عزت آهنگر

            میهن ویرانه

میهن ویرانه ی من باز تابان میشوی
شعله افروز دل و چشم حسودان میشوی

گرچه امروز مامنم، خصمانه ویران گشته ای
میرسد روزی رها از خشم دزدان میشوی !

دست قدرت های ویرانگر اسیرت کرده است
با شهامت روزگاری فر دوران میشوی

خشم چنگیز و ستبر غول اسکندر شکست
 خاک پاک غیرت و عزم دلیران میشوی

حمله های شرق و غرب و نسل تار تازیان
بر درت بشکسته و آزاده گردان میشوی

زخم بازوی دلیرانت چشیده اجنبی
همت و عزم کهن را گرز میدان میشوی

خفته در دشت و دمن هر سو یلی رستم نما
پر خروش آی سنگر احساس و آرمان میشوی

در  “طلوع” عشق و آزادی گلستان رفاه
 بزم علم و معرفت با عدل و ایمان میشوی .