عزت آهنگر نیزک

          میهن ویرانه 

میهن ویرانه را آتش زدند

اتش اندر قلب هر آرش زدند

میهن از هرسو خورد زخم ستم

مردمش با خون شناور در الم

ترس و وحشت چشم ها را بسته است

خشم و نفرت ننگ ها را شسته است

نظم و قانون مدرن با جبر و زور !!

کرده چشمان حقیقت را چه کور

هر طرف گرگان وحشی تاخت و تاز

می فروشند، می کشند شاهین و باز 

نام  شان تأمین  آزادی به جبر!

بر درخت کیله اند شادی و گبر

کینه ها برسینه ها ماوا گرفت

انعکاس شعله ها دنیا گرفت

دشمن از ما مار زهری ساخته

هرطرف این غول وحشی تاخته

زخم ها بر سینه ها چرکین بود

ملت از درد و ستم غمگین بود

ظلم و استبداد وحشت آفرید

ایده و اندیشه را سرها برید

دام خفت هرطرف پهن گشته است

اسپ غیرت را ز یالش بسته است

دانش و علم و هنر  تسلیم زور

زرخریدان ستمگر مغز کور

می خرامد فقر و دین کاذبان

بر ستبر سینه ی نسل جوان

همت و آزادگی پرواز کرد

بردگی در قعر دانش ساز کرد

دشمن مکار زین حال زبون

دست در دست اجانب با جنون

زخم ملت را نمک پاشی کند

روی نعش میهن عیاشی کند

پر گشا پرواز کن بیدار شو!

اخگری بر ضد استعمار شو

ذهن پر بار و شهامت یار باش

رهگشا با ایده و کردار باش.