عادل از دامنه ها ی هندوکش

                                   مدرنیسم امریکایی – اروپایی خود نوعی سنت گرایی است

                                                      که برما تحمیل می گردد 

بنا به موقعیت معین جیوپولیتیکی که کشورما دارد، درادوارمختلف تاریخ مورد توجه کشورگشایان ومتجاوزین قرارگرفته، تداوم جنگ های داخلی وخارجی باعث آن شد که جامعۀ ما از روند رشد طبیعی خود بازمانده، نه تنها چون سائر ملل رشد نکرد، که ازکاروان تمدن بشریت نیز خیلی به عقب ماند. همان است که برای  حل منازعات اجتماعی، عکس العمل درقبال تجاوز ونوع رابطه با دنیای بیرون، از  شیوه های مروج روز کارگرفته نتوانسته ایم، تا درایجاد نظام اجتماعی درداخل کشور وانعکاس نوع حاکمیت در بیرون از کشور، نیز با مدرنیته عمل نموده باشیم.

بسیارطبیعی است که درچنین جوامع، بعضاً باتعمد و برنامه های واپس گرایانه ازسنت های معمول و رسوم حاکم، که برخی از آنها درست هم نیست، درمجموع موارد زندگی کارگرفته شده، جامعه از پیوستن به پیشرفت های ساینس و تکنالوژی عقب می ماند؛ لذاست که رشد اقتصادی واجتماعی هم عقب نگهداشته شده، ومدرنیته درآن کمترشکل می گیرد.

اینک ما با یک چنین وضعیت مواجه هستیم، راه رشد مدرنیته کمتر مساعد شده، فقر و بیسوادی مشکل بزرگ ما بوده، مراقبت صحی با معیارهای صحی جهانی وجود نداشته، منابع طبیعی وانسانی انکشاف نکرده، نمود های حکومت ملی کمتر درجامعه شکل گرفته، و راه ملت شدن مدرن درابعاد مختلف آن، هنوز ایده آلی است که واقعیت های وجودی آن کمتر به چشم می خورد. ولی همۀ اینها علل وعواملی دارد و تقصیر آن به گردن نظام های حاکم مملکت است که برخی منقدین به آن دقت نمی کنند.

اخیراً باجوانی سرخوردم که از یکی از پوهنتون های خصوصی کشورفارغ شده وچند سفری هم به کشورهای اروپایی داشته، زیاد دم از حرف های مدرنیته، سنت گرایی، کشورهای جهان سوم، عقبماندگی های اقتصادی – سیاسی وجنگ، زده و می گفت که عمده ترین مشکل جامعۀ ما، مشکل دوری از مدرنیته و فرهنگ تعالی و ترقی است. وی ازپیشرفت های اروپا حرف می زد، ازساختمان های آن، سواد و تحصیلات عالی آن، حاکمیت قانون، سهم مردم درپروسۀ تحولات اجتماعی – اقتصادی، و درمقابل، لعنت ونفرین به عوامل غیر اصلی وضعیت درکشور، مخدوش بودن هویت فرهنگی، گذشتۀ مبارزاتی وحتی سوابق تاریخی کشورفرستاده، زیاد خفه وجگرخون بود که چرا افغان است و یا چرا افغانستان چون اروپا تحول وتکامل ننموده است. وضعیت جاری درهم وبرهم درکشور اورا متنفر، و چکر و تفریح درپارک های اروپا، ویرا چنان شیفته ساخته بود که به هیچ عنوان حاضر نبود که لحظه ای درکشوربسربرد.

وقتی با وی درمورد تجاوز، ویرانی های ناشی ازتجاوزنظامی، ظلم واجحاف اروپائی – امریکائی ها صحبت کردم، نه تنها علاقمند به صحبت های بنده نبود، که هردم فاژه کشیده وحاضرنبود که به بحث ها دوام داده، درمورد جنایات اروپائی – امریکائی ها حرفی هم بزنیم.  وی می گفت که چاره ای نیست.

بنده را نیز سنت گرا و دور از مدرنیته خطاب می کرد.

