ارسالی ض.نوابی

                            مرغ گرفتار

 

من کارگر و تو دهقان، داد از تو وآه ازمن

تا چند برند اشراف کفش از تو کلاه از من

ما را و تو را دارا، یک نوع کند یغما

خون می خورد این زالو، خواه از تو و خواه از من

بر گردن ما بسته است، تا رشتۀ موهومات

کی دست کشد هیهات، شیخ از تو وشاه ازمن

ما طعمۀ درباریم، مرغان گرفتاریم

سیرند ستمکاران، گه از تو وگاه از من

یکدل نشویم ار ما، دوری نکند اصلا

این بخت زبون از تو، این روز سیاه از من

ما تا که زهم دوریم، درمانده و مهجوریم

این غفلت و نادانی است، عیب از تو گناه از من

بی چون وچرا از ماست، هر چیز که در دنیاست

این نعمت و نان از تو، این دولت و جاه از من

با زور همان نفعی، کز زحمت ما بردند

کردند بزرگان سلب، عیش از تو رفاه از من

من پینه کف دستم، تو ناطقه لاهوتی

در محکمۀ زحمت، عرض از تو گواه از من

ابوالقاسم لاهوتی