۰۰۰از قشون سرخ برای دفاع از میهن سوسیالیستی جان های خود را فدا نمودند؛ و در سمت دشمن، حدود یک ملیون از عساکر هتلری به قتل رسیدند. رویداد دیگر، پیاده شدن قوای عمدتاً امریکائی در ساحل “نورماندی”(ساحل شمال ـ شمالغربی فرانسه) می باشد که بتاریخ ۶ جون ۱۹۴۴ به تعداد ۱۵۰۰۰۰ عسکر امریکائی، به شکل غافلگیرانه از کشتی ها پیاده شده بر قشون هتلری در فرانسۀ اشغالی یورش بردند. در نتیجه سواحل مذکور را با بجا گذاشتن ١٠٠٠٠ کشته تسخیر نموده و به پیشروی خود ادامه دادند؛ که به “بتَی دُ نورماندی” مشهوراست. حال تأکید امپریالیست های غربی، به خصوص امپریالیسم امریکا، از دهه ها به اینسو بر بزرگ جلوه دادن و تعیین کننده نمایاندن صرفا “بتَی دُ نورماندی”ً متمرکز بوده و در آن رابطه فلم های بیشمار وطنپرستانه و مبالغه آمیز در هالیوود تولید نموده اند، که فقط پیروزی متحدین را منعکس می نماید و بر نقش اول و تعیین کنندۀ اتحاد شوروی سوسیالیستی در جبهۀ شرق به ضد قوای هتلر، سکوت بیشرمانه می نماید. البته نقش خاینانۀ ریویزیونیسم را در این سکوت نمی توان نادیده گرفت.

از خروشچف گرفته تا اییلتسین و امروز پوتین، همه خاینان و مرتجعین پنهان و آشکارای ریویزیونیسم و ارتجاع طرفدارغرب، همزمان با دشمنی حاد با ستالین، بیشرمانه به دستآوردهای مبارزات وی در دفاع از میهن سوسیالیستی و پیروزی بر آلمان نازی افتخار نموده اند، بی آنکه به مقام و نقش بزرگ وی در آن پیروزی ها اعتراف نمایند.

پس در دوران به اصطلاح جنگ سرد، که برخلاف تبلیغات ضد کمونستی غرب، بیشتر تضاد و تشنج رقابتی امپریالیستی بین پیمان ناتو و پیمان وارسا بود، هیولا جلوه دادن ستالین و توهین به وی، نه تنها باعث برآشفتگی و اذیت ریویزیونیست ها نمی شد، بلکه در راستای اهداف و تبلیغات ضد کمونستی آن ها حرکت می کرد؛ و می توان گفت که این نقطه متبارز ترین نقطۀ جورآمد میان دو بلوک بود؛ که نتایج مشهود و ملموس آن را خلق شوروی، بعد از سقوط دم و دستگاه پوسیدۀ ریوزیونیسم – سوسیال امپریالیسم، با گوشت و پوست خود تجربه نمودند، که سلسلۀ آن تا کنون ادامه دارد.

این سال ها، نهم می (غربی ها آن را با علم نمودن پیروزی خود در ٨ می تجلیل می کنند)، در مطبوعات انعکاس محدود دارد. دلیل آن را می توان در اوضاع بحرانی اقتصادی و سیاسی ممالک غربی مشاهده کرد که تعدادی از آنها با نارضایتی های فزایندۀ اتباع و شهروندان خود روبرو بوده و خوف دارند ازینکه اشاره به پیشینۀ انقلابی این یا آن مملکت ـ به خصوص شوروی سوسیالیستی و یا چین زمان مائوتسه تون ـ مبادا توده ها را به کنجکاوی و جستجوی راه حل انقلابی سوق دهد. این درست عکس آنچه خواهد بود که غربی ها در مدت قریب به یک ربع قرن به تبلیغ آن مصروف بوده اند، یعنی حقیر نمایاندن و “غیرانسانی” نمایاندن شیوۀ زیست سوسیالیستی. با فروپاشی امپراتوری سوسیال امپریالیستی شوروی، عربده کشی های غرب به اوج آن رسید و شیوۀ زیست سرمایه داری را یگانه شیوۀ “انسانی” زیست بشر در روی کرُۀ زمین وانمود می کردند؛ خصوصاً که نابودی رقیب ریویزیونیستی آن که سوسیالیسم را عامدانه و هدفمندانه مسخ نموده بود، موجب شد تا امپریالیسم تدریجاً به فسخ امتیازاتی متوسل شود که قبلاً در کشورهای مرفه غربی با علم نمودن آنها بر اتباع خود فخر فروخته و به فریب جهانیان ـ به خصوص خلق های مستعمره و دربند ـ می پرداخت؛ تا آنکه حباب تذویر شان با بحران “سبپرایم” در امریکا ترکید و تا امروز قادر نشده اند جلوعواقب خانه خراب کن آن را مهار کنند.

در چنین جوی است که با ترس مفرط از عوامل عصیانگر بومی، به سگان هاری از قماش نیونازی ها اشد ضرورت پیدا می کنند تا با احساس اندکترین خطر، آن ها را به جان معترضان اندازند. ولی پای شان زمانی می لنگد که با سوء استفاده از شرایط بد طبقات و اقشار نادار و ناراض جامعه، آن افراد را کوشش می کنند با عوامفریبی به دَور همین سگان هار جمع نمایند؛ و تا آن زمان فرا رسد که خود این پرولتاریای خشمگین و ناراضی را بدرند، آن ها را عجالتاً بر حمله بر خارجی ها و به خصوص مهاجران مظلوم و بی پناه تحریک می نمایند؛ و به این ترتیب، به مشق و تمرین فاشیسم در”چوکات قانون” می پردازند. و هرگاهی هم که تعفن آن بالا گرفت، سخن از”حقوق بشر”، “حقوق مدنی”، “حمایت از مهاجران” زده و از سگان خود فاصله می گیرند؛ تا بهتر و بیشتر به فریب خارجی و مهاجر پرداخته و آن ها را طعمۀ بلامنازعۀ “راست افراطی” بسازند.