وقتی از اعمال غیرانسانی وحیوانی اروپائی – امریکائی ها که درکشورما مرتکب می شوند حرف می زدم، کادر دیگر بلند رتبۀ پرچمی ای که درصحبت های ما نیزحضورداشت، می گفت که :  “شما با مفاهیم کلاسیک از وطن، وطن پرستی، حب وطن، ترقی وتعالی وطن، آزادی، استقلال سیاسی، هویت ملی و… حرف می زنید. این واژه ها اکنون اهمیت خود را ازدست داده اند”. من برایش گفتم امریکائی ها و اروپائی ها می خواهند اهمیت این واژه ها را از مغز وفکر دیگران بزدایند تا خود شان به آسانی بتوانند درآن کشورها نفوذ کرده ومنابع شان را غارت کنند. ورنه خودشان یک وجب از خاک خود را به روی کسی باز نمی گذارند. امریکائی ها در مرز بین خود ومکزیک دیوار بزرگ کانکریتی ساخته اند که مکزیکی ها نتوانند داخل امریکا شوند. اسرائیل “مدرن” بین مرز اشغالی خود وفلسطین دیوار کشیده است. انگلیس ها برسر جزایر اشغال شدۀ فاکلند با ارجنتاین جنگیدند و به خاطر مرز آبی جزایر اشغالی شان از خاک هسپانیا آمادگی جنگی گرفته ونابهای جنگی به مدیترانه فرستادند و… چگونه می گوئید این مفاهیم کهنه شده وماهیت خود را ازدست داده است؟ استعمارگران اروپائی و امریکائی که هر روز درهرکجای دنیا، منجمله درکشورما، بدون ویزا و حتی خبرکردن دولتها، رفت وآمد می کنند، خودشان به هیچ کسی که برای شان نفعی نداشته باشد اجازۀ پا گذاشتن به کشور خودرا نمی دهند. این شدید ترین نشنلیزم است که تبارزمی دهند ولی به دیگران می گویند مرزهای تان باید به روی ما باز باشد درغیر آن شما مدرن نیستید.

می گفت که: “اینک امروز هرچه شما خطابش می کنید: استعمارگر، متجاوز ویا … آمده است و مناسبات مدرنیته را به کشور به ارمغان آورده، وکوشش دارد که ملت وجامعۀ ما را بسوی ترقی وتکامل کشاند تا جنگ برای ابد از کشورما رخت بسته باشد.” این آقای پرچمی می گفت که: “اگر این غربی ها نمی بودند شما کجا می توانستید از این سهولت های کمپیوتری، انترنیت، تلویزیون ها، مخابرات، تیلفون و… استفاده بعمل بیاورید؟”

آقای پرچمی می گفت که: “من به امریکا رفته بودم وبه خانۀ آدم های بلند رتبۀ امریکائی مهمان بودم.” ومثال می داد که پاکستانی ها درایجاد چنین رابطه بسیار تجربه دارند، ما نتوانسته ایم چنین روابط را ایجاد کرده وحتی ازآن نفرت داریم. این عقب ماندگی مااست، فرهنگ بیگانه ستیزی ما که ازگذشته ها به میراث مانده، ما را نمی گذارد که از این فرصت طلائی ای که درکشورایجاد شده، خوب کاربگیریم؛ لذاست که هنوزهم چون شما سنتی فکرکرده، با افکار ونظرات معاصر وامروزی نمی توانیم قضایای کشور را تجزیه وتحلیل نمائیم.

برای شا ن گفتم که ما ضد مدرنیته، تعالی، ترقی، دموکراسی، حقوق بشر و مدرن شدن و… نبوده، پیشرفت های جوامع غربی را درمجموع رد  نمی کنیم. درحالی که پیشرفت ها ی ساینس وتکنالوژی آن جوامع مورد تائید بنده می باشد، وتقدیر می کنم. ولی من می گویم باید بدانیم  که آن ها چگونه توانسته اند رفاه را درجوامع شان سبب شده وانسان ها در مصئونیت  و امنیت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و… باشند؟ اگر آن ها منابع طلا، الماس، معادن نفت و گاز و هزاران مادۀ مفید دیگر و نیروی کار را ازآسیا(مثلاًهند، چین)، افریقا وامریکای لاتین غارت نمی کردند آیا بازهم همین رفاه را می داشتند؟

موضوع دیگری که با شما همنوا نیستم، این است که حالت موجود درجامعۀ ما، به عکس گفتۀ شما، “جنگ بین مدرنیته وسنت گرایی” نیست.  نیروهای غربی ومتحدین شان زیرنام مدرنیته برکشورما تجاوز کرده اند، که این گونه تجاوزات نه تنها کشورما را به سوی تعالی نمی کشاند، بلکه این چنین کمک های ناخواسته وتحمیل شده، یکی از عوامل عقبماندگی و مدرن نشدن ما می باشد. سنت گرایی یکی از معضلات ما می باشد، ولی مشکل ما با خارجی ها که ما را مورد تجاوزقرار داده اند، مقاومت سنت گرایی نیست ، چون ما را که دربرابرتجاوزواستبداد مقاومت می کنیم می کشند، کشورما را ویران می کنند. این ها خود شان بد ترین سنت گرایان ومحافظه کاران را برماتحمیل کرده، خود مانع مدرنیته درکشورما اند، ضمناً برای شان حرفی از شهید قیوم«رهبر» گفتم که “پیشرفت های ساینس وتکنالوژی جهان معاصر نتوانسته است دریک چهارچوب اجتماعی – اقتصادی عادلانۀ واقعی شکل بگیرد، وهنوز مشکل ما آنست که انسان نتوانسته است به این پیشرفت ها قالب بندی خوب اجتماعی ارائه کند”.

حاکمیت نیروهای ارتجاعی، غربی گراهای بنیاد گرای اسلامی، تکنوکرات ها ی چپاولگرو مشاطه گر پراشوت شدۀ غربی مانند غنی وسپنتا و… همه نمودهای انکارناپذیری از سنت گرائی اند که به نمایش می گذارند. برنامه ها وستراتیژی های مدرنیسم امریکائی – اروپائی ثابت می سازد که این نیروهای امریکائی – اروپائی ازسال ها بدینسو ازعقب ماند گی ما سوء استفاده کرده، به نام مبارزه با عقبماندگی و سنت گرایی، خود باعث سنت گرایی ها شده و مانعی در راه مدرنیسم درکشورما بوده اند.  این مدرنیته ای که شما ازآن صحبت می کنید، فقط بیان کنندۀ تاکتیک های استعماری امریکا – اروپا می باشد، که مترادف است با حمله های راکتی وبمباردمان های شان که درجامعۀ ما جریان داشته، وعملاً هیچ گونه حقی به مردم ما قائل نبوده، وهرنوع ظلم خود را درزیر این چنین پرده ها استتارمی بخشند.

مفاهیم وطن، آزادی، استقلال، هویت ملی، مبارزه، تمامیت ارضی، استعمار، تجاوز و…. هنوزهم معنی ومفهوم قبلی خویش را داشته، وما به خاطری از وضعیت حاکم ناراضی هستیم که موردتجاوز وتعدی قرار گرفته، سنت گرایی، بنیادگرایی ، عقبماند گی و… را برماتحمیل می کنند.

آن آقای پرچمی زیاد روی پیشرفت های اقتصادی و هم آهنگی با دنیای مدرن تأکید کرده و می گفت که پیشرفت های اقتصادی فقط درهمکاری نزدیک با این دنیای امریکا – اروپا امکان پذیراست، که هرگونه حرکت ضد آن، کشورما را به عقبماندگی های جدید می کشاند. آن جوانک تازه فارغ وغربی مشرب می گفت که ببینید آن جا که پاکستانی ها با امریکا – اروپائی ها همآهنگی وهمکاری دارند، کشورشان پیشرفت کرده، ولی آن جا که با سنت گرایی وبنیادگرایی اسلامی همنوائی پیداکرده اند، کشورشان ویران شده است؛ که اگر ملت افغانستان خود را با این دنیای مدرن همنوانسازد، پاکستان بنیادگرایی خود را که نمونۀ آشکار سنت گرایی وعقبماندگی است، برما تحمیل خواهد کرد. وی افزود که یکی از ویژه گی های دنیای سنت گرایی، قطع رابطه با هرنوع هویت ملی وتاریخی است.

من برای شان گفتم که مشکل بین من ( به اصطلاح سنت گرا) وشما ( به اصطلاح مدرنیته گراها ) تفاوت دیدگاه ودرک ما درمفاهیم وعناوین مدرنیته است. شما به ظواهر مدرنیته باوردارید، ولی من درعوامل وباطن آن. من دشمن سنت های عقبمانده، دیرینه، ناپسند و… هستم، ولی سنت های پسندیده و معقول را قدرکرده( که آن پرچمی ها اعتقادی به آن نداشتند) وآن ها را چون قوانین، دوکتورین وتعقل گرایی ارزش می دهم؛ که یکی ازاین ارزش ها داشتن کشوری به نام افغانستان، با تمامیت ارضی معین، هویت ملی معین، ارزش های تاریخی معین و… است.

 ازسوی دیگر ترقی پسندی، تعالی پروری، قانون پذیری و غیره را درمبحث یک کشورمستقل که دارای سیاست های مختلفه باشد، قبول دارم. ازسوی دیگر، به ارزش های مدنی چون همسایگی نیک، احترام متقابل، همدیگر پذیری، ازهمدیگر آموزی و…. اعتقاد داشته، وتحول وپیشرفت جوامع بشری را محصول دستآورد های انسان به مفهوم عام دانسته، وباوردارم که درهمین کشورهای مدرنیزه شده هم هستند  خیلی انسان های توام با مشکلات عدیده که پیشرفت های آن جوامع به طورهمگون درخدمت آن ها نیز نبوده، ازمدرن شدن فقط یک عده، یک طیف وطبقۀ معین این جوامع به طور عمده مستفید شده اند.  نبود عدالت اجتماعی، نبود عدم انصاف، نبود مساوات طبقاتی وموجودیت تبعیض، سلسله ای ازمشکلات اساسی آن جوامع اند که مردم شان به اشکال متفاوت ازآن رنج می برند. درست است که به اساس دنیای مدرنی که شما ازآن حرف می زنید، تعدادی از آدم ها درکشورما از وضعیت حاکم خوب (سوء)استفاده می کنند، چون وضعیت اجتماعی واقتصادی مردم  جوامع مدرن بهبود می یابد، ولی آنچه که روشن است وغیرقابل انکار، اینکه اکثریت وبخصوص مردمان طبقات محروم، مستضعفین، فقرا و… که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، هرگز به رفاه نرسیده، عدالت اجتماعی ای که دموکراسی واقعی پایه گذارآن باشد، تأمین نشده وآزادی ملی شکل واقعی خود را نمی گیرد؛ وفقط حکومت مستقل ملی ای که برارادۀ این ملت استوارباشد، می تواند زندگی اکثریت را ازبدبختی نجات داده وجامعه را به سوی مدرنیته واقعی سوق بدهد.

با این که هردوجانب روی مواضع و اعتقادات خود تاکید می کردیم، بحث ما بدون نتیجه  پایان یافت، ودراخیر من گفتم که مدرنیسمی را که امریکا – اروپا می خواهد برجامعۀ ما با زور طیارات بی ـ پنجاه ودو ، خشونت های انتحاری بنیادگرایان و زنده بادگویی خلقی – پرچمی ها وسائر تسلیم طلبانی که خود را مترقی می گویند تحمیل کند، خود نوعی سنت گرایی و برگشت به عقب است. با این که اعتقاد دارم که هیچ پدیده ای صد فیصد نادرست نبوده و به نسبیت اعتقاد دارم، مگرباورمندم که امریکا – اروپای حاضر درکشورم، مدرنیسم را ضربت زده است، زیرا که نیروهای ملی – مترقی نمی توانند درچنین نظام ها سربرآورند، وفقط مرتجعین، عقبگراها، سنت پسند ها و… همراه وهمکار آن ها بوده، وملت ما با این روند همنوا نمی شود.

 بحران های چند بعدی جامعه آن چنان بزرگ اند که گوش شنوائی برای حرف های بنده وجود نداشت؛ ولی این را تاریخ به اثبات خواهد رساند